جمعبندی از
مسعود بهبودی
خودتان همین کامنت تان را تحلیل کنید.
فقط کافی است
مفاهیم فلسفی را بیاموزید و کار بست آنها را تمرین کنید.
1
این کامنت شما
مملو از ایرادات نظری است.
2
خرافه عرفانی هم استراتژی ـ هم تاکتیک
از پویان آخوند نیست
از آخوند بی عمامه زاده ای است.
از مسعود ابن طاهر ابن احمد است.
3
بدون تئوری علمی و انقلابی
بدون آموزش مفاهیم فلسفی
نمی توان اندیشید.
4
فقط می توان هارت و پورت کرد
خودفریبی و عوامفریبی کرد.
5
اگر هم کسی «بی آزار نیاید و بی آزار نرود»
فقط می تواند فاجعه بیافریند.
6
عمل بدون چراع تئوری
انحرافی به نام پراکتیسیسم (عملگرائی) است.
7
در این انحراف ایده ئولوژیکی
تئوری علمی و انقلابی، تحقیر می شود
و پراتیک بی اعتنا به تئوری علمی و انقلابی،
یعنی پراتیک مبتنی بر خرافه، تجلیل می شود.
8
علامه هائی که امروزه این انحراف ایده ئولوژیکی را
با دهان کف آلود عربده می کشند،
هم در اپوزیسیون خاورانی حضور دارند
و هم در میادین معرکه های خاورمیانه ای:
الف
تفاوت در عندیشه
وحدت در عمل
در اپوزیسیون عیرانی
ب
هماهنگ سازی تروریسم ستیزی
میان امپریالیسم امریکائی و اولیگارشیسم روسی
در اپوزیسیون عرعرانی
پ
تفاوت در نظر
(تفاوت در تعریف خشک و خالی حتی تروریسم)
وحدت در عمل
(بمباران کورکورانه آن و این)
ما از همین تریبون
با خشم و خروش و هارت و پورت اعلام می داریم
که حریف محبوب اجنه و اجامر
بهتر است که به جای دو پاکت سیگار سرطان زا در هر روز
دو سطر از جفنگیات ما در هر هفته
بخواند
و در دنیا و عقبا رستگار شود.
بهترین دوست مجازی
بدترین دشمن حقیقی است.
ما آزموده ایم
در این ورطه بخت خویش
لامصب
1
طرف میگه:
زن ناقص العقل است.
2
آیه هم نازل می کند از کریم و مجید و آن و این.
3
این نظر است و یا نظر نیست؟
4
ضمنا تهمت و توهین و افترا مگر مبنای طبقاتی و تئوریکی (نظری) ندارد؟
5
حالا نظری به جامعه می اندازیم:
اولا مرد عاقل
حکم کیمیا دارد.
6
ثانیا عقل مادران این جهنمدره
اگر بیشتر از عقل پدران آن نباشد
کمتر نیست.
7
حالا باید به این نظر و عقیده و تئوری و تئولوژی
«ناقص العقل بودن زنان»
احترام بگذاریم و یا از آن انتقاد کنیم؟
من همه ارجاعات شما را خوانده ام .
با همه بندهای این استاتوس هم نظرم .
تنها در خصوص یک کاسه کردن فداییان
به مثابه دنباله روان جلال و شاملو فاکت کافی ندیدم .
چه خواستگاه طبقاتی آنها هم لزوما فئودال ..و وو نبوده است . می توان گفت که آنها تئوری را
آنچنان که باید از آن خود نکرده بودند و انتقاد کرد .
منتها شاملو و دیگرا اجامر را در اندازه نمی بینم که
پویان و حتی جزنی به آنها متعلق باشند
بلکه این شاملو بود که با چسباندن خود کسب اعتبار می کرد.
به هر حال در خصوص کوشندگان تاریخ چپ ایران انصاف بیشتری لازم است
چه فدایی .. چه توده ای ... چه حزب کمونیست و .
چه پیشگام و پیکار . اینها میراث اند ..
میراث را می توان و باید نقد کرد.
حریف
فدائیان و مجاهدین
چه اسلام و چه خلق
بازوان مسلح فئودالیسم مغلوب از انقلاب بورژوائی سفید
بوده اند.
1
فدائیان اسلام قبل از انقلاب بورژوائی سفید
هم به صورت واحدهای تروریستی ـ فئودالی ـ روحانی
وجود داشته اند.
2
رد پای خونین شان
هم در ترور احمد کسروی و دیگر روشنگران انقلابی
و هم در کودتای 28 مرداد تحت رهبری حوزه های علمیه
به چشم می خورد.
3
واحدهای تروریستی فدائیان خلق و مجاهدین خلق
پس از پیروزی سهل و آسان انقلاب بورژوائی سفید
تشکیل می شوند.
4
اگر کسی کمترین سواد نظری هم نداشته باشد
می تواند به ماهیت فئودالی آنها پی ببرد.
5
بغرنجی مسئله در همامیزی فئودالیسم با بخش سنتی بورژوازی در ایران است.
6
بورژوازی ایران
ظاهرا نیمه بورژوا ـ نیمه فئودال است.
7
ترکیب طبقاتی فدائیان و مجاهدین
هم به همین دلیل
نیمه بورژوائی ـ نیمه فئودالی است.
8
در آن زمان
چپ در مقیاس بین المللی هنوز جاذبه داشته است.
9
به همین دلیل این اجامر فئودالی
ماسک سرخ بر سر می کشند
تا عوامفریبی تسهیل شود.
10
تئوری رهنمای اینها
تئوری نخبگان اورتگا گاسه
ـ فاشیست اسپانیائی و رفیق مارتین هایدگر ـ
است.
11
مشخصه ماهوی آوانتوریسم چپ
چه فدائی، چه مجاهد
آنتی کمونیسم است.
بی اعتنا به داس یکی و نقاله دیگری
12
جلال و گوهرمراد
مرادان سران فدائی (صمد بهرنگی و دهقانی و غیره)
بوده اند.
13
شاملو حامی استه تیکی ـ پوئه تیکی ـ نیچه ئیستی
هم فدائیان و هم مجاهدین بوده است
14
شیراهنکوهمرد شاملو احتمالا
مهدی رضائی 18 ساله بوده است.
15
فراموش نباید کرد که مسئله مهم
کشف حقیقت عینی است
و نه انصاف و مصلحت و ملاحظه و غیره
16
می توان آثار کودکانه این اجامر را تحلیل کرد.
17
اینها بدترین دشمنان توده زحمت
در زیر ماسک طرفداری از توده زحمت
بوده اند و هستند.
18
اکنون تمیز اینها از راستگرا های رنگارنگ
فوق العاده دشوار است.
19
ساده ترین ترفند برای شناخت اینها
«منم منم» شاملوئیستی ـ ال احمدیستی اینها ست.
20
من تو دهن این دولت می زنم
من دولت تعیین می کنم
خمینی است.
21
تعداد «من» آشکار و مستور
در جفنگیات سطحی، ساده لوحانه و کودکانه اینها
لا تحد و لا تحسی است.
22
شاملوئیسم همین است.
منگرائی افراطی
اولترا اگوئیسم
23
اینها همه
بلحاظ نظری
نمایندگان سوبژکتیویسم معرفتی ـ نظری
و ولونتاریسم (اراده گرائی) اند:
الف
اینها دیالک تیک شخصیت و توده را وارونه می سازند.
ب
در دیالک تیک شخصیت و توده
نقش تعیین کننده از آن توده است
اینها از آن شخصیت قلمداد می کنند.
شالوده نظری تئوری نخبگان همین است.
پ
در قاموس اینها
تاریخ را
«شخصیت» ها
می سازند.
20
دیالک تیک ترور
در افکار و گفتار و پندار و کردار اینها
از همین منجلاب وارونه سازی دیالک تیک شخصیت و توده
آب می خورد:
الف
ترور از سوئی به نیت نفی شخصیت منفی
ـ از دید اینها ـ
ست.
ب
ترور از سوی دیگر به نیت اثبات شخصیت مثبت
مثلا بیژن، اشرف، موسی، مسعود، مریم و غیره است.
هنرمندان
جزو قشر روشنفکر جامعه اند.
1
هنرمندان
انگل نیستند.
2
هنرمندان
کار فکری می کنند.
3
مسعود کیمیائی
مولد است و نه انگل
مولد فراورده های فکری (هنری) است
مولد مثلا فیلم است.
4
استارها
کار فکری و هنری انجام می دهند.
زحمتکشان فکری اند.
جزو قشر روشنفکر اند.
5
روشنفکر
می تواند تعلقات طبقاتی متفاوت و متضاد داشته باشد.
6
روشنفکران
عمدتا
وابسته به طبقه حاکمه اند
و چه بسا همزمان هم عضو و هم ایدئولوگ طبقه حاکمه اند.
7
سوپر استارها و علی دائی ها
میلیونر اند.
8
عضو طبقه حاکمه اند.
9
آلت دست نمی شوند.
10
سخنان آنها باورهای طبقاتی شان است.
ایده ئولوژی آنها ست.
11
آلت دست ها
عمدتا از لومپن پرولتاریا تشکیل می یابند.
کلاه مخملی ها و غیره
احتمالا آلت دست اند.
راجع به همنوع نباید مشخصا حرفی زد.
بخصوص وقتی که کمترین شناختی از او نداری.
1
مسئله این است که شعور
(تجلیل از عربستان و یا هر جای دیگر و هر کس و ناکس دیگر)
ثانوی است.
2
شعور
تصویر است.
3
شعور
تصویری از وجود است.
4
ارزیابی مثبت و یا منفی از کسی
ـ در تحلیل نهائی ـ
با منافع مادی (طبقاتی) و یا فکری (ایده ئولوژیکی)
صاحب نظر در رابطه دیالک تیکی است.
5
مهم کشف وجودی است که تعیین کننده ی شعور است.
6
کسی که نظر (شعور اجتماعی) کسی را به نقد می کشد
و وجود اجتماعی او را (خاستگاه و یا پایگاه طبقاتی او را)
از قلم می اندازد
بلحاظ جهان بینی
نماینده ایدئالیسم است.
7
یعنی نقش تعیین کننده را در
دیالک تیک ماده و روح
(وجود و شعور)
از آن روح (شعور) می داند.
8
چنین کسی هارت و پورت هم بکند
کمترین فرقی با آخوند ها ندارد.
9
اعتقادات آدمیان
اگر ریشه معرفتی نداشته باشند
مثلا اگر ناشی از خریت آنها نباشند
ریشه مادی و طبقاتی دارند
10
مثال
کسی که برای گدائی و یا جندگی
به عربستان می رود و با کیف پر دلار برمی گردد
طبیعی است که وقتی قدم در خاک آن دیار می نهد
احساس و حال عجیبی داشته باشد.
11
این ارزیابی او
ـ در بهترین حالت ـ
سوبژکتیو است.
12
عمله مهاجر افغانی و یا پاکستانی
که ماه ها به سبب عدم دریافت مزد بخور ـ نمیر
با شعار «مالم حلال ـ جانم رها» بر لب
از دیار برده داری فرار می کند
اگر احیانا دوباره برگردد
احساس و حال مطلقا دیگری خواهد داشت.
13
تعیین کننده در دیالک تیک وجود و شعور
وجود است.
علامت داشتن جهان بینی ماتریالیستی
همین است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر