میم نون
 علل و دلایل تشکیل
دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
·       
اکنون باید به این سؤال اندیشید که
دیالک تیک تجلیل و تحقیر چگونه و چرا به عالم جمادات، نباتات، جانوران و حتی
کاینات (ستارگان، سیارات، ماه ها، کمیت ها و غیره) بسط و تعمیم داده می شود؟    
1
حافظ
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
معنی تحت اللفظی:
·       
سنگ سیاه، حتی اگر جان بدهد، نمی
تواند لعل شود.
·       
برای اینکه سنگ سیاه بد ذات است و
طینت اصلی اش مانع تبدیل آن به لعل می شود.
·       
در این بیت خواجه شیراز، دیالک تیک
تجلیل و تحقیر به شکل دوئالیسم لعل و سنگ بسط و تعمیم می یابد. 
·       
این بدان معنی است که  دیالک تیک تجلیل و تحقیر در حد جامعه بشری و
حتی در حد انعکاس آن در آیینه آسمان درجا نمی زند، بلکه به عالم جمادات هم بسط و
تعمیم داده می شود.
·       
این به چه معنی است؟   
2
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
این بدان معنی است که ایدئولوگ های
طبقه حاکمه به انعکاس دیالک تیک طبقه حاکمه و توده در آیینه آسمان و اختراع
دوئالیسم الله و ابلیس، اهورا و اهریمن، فرشته و دیو بسنده نمی کنند.
·       
بلکه برای تحکیم حاکمیت طبقاتی
طبقه حاکمه و طبیعی جلوه دادن برتری طبقه حاکمه به هر ترفندی دست می یازند.
·       
در این بیت غزل خواجه، دیالک تیک
طبقه حاکمه و توده (دیالک تیک تجلیل و تحقیر) در آیینه جمادات منعکس می شود.
·       
در نتیجه، جمادات بسان جامعه بشری
به عالی و  پست طبقه بندی می شوند.
·       
خواجه شیراز با صراحت روشن و با
یقین آهنین اعلام می دارد که لعل حاوی بنیاد نیک است و سنگ حاوی بنیاد بد است.
·       
بدین طریق و با این ترفند، در عالم
جمادات نیز همان طبقه بندی حاکم است که در جامعه طبقاتی حاکم است:
·       
اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی به مثابه نیک گهر و توده به مثابه بدگهر جا زده می شود.
·       
این اما به چه معنی است؟  
3
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
این به معنی ناتورالیزه کردن دیالک
تیک طبقه حاکمه و توده (دیالک تیک تجلیل و تحقیر) است.
·       
نتیجه نهائی این ترفند ایده ئولوژیکی
در اذهان عمومی این خواهد شد که برای نابرابری های اجتماعی، برای خصلت طبقاتی
جامعه، منشاء طبیعی و عملا الهی اختراع شود:
الف
·       
همانطور که خدا فت و فراوان سنگ
سیاه بدگهر و به درد نخور و بی ارج و ارزش آفریده، به همان سان نیز توده بی شعور و
بی سواد و خل و چل و ول و لات و لوت آفریده است.
·       
که بسان سنگ و ماسه و شن مفت حتی
نمی ارزند.
ب
·       
به همان سان که خدا تعداد انگشت
شماری لعل کمیاب و نادر و صاف و مصفا و زیبا آفریده، به همان سان هم اعضای طبقه
حاکمه (اعیان و اشراف) تر و تازه و تمیز و مؤدب و با اتیکت و با نزاکت و شهامت و
کاردانی و غیره را افریده است.
4
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
از تار و پود این تئوری فاشیستی بنیاد
نیک و بد (نیک گهری و بد گهری) زهر ایده ئولوژی نظامات طبقاتی می تراود:
·       
اگر سنگ سیاه ـ شب و روز ـ زور
بزند، باز هم قادر به لعل گشتن نخواهد بود.
·       
همین بیت خواجه، در ضمیر توده
ترجمه می شود:
·       
اگر توده ـ شب و روز ـ زور بزند،
باز هم قادر به شریف و نجیب گشتن نخواهد بود.
·       
این بدان معنی است که جامعه طبقاتی
ازلی و ابدی، طبیعی و الهی است.
·       
این بدان معنی است که جامعه طبقاتی
پایان تاریخ است.
·       
تغییر ناپذیر است.
·       
حالا تو بیا سند و مدرک و دلیل
باستان شناسی بیاور که بابا، فاز آخر جامعه اشتراکی آغازین، به قول جردان از همان
ایالات متحده امریکای محبوب تان، 20 تا 30 هزار سال طول کشیده است.
·       
از گوهر نیک و بد و از تفاوت های
طبقاتی اصلا اثری در بین نبوده است.
·       
جردان امریکائی حتی نقاشی های
نیاکان بشری بر دیواره های غارها را زیر ذره بین بررسی قرار داده و نشان داده که
از طبقات اجتماعی و مالکیت خصوصی کمترین اثری نبوده است.
5
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
این تئوری سعدی که به خواجه رسیده،
تئوری فاشیستی خطرناکی است.
·       
از هر سوراخ ـ سنبه این تئوری خون
می تراود.
·       
فقط باید این بیت خواجه را به دقت
خواند:
الف
·       
بنا بر این تئوری، بدگهر اصلاح
ناپذیر است.
·       
بدگهر را به هیچ ترفندی نمی توان
به نیک گهر تبدیل کرد.
·       
دوئالیسم هابیل و قابیل، دوئالیسم نیک
و بد، ازلی و ابدی، طبیعی و الهی است.
ب
·       
بدگهر اصلا دست خودش نیست.
·       
سعدی در پاسخ به یکی از خوانین در
رابطه با نحوه برخورد به مفسدین جامعه فئودالی، رهنمود روشن نوشته است:
·       
اول باید به او پند داد تا از کرده
خود پشیمان شود و توبه کند.
·       
اگر پند مؤثر نیفتاد و توبه نکرد،
باید به بند متوسل شد.
·       
یعنی به زندان انداخت.
·       
اگر زندان هم مؤثر نیفتاد، معلوم
می شود که بد ذات و اصلاح ناپذیر است.
·       
پس باید گردنش را زد. 
پ
·       
در این سی و اندی سال اخیر همین
رهنمود سعدی با سماجت خاصی اجرا می شود.
·       
محتوای نظری همین بیت حافظ جامه خونین
عمل می پوشد.
·       
سعدی و حافظ راه حل ساده ای برای
اجامر جماران و جمکران عرضه کرده اند:
·       
باز داشت، پند، بند، تنبیه، توبه و
بعد طناب دار و جوخه تیرباران.
·       
تئوری پیشاپیش تهیه شده است:
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
حالا فقط باید سنگ سیه را پیدا کرد
و حسابش را درجا کف دستش گذاشت و خالخالی وار به گوشش زمزمه کرد:
·       
تو بد ذاتی.
·       
مرگ تو قبل از همه به نفع خودت
است.
·       
بد ذاتی در ذات تو ست.
·       
برای تو امکان لعل گشتن وجود
ندارد.
6
گر
جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با
طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
·       
بدین طریق، دیالک تیک طبقه حاکمه و
توده، دیالک تیک تجلیل و تحقیر به عالم جمادات بسط و تعمیم داده می شود:
·       
لعل، تجلیل می شود و سنگ تحقیر.
·       
این تعمیم دیالک تیک تجلیل و تحقیر
به عالم جمادات را می توان در آثار سعدی و حافظ دنبال کرد و به نقد کشید.
·       
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای عالم جمادات را اولا نمی توان بطرز سوبژکتیو به میل و هوس و علاقه و سلیقه
طبقاتی خود طبقه بندی کرد، ثانیا نمی توان به جامعه ربط داد.
·       
به چه دلیلی باید سنگ بدگهر باشد و
لعل نیک گهر؟
·       
این کرد و کار های اجامر برده داری
و فئودالی و بورژوائی دسیسه و توطئه و ترفند طبقاتی برای خر کردن خلایق اند.
ادامه دارد.




هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر