جمعبندی از
مسعود بهبودی
حریف
از دوستان مجازی جدید ما ست.
1
حتی یک لایک به ده ها کامنت ما نزده
ولی آدم بدی نیست.
2
در صفحه اش
سطل ننه ات طلب ها
عیران کهنه
می فروشند
3
ما به عیران
ـ چه تازه و چه کهنه ـ
لب نمی زنیم
4
آنها با سطل و ساطور
به ما تاختند.
5
مفاهیم لنین کچل و غیره
از خمپاره های شان بود.
احسان طبری
آه،
انسان را دريابيد،
اي دست هايي كه خانة آزادي را آراستيد
به رغم ساطورهاي خون چكان
به رغم گل هاي سربين.
(دست ها مگر دست انسانی نبوده اند؟
کدام انسان را باید دریابند؟
انسان انتزاعی را که وجود خارجی ندارد؟
کدام خانه آزادی را آراستند؟)
اين خانه را به خانه ی آرزو و دوستي بدل كنيد.
(خانه آرزو و ایدئال را باید رئال کرد و نه برعکس.
شاید منظور طبری این باشد که این خانه ار چنان تحول بخشید که به خانه ایدئال این و آن بدل شود.)
اعجاز فرزند باور است
و مغناطيس (نیروی جاذبه؟) خود را
از رگة تلاش ها بر مي مكد.
(کدام باور؟
باور به خرافه؟)
صخره با گلسنگ هاي ملون
گذرنده با گيسوان شبه رنگ
(شبه
رنگ سیاه براق)
چشمه با چيناب جيوه فام
(چیناب: آب پرچین و شکنج؟)
افق
سوزنده بر درختان مجعد و موج بي پايان تپه ها
(مجعد: موی پیجیده)
همه سخت دل انگيز
و سراپا تسلي و اميد است.
ولي در ژرفاي شب
پرش خفه ی شبكورها ست
و جادويان،
(ساحران، شعبده بازان)
شيشه ی زهر در آستين،
دشمن دگرگوني و نغمه اند.
بر ما ست كه در اين كشتي بادباني
بر سكان استوار بايستيم
تا با گام خود فرسنگي چند از راه آرزو را
در نورديم.
با كاكايي ها به آسمان برخيزيم
تا افق هاي شنگرفي را سير كنيم.
زمان را دريابيم
كه جاودان نيستيم.
زمان را دريابيم
كه در برابر آن پاسخ گویيم.
(در برابر زمان که کسی پاسخگو نمی شود.
در برابر توده که رزاق ما ست، باید پاسخگو بود.)
"مصی پوینده"
گلی از باغچه چیدی و به دستم دادی
تا که هستی
به سرای نگهم، در یادی (در یاد هستی)
دل خاموش من آن وادی بی برگ و بر است
منتظر، تا بشکوفد،
چو زنی، فریادی
مریم
هنوز اين نوع مكالمات دربين ما رايج است
حتى اصطلاح « گووزلرين قاداسين آليم »
به معنى « فداى چشمانت يا درد وبلاى چشمانت به جانم »
زياد استفاده مى شود.
خلق اثر هنرى، خلق جهان است
مهم نيست سوژه ان چيست،
مهم ان چيزى است كه به اين وسيله گفته مى شود
حریف
«خلق» ویا آفرینش واژه مناسبی نیست.
1
چون آفرینش گمراه ساز است و شنونده خیال می کند که
چیزی از نیستی به هستی آورده شده است.
2
چنین کاری محال است.
3
عدم موجود گردد، این محال است
وجود از روی هستی لایزال است.
شیخ شبستر
4
آثار هنری
جزو نعمات روحی و روانی اند و بسان نعمات مادی
تولید می شوند.
5
همانطور که نجار از چوب و تخته
در و پنجره تولید می کند
یعنی طبیعت اول را تغییر فرم می دهد
به همان سان هم هنرمند
واقعیت عینی را تغییر فرم می دهد.
6
یعنی واقعیت عینی را
بسته به بضاعت طبقاتی و علمی و معرفتی ـ استه تیکی ـ هنری اش
بازتولید می کند.
7
عکسی که عکاس و تندیسی که تندیس ساز از کوهی تهیه می کند
کوه طبیعی بازتولید شده است.
8
کوهی است که روح انسانی هنرمند در آن رخنه کرده است.
کوه روحمند است.
طبیعت دوم است.
9
کوهی است که در آیینه روح هنرمند منعکس شده
و بعد در فرم عکس و تندیس
مادیت و شیئیت کسب کرده است.
10
کوه یاد شده
ـ به قول هراکلیت ـ
راه واحدی را دو بار طی کرده است:
الف
از طبیعت (عالم مادی، مادیت) به ذهن رفته است.
ب
و دوباره از ذهن خارج شده و به صورت عکس و یا تندیس در آمده است
یعنی دوباره مادیت و شیئیت (چیز وارگی) یافته است.
حریف
من،
اصولا
عادت ندارم يا بهتر است بكويم
راحت تَر هستم
كه مسائل و مشكلاتم را به شكل بيان تصويرى مطرح كنم .
در عين حال ابن يك واقعيت است كه
مسايل روزمره ام را
مثل ديگران با واژه ها بيان مى كنم .
خريد و فروش و معامله و دعوا و مرافعه وغيره كه
هميشه هم از ان فرار مى كنم و چاره اى هم ندارم.....
واژه la création در زبان فرانسه و
خصوصا در مورد هنر
زياد به كار گرفته مى شود
و من به نظرم رسيد ترجمه (خلق) بايد مناسب باشد .
بنا بر اين،
اثر هنرى خلق شده همانند جهان ازادى است كه
داراى استقلال و ازادى كامل است
اثر هنرى مدرن بر أساس و پايه ناتمام بودن پايه كذارى شده است و حاوی پرنسيپ ويژه خودش است
(morice blanchot)
بر عكس اثار اكادميك كه
محدود به تكنيك و شبيه سازى واقعيت هستند
خلاقيت هنري از هيچ قانون ویژه اى اطاعت نمى كند و
جذابيت ان هم در همین است
در نهايت
هنر به عينيت در آوردن يا توليدى است كه
خود را محدود به معرفى يا عرضه واقعيت هاى عينى بطور كامل با ناقص نمى كند و باز سازى عكاسى گونه را پشت سر كذاشته و به عميق انديشىreflection) )
مى پردازد.
هنرمند از هيچى شروع نمى كند همانطور كه شما گفتيد !
اشاره به Serge car carfantan
و اينكه هنرمند artiste يك خالق است Créateur
پایان
آره.
حق با شما ست:
اصطلاح آفرینش هنری رایج است.
1
آثار هنری ولی
ـ در تحلیل نهائی ـ
بازتولید هنرمندانه ی واقعیت عینی اند.
2
اثر هنری
ـ حتی ـ
اگر ایرئال باشد
دم خروس رئالیته (واقعیت عینی)
در آن نمودار می گردد.
3
روح (اثر هنری در ذهن هنرمند)
همیشه سایه ماده را (واقعیت عینی را)
بالای سرش دارد.
مارکس
4
بیان تصویری نیز فرمی از تبیین است
5
فرم
همیشه مجبور به رقصیدن به ساز محتوا ست.
در غیر این صورت توخالی می ماند.
6
به همین دلیل شما همه حوایج خود را
با تکیه بر بیان تصویری
بر آورده نمی سازید.
بیان تصویری هم از دست هر کسی برنمی آید.
7
باز هم به همین دلیل
فرم های تبیینی متنوع تشکیل شده اند
از تندیس تا سمفونی
از نقاشی تا عکاسی
8
عکاسی هم فرم هنری دیگری است
9
تحقیر آن رواج دارد
ولی تغییری در هنر بودن آن نمی دهد.
عکس گرفتن خود کلی لیاقت بینشی و استه تیکی و استنباطی و تشخیصی می طلبد.
10
هنر فرمی از شناخت است.
در کیفیت آن می توان بحث کرد
ولی در فرمیت آن و در ضرورت آن
نمی توان تردید داشت.
11
در آثار هنری
واقعیت عینی
شناخته می شود.
خواه درست و خواه مخدوش
12
هگل می خواست شناخت هنری را دور اندازد
چون با شناخت فلسفی نیازی بدان نمی دید.
13
شناخت هنری اما
صرفنظرناپذیر و ضرور است.
14
با شناخت هنری
هستی در همه فرم هایش
( در فرم های درونی و برونی اش
مادی و روحی و روانی اش)
دسترس پذیر و تحلیل پذیر و شناخت پذیر می گردد.
15
حق با ما ست:
از سوئی موضوع آثار هنری هیچ واره قلمداد می شود و
از سوی دیگر از همان هیچ و پوچ
وسیله ای برای تبیین منظور هنرمند سرهم بندی می شود.
16
ما اصلا متوجه این تناقض منطقی ظریف و ژرف نشده بودیم.
17
منظور حریف این است
که موضوع آثار هنری اهمیت ندارد.
18
به نظر حریف
تعیین کننده
منظور هنرمند (پیام هنرمند) است.
19
این ربطی به فرم و فرمالیسم ندارد.
20
این مربوط به چیست؟
مریم
اولا ً
جمله ی «مهم نيست، سوژه آن چيست»
با جمله بعدى «مهم آن چيزى است كه به اين وسيله گفته مى شود »
نقض شده است
سوژه يا موضوع در بردارنده محتوا ست،
اين نوع نگاه به آثار هنرى ناشى از ديدگاه فرماليستى است،
فرم گرايى و ماندن در سطح مقولات بلاى هنر معاصر است
وسيله و ابزار بيان هنرى (تكنيك ) مهمتر از هدف ( سوژه و موضوع بيان )
قلمداد مى شود
به عبارت ديگر در اين نوع نگرش
فرم مقدم بر محتوا محسوب می شود
كه اين ترفندى براى انکار نقش هنر در آگاهى و بيدارى مردم است
نه.
سوژه
به زبان فرانسوی همان سوبژکت است.
یکی از معانی تحت اللفظی سوبژکت
موضوع
است.
1
حریف
موضوع آثار هنری را تحقیر می کند
و هیچ واره قلمداد می کند.
2
او ضمنا به تحقیر موضوع آثار هنری می پردازد.
3
برای حریف یکسان است که موضوع نقاشی، باسن زنی باشد و
یا اعتصاب زنان کارخانه ای
4
اولا چرا و به چه دلیل
او موضوع آثار هنری را تا حد هیچ و پوچ تقلیل می دهد؟
5
ثانیا اگر موضوع کار مادی و روحی (هنری) مهم نیست،
مهم چیست و معنی آن چیست؟
نه.
فریب معنی تحت اللفظی سوژه (سوبژکت) را نباید خورد.
1
سوژه اینجا اوبژکت شناخت است.
2
موضوع شناخت است.
3
موضوع اثر هنری است.
4
ایراد بینشی حریف
سوبژکتیویسم است.
5
همان ایرادی است که
حریف دیگر در تحلیل بیت حافظ داشته است.
6
حریف اوبژکت شناخت را
موضوع شناخت را
که حاوی محتوای شناخت است
دور می اندازد
و پیام هنرمند را
یعنی جنبه سوبژکتیو اثر هنری را مطلق می کند
که به قول شما
خود هنرمند به محتوای اثرش حتما نباید اطلاع همه جانبه داشته باشد
اوریگامی دیگر کیه لامصب؟
1
قدیمی ترین دوستان تو
12 هزار مطلب از آدم ترین آدم ها
ترجمه و منتشر کرده اند
و
تو می روی از 124 هزار پیامبر،
حضرت جرجیس را می یابی و
آیات کج و کوله ی او را می خوانی و می خوانانی.
2
پس اگر به خانه ما آمدی
طناب بیاور
و یک دریچه که از آن به کوچه ی بن بست بگریزیم.
شاید دار درختی باشد و رهایشی از ذلت زندگی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر