جمعبندی از
مسعود بهبودی
تصادف
یک مفهوم فلسفی است.
1
ضد دیالک تیکی آن
ضرورت و یا جبر است.
2
ضرورت و یا جبر
مثلا مرگ است که تو خود گفته ای.
3
تصادف فرم وقوع ضرورت است:
سرما می خوریم و می میریم.
سکته می کنیم و می میریم.
سرما خوردگی و سکته در مفهوم تصادف
تجرید می یابند.
4
خردمندان قوم می گفتند:
تصادف برای آن است
که اسم حضرت عزرائیل صلواة الله علیه و الاجمعین
بر زبان نیاید.
5
ضرورت و یا جبر
عروس است
تصادف لباس او ست.
6
ما با دیالک تیک تصادف و ضرورت
سر و کار داریم.
بدون تصادف
ضرورتی صورت نمی گیرد.
7
واقعیت هم یک مفهوم فلسفی است.
ضد دیالک تیکی واقعیت
امکان
است.
8
امکان آن وجود دارد که بیضه (تخم مرغ)
به جوجه تبدیل شود.
اگر دمای لازم فراهم آید،
نطفه رشد می کند و جوجه می شود.
9
بیضه (نطفه)،
جوجه ی بالقوه است.
10
دیالک تیک امکان و واقعیت
دیالک تیک نطفه (بیضه) و جوجه
11
ارسطو می گفت:
دیالک تیک بالقوه و بالفعل
یادش به یاد باد.
جهان تهی است از آنان
آخر
لامصب
این چه تحلیلی است؟
تحلیل بایدعینی باشد
یعنی نظر از خود شعر استخراج شود.
نه از ذهن مبارک تو
بعضی ها مطمئن اند که قیاس به نفس نمی فرمایند
آره.
این مسئله ای قابل بحث همه جانبه است:
1
مهره ستیزی
مثلا ترور فردی و یا کیش شخصیت
زیانبار است.
ولی نقش شخصیت را نباید دستکم گرفت.
2
به همین دلیل چاره ای جز تفکر دیالک تیکی نیست.
3
دیالک تیک شخصیت و توده را
باید در مد نظر داشت و ضمنا
نقش تعیین کننده را از آن توده دانست.
4
این سخن اما باید در بافت کلی متن ماندلا بررسی شود.
5
اصولا
بریده ای از متن را نمی توان بررسی کرد.
6
مد مدرن رایج در فیسبوک این است
که بریده ای از متون به خورد خلایق داده می شود
و خریت بتون بندی می شود.
7
این سخن در هر صورت معیوب است:
الف
گاهی حذف مهره ای نقش بسیار مهمی در روند جاری دارد.
بی دلیل نیست که
کسب و کار طبقه حاکمه هم
تحقیر و تخریب و ترور مهره های مثبت و انقلابی
است.
ب
مثال
ترور لنین توسط امپریالیسم بریتانیای کبیر
ضربه ای کمرشکن بر انقلاب اکتبر بوده است.
پ
اگر هیتلر، پینوچه و خمینی ترور می شدند
تأثیر مثبتی بر سیر حوادث اعمال می شد.
هر چند خود فاشیسم و فوندامنتالیسم از بین نمی رفت.
ت
ولی در شخصیت های مثبت و منفی تاریخ
اصولا نباید روندهای تاریخی را خلاصه کرد.
ث
به عنوان مثال
خود ماندلا اگر تن به تمکین طبقه حاکمه نمی داد
روندهای اجتماعی در افریقای جنوبی
همان نمی ماند که ماند.
در آن صورت کارگران اعتصابی معادن را
بی رحمانه به رگبار نمی بستند.
سیستم
یک مفهوم فلسفی است.
1
سیستم در دیالک تیک سه عضوی زیر وجود دارد:
دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم
2
ساختار تعیین کننده نحوه پیوند عناصر سیستم است.
3
هر اتم سیستمی است.
4
هر جامعه سیستمی است:
عناصر سیستم جامعه مثلا اعضای جامعه اند.
5
ساختار سیستم جامعه
مناسبات تولیدی حاکم (زیربنای اقتصادی) آن جامعه است.
6
سیستم های اجتماعی
فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی اند:
7
فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی:
کمونیسم آغازین
برده داری
فئودالی
سرمایه داری
سوسیالیسم
کمونیسم
مراجعه کنید به
سیستم
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
سیستم
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
پایان
ویرایش:
«به کجا، چنین شتابان؟»
صفر از سفیر پرسید.
«به دیار بربریت.
هوس سفر نداری؟»
«همه آرزوی ام، اما چه کنم، که بسته پای ام
به مدار آدمیت.»
رازی را به شما میگویم:
در زندگی، هرگز نباید با آدم ها مبارزه کرد،
بلکه می بایست در برابر سیستم مبارزه کرد
نلسون ماندلا
نلسون الدوله دیلمی
1
اولا این راز نیست.
این
ـ در بهترین حالت ـ
اندرز است
و تفاوت میان راز و اندرز
از زمین تا آسمان است.
2
ثانیا
فرمولبندی اندرزت درست ترجمه نشده و یا درست نبوده است:
«اندرز من به شما از قرار زیر است:
در مبارزات اجتماعی، نه با مهره جات، بلکه با طبقات
باید مبارزه کرد.
به عبارت دیگر
نه با عناصر، بلکه با سیستم باید مبارزه کرد.»
3
ثالثا
اشکال بینش متافیزیکی تو این است که نمی دانی،
که سیستم از عناصر
جامعه از طبقات
طبقات از اعضاء یعنی از آدمیان
تشکیل می شوند.
4
رابعا نمی دانی که
ریشه انسان، انسان است.
(مارکس الدوله دیلمی)
5
این سخن حکیم مولدین بی همه چیز همه چیز
بدان معنی است که
مبارزه طبقاتی و یا مبارزه سیستم ستیز و یا سیستم برانداز
از مبارزه میان اعضای طبقات اجتماعی می گذرد.
6
از مبارزه میان عناصر تشکیل دهنده سیستم ها می گذرد.
7
چون براندازی سیستمی به معنی برقرار سازی سیستم دیگری است.
مثلا براندازی سیسم سرمایه داری
به معنی برقرار سازی سیستم سوسیالیستی است.
تو کجائی تا شویم ما چاکرت؟
منی كه تا دست هايم را به اندوه فروختم
ترجمه نادرستی است.
«تا» زاید است
و گرنه جمله ناتمام می ماند و خواننده منتظر بقیه آن.
«تا او آمد» جمله ناقصی است
تا او آمد، من رفتم.
سیلونه
مؤلف نان و شراب
مأمور سازمان سیا بود.
1
آزادی درک ضرورت است.
2
آزادی شناخت جبر عینی است.
3
آزادی شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی است.
4
آدم ها به میزان شناخت شان آزاد اند.
5
خر نمی تواند مختار و یا آزاد باشد.
6
برای نیل به آزادی باید ترک خریت کرد
خدا نمی تواند انعکاس فرد و منفرد و خاص باشد.
خدا فقط می تواند انعکاس عام باشد.
1
در قاموس فردوسی نیز خدا انعکاس عام است:
خدا
ز ناچیز، چیز می آفریند.
2
خدای فردوسی مولد است.
خدای فردوسی
انعکاس توده های مولد در ایینه آسمان است.
3
چون توده مولد است که از مواد طبیعی
مواد مصرفی تولید می کند.
4
از آهن
گاو آهن تولید می کند.
5
از ناچیز،
چیز تولید می کند.
6
سیاوش کسرائی
خدا رابه نام می نامد:
خدای خاک
7
خدای حقیقی
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی
توده های مولد است.
8
خدای حقیقی
توده تصویر است.
میستر تاگور
انسان و جهان با هم می خندند و می گریند.
میان جهان و انسان
رابطه اوبژکت ـ سوبژکت برقرار است.
1
جهان و یا جامعه
طبیعت انسانی شده است.
2
جهان و یا جامعه
طبیعتی است که روح (شعور) در آن نفوذ کرده است.
3
جهان و یا جامعه
طبیعت شعورمند (روح مند) است.
4
جهان و یا جامعه
طبیعت دوم است.
طبیعت هومانیزه شده است.
5
انسان
سوبژکت این گذاراز طبیعت اول به طبیعت دوم است.
(به زبان گرامری، انسان فاعل این فعل، این ترانزیسیون، ترانسفورماسیون است.)
6
بدون انسان (توده)
جهان و جامعه ای نمی تواند وجود داشته باشد.
7
جهان و یا جامعه
اوبژکت است.
انسان (توده مولد)
سوبژکت این تحول (فاعل این فعل) است.
8
رابطه انسان و جهان
رابطه ای دیالک تیکی است
که با بمب اتم هم نمی توان آن را پاره کرد.
9
میان انسان و جهان
همبائی «ستیز» مند برقرار است:
پیوند و تضاد همزمان
برقرار است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر