میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
·       
سؤال این بود که چرا در قاموس ایده
ئولوژی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی، دراویش ـ ریاکارنه ـ سرو آزاد محسوب
می شوند و رهزنان از خرد تا کلان ـ بی رحمانه ـ بر دار می شوند؟ 
·       
چه نتیجه ای از این دو برخورد
متضاد به به عناصر متفاوت لومپن پرولتاریا می توان گرفت؟  
·       
ظاهرا طبقه حاکمه (اشرافیت بنده
دار و فئودال و روحانی) در قرون وسطی بر سر دو راهی زیر ایستاده است:   
الف
·       
تشدید نارضایی عمومی و سلب مالکیت
از سلب مالکیت کنندگان.
·       
عصیان خلق، شورش و طغیان توده ای و
سرنگونی حاکمیت طبقه حاکمه فئودالی 
1
·       
این آلترناتیو در «اوپرای کور
اوغلی» اثر عزیز حاجی بیکف از قول کور اوغلی نیز تبیین می یابد.
·       
عصیان از  مفاهیم اصلی این اوپرا ست.
·       
اگر متن این اوپرا به دست آید، می
توان آن را مورد تحلیل دیالک تیکی قرار داد.
·       
مؤلف این متن، محتوای ماهوی قیام
کور اوغلی را عصیان ضد فئودالی محسوب می دارد.
2
·       
عصیان های ضد فئودالی اما بی
دورنمای تاریخی اند و محکوم به شکست اند.
·       
چون سوبژکت تاریخ در فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی، نه توده های دهقانی، بلکه بورژوازی (طبقه متوسط، معروف
به کاست سوم) است.
·       
بورژوازی در کشورهای فئودالی خاور اما
فوق العاده ضعیف بوده و هسته قوی آن یعنی بورژوازی تجاری بلحاظ موضعگیری سیاسی فوق
العاده کثیف بوده است.
·       
از تک تک منافذ این جرثومه کثیف،
چرک و خون خیانت به منافع ملی می چکد.
·       
بورژوازی تجاری (بازرگانان) فاقد
همه خصوصیات انقلابی و مثبت بورژوازی آغازین بوده است.
3
·       
این بخش از بورژوازی، اصلا بورژوا
به معنی واقعی کلمه نیست:
·       
کثافتی نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا
ست.
·       
آنهم نه فقط در خاور، بلکه حتی در
باختر.
·       
مثلا در بریتانیای کبیر.
·       
این بخش از بورژوازی، تهوع آور و
تعفن انگیز است.
·       
خاین به منافع ملی خویش است.
·       
واسی لیان در اثر خود تحت عنوان
«چنگیزخان» در همان صفحات اول کتاب، از نقش منفی و مخرب این بخش از بورژوازی ایران
پرده برمی دارد:
·       
بازرگانان کثیف ایرانی همه نقاط
قوت و ضعف کشور خویش را مو به مو به اطلاع خان خونریز مغول می رسانند و زمینه را
برای تخریب فجیع نیروهای مولده و سلطه چندین قرنی اشرافیت بنده دار و فئودال مغول
بر کشور خویش هموار می سازند.
4
·       
یکی از عوامل اصلی شکست انقلاب
بورژوائی سفید و سلطه مجدد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی، همین بخش خاین
بورژوازی نیمه فئودال ـ نیمه بورژوای ایران بوده است.
·       
همین بخش بورژوازی است که دست در
دست اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی به غارت بی رحمانه ثروت زیر زمینی و رو
زمینی چندین صد هزار ساله کشور مشغول اند و اگر طبقه کارگر در رأس توده های زحمتکش
زمام امور را به دست نگیرد، برهوتی بی همه چیز از ایران باقی خواهد ماند.
·       
ایران به همین دلیل، به حزب
مارکسیستی ـ لنینیستی طراز نوین بیش از آب و نان شب نیاز دارد.
5
·       
احتمال قریب به یقین این است که
ستون فقرات سازمان های ضد خلقی از قبیل فدائی و مجاهد و لیملام و دیمدام و لائیک و
دموکرات و کم و نیست و هارت و پورت، امیزه ای از اعضای اشرافیت بنده دار و فئودال
و روحانی و بورژوازی ارتجاعی تجاری باشد.
ب
·       
آلترناتیو دیگر طبقه حاکمه
(اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) تعدیل تضادهای شعله ور به ترفند احسان و
انفاق بوده است.  
·       
سعدی این آلترناتیو (بدیل) طبقاتی
ـ ایده ئولوژیکی را هم در بوستان (باب احسان) 
و هم در گلستان (باب اخلاق درویشان) تئوریزه، اتیزه، استه تیزهف استدلال و
اثبات می کند.
1
·       
آلترناتیو سعدی این است که جامعه به
اقطاب اصلی دوگانه زیر تقسیم بندی شود:
الف
·       
به طبقه حاکمه که همه وسایل تولید مادی،
فکری، فرهنگی، هنری و غیره را در انحصار خود دارد و نماینده خداوند متعال در زمین است:
·       
سعدی همین سایه خداوند متعال در
زمین را به همان القاب و اوصاف خداوند متعال آسمانی متصف می کند:
·       
ظل الله
·       
خداوند زمین
·       
خداوند حکم
·       
خداوند بنده
·       
خداوند غلام
·       
خداوند خاک
·       
....
ب
·       
به «طبقه» گدا
·       
سعدی این «طبقه» را از قرآن کریم گرفته
است:
·       
از دید کریم بشریت ـ بی اعتنا به
جایگاه اجتماعی آدم ها ـ بدون استنثاء، بنده اند.
·       
لا اله الا الله
·       
فقط ارباب آسمانی اعتبار دارد.
·       
در نگاه سرسری همه آدم ها برابر
اند.
·       
ارباب فقط خدا ست.
·       
چه شاه و وزیر و اشرافیت بنده دار
و فئودال و روحانی و چه بنده و کنیز و کلفت و غلام و رعیت و پیشه ور و تاجر و غیره،
همه از دم بنده و وابسته اند.
·       
پس برابر اند.
·       
جذابیت اسلام در صدر اسلام و حتی
در عصر حاضر ـ در تحلیل نهائی ـ به دلیل همین چپنمائی و برابری طلبی «کشکی» بوده و
است.
1
·       
با «حلوا، حلوا» گفتن اما دهان
شیرین نمی شود.
·       
با دم زدن از برابری همه هم، همه
برابر نمی شوند.
·       
چون نقش تعیین کننده در دیالک تیک
ماده و روح، وجود و شعور، واقعیت و توهم (ادعا) از آن ماده، وجود، واقعیت است.
·       
اولین کسی که مزه برابری کشکی را
چشید، بنده ی خود رسول اکرم به نام زید بود.
·       
وارد خانه شد و دید که رسول اکرم
همسرش را با اکرم، عوضی گرفته است و حسابش را می رسد.
·       
گفت لامصب.
·       
حواست کجا ست؟
·       
اینکه اکرم نیست.
·       
این همسر من است.
·       
رسول اکرم هم چشم هایش را مالید و پس
از پی بردن به هویت ضعیفه شوکه شد و درجا غش کرد.
3
·       
زید مردم را خبر کرد که آیها الناس،
برابری همه مسلمین جهان، ادعائی بیش نیست.
·       
ببینید که رسول اکرم چه بلائی سر
من در آورده است.
·       
رسول اکرم هم وقتی به خود آمد،
گفت:
·       
جبرئیل نازل شد و آیه زیر را آورد:
·       
«رسول اکرم می تواند با هر زنی همان کند که
با اکرم کرده است. 
·       
مصلحت مسلمین هم در همین است.»
4
·       
ترفند مذهب و شریعت از هر نوع این
است که گویا خداوند متعال نامرئی خودش وقت ندارد تا با بنده ها تماس برقرار کند و جامعه
و جهان را سر و سامان دهد.
·       
به همین دلیل دست به دامان این و آن
می شود: 
الف
·       
اولا واسطه می فرستد تا حرف خود را
از زبان آن واسطه ها به گوش بنده ها برساند.
·       
این واسطه ها انبیاء، ائمه، اولیا،
فقها و غیره نام دارند که نور دیده خدا هستند و ضمنا زبان خدا را هم می فهمند.
ب
·       
ثانیا خدا سایه می فرستد تا امور جامعه
و جهان را سر و سامان دهند.
·       
سایه های خدا، ظل الله نام دارند.
·       
گاهی تاج بر سر دارند، گه عمامه
·       
گاهی کلاه پاپ بر سر دارند و گه بی
کلاه اند.
5
اثری از 
حسین رزاقی
·       
بدین طریق، توده های مولد و زحمتکش
هم بنده خداوند زمین محسوب می شوند، هم بنده خداوند آسمان، هم بنده واسطه های الهی
و هم بنده سایه های خدا و سایه های سایه های سایه های خدا (فروغ فرخزاد).
·       
بدین طریق برابری اسلامی به شیر بی
یال و دمی شباهت پیدا می کند که همه چیز است، به غیر از برابری.
·       
سعدی توده های مولد و زحمتکش را
اصلا آدم حساب نمی کند.
·       
توده های مولد و زحمتکش درختان برومند
اند، ولی آزاد و آزاده نیستند.
·       
آزاد و آزاده کسانی اند که سرو
واره اند:
·       
بی ثمر و حتی بی سایه اند.
·       
ولی در عوض، همیشه سبز و همیشه تر
و تازه اند.
·       
یعنی یا از اعضای اشرافیت بنده دار
و فئودال و روحانی اند و یا از لومپن پرولتاریای بی ضرر و زیان و بسیار مفید به
خداوندان زمین اند.
·       
این طبقه بندی جامعه اما به چه
معنی است و چه پیامدهائی دارد؟  
ادامه دارد.



هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر