۱۳۹۵ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (446)

فصل پانزدهم
روانکاوی
پروفسور دکتر کارل هاینتس بروان
برگردان شین میم شین 

پیشکش به 
 هوشنگ تیزابی
 (۱۳۲۲ ـ ۱۳۵۳  

مؤلف «نقدی بر فرویدیسم»

بخش دوم
راجع به تاریخ تئوری روانکاوی
لودویگ بینزونگر
یونگ


 
لودویگ لودویگ بینزونگر 
(1881 ـ 1966)  
روانپزشک
روانکاو
سوئیسی

1
·        در تاریخ روانکاوی و جریانات ایده ئولوژیکی تأثیر گرفته از آن، تا سال 1945، آثار زیگموند فروید، بندرت در کل پذیرفته شده اند. 

2
·        فقط جنبه های معینی از آثار زیگموند فروید، بطرز یکجانبه گرانه ای در کانون استنباطات قرار گرفته اند.

3
·        این امر در مقایسه با آثار زیگموند فروید، اغلب به تنزل کیفی آشکار منجر شده است. 

4
·        در کشورهای آلمانی زبان، تفسیر هستی (دازاین) ـ تحلیلی روانکاوی لودویگ بینزونگر بطرز چشمگیری مؤثر بوده است.

5
·        لودویگ بینزونگر ـ با پذیرش استنباط هایدگری از هرمه نویتیک به مثابه تحلیل هستی (دازاین) و واقعیت (فاکتیسیته) و فنومنولوژی ادموند هاسرل ـ به انتقاد از گرایشات پوزیتیویستی در طرز تفکر زیگموند فروید می پردازد و آنها را به مثابه سوء تفاهم در روانکاوی تلقی می کند.
·        او خودبازتاب انسانی را به مثابه مسئله اونتولوژیکی محسوب می دارد.  
   
6
·        لودویگ بینزونگر می نویسد:
·        «ببینید.

·        درست در همین جا برای ما دو راه برای روانشناسی وجود دارد:



الف

·        راه اول به انحراف از عطف نظر منجر می شود.

·        یعنی به ادراک، مشاهده، بررسی و تخریب انسان واقعی به نیت تشکیل علمی تصویری از انسان، به مثابه دستگاهی، مکانیسم بازتاب، کل فونکسیونی منجر می شود. 



ب

·        راه دوم به درون خود ما منتهی می شود.

·        البته نه بطور تحلیلی و پسیکولوژیکی، بلکه بطور آنتروپولوژیکی.

·        یعنی در شرایط امکانات هستی (دازاین) به مثابه هستی خودمان و یا به مثابه آنچه که به خود ما، به انواع و انحای ممکنه وجود ما منتهی می شود.»

·        (لودویگ بینزونگر، «سخنان و سخنرانی های منتحب»، جلد اول، 1947، ص 180)    

7

·        لودویگ بینزونگر در اشاره مستقیم به هایدگر می نویسد:
·        «هایدگر با درک واقعیت وجود به مثابه هستی (دازاین)، برای اولین بار، انبوهی از ترانسندنس عینی (ماورای تجربی عینی) رئال در رئال بودن انسان، یعنی واقعیت انسانی را نمودار ساخت.

·        هایدگر بدین طریق، وجود انسانی را در دامنه جدیدی و شدت (اینتنسیته) جدیدی به موضوع پژوهش علمی ساختار بویژه طرز زندگی انسان مبدل ساخت.

·        اهمیت هایدگر در اینجا در زمینه پژوهش روانپزشکی است.»
·        (همانجا، جلد 2، 1955، ص 284)     

8

·        لودویگ بینزونگر، بدین طریق نه فقط حیات به اصطلاح «واقعی» را از علم و علوم طبیعی را از علوم اجتماعی جدا می سازد و همه گرایشات زیگموند فروید را که با نظرات او ناسازگار اند، به نقد می کشد، بلکه روانکاوی را نیز تحت تابعیت اسطوره امپریالیستی بحران قرار می دهد، وقتی که او می نویسد:


·        «ماهیت روانکاوی را، نه فقط صحت آن را، بلکه واقعیت آن را باید در ماهیت آن چیزی جست که بنیان این دانش طلبی و سلطه طلبی به مثابه شرط امکان آن است.

·        یعنی باید در احترام ترس آلود به دسترس ناپذیری (توضیح ناپذیری)  وجود، به مثابه تاریخ و عظمت بلورین (خم ناشدنی) و خلوص بی غل و غش قلب، جست.

·        زیگموند فروید ما را با تئوری اش به نا شناخته، به هدفمندی (اراده مندی، اینتنسیونالیته) نا شناخته، به انسان جهان و جهان انسان نزدیکتر ساخت.

·        زیگموند فروید نشان داد که ما نه فقط با شعورمان، بلکه با «نا شناخته» نیز در جهان هستیم و ضمنا صاحب جهانیم و سالار (سلطه گر) جهانیم.

·        قبل از زیگموند فروید ما در جهان احاطه شده توسط شعور بسر می بردیم.

·        فروید آمد و با نشان دادن محدودیت جهان و توان ناچیز ما در سلطه بر جهان، صلح جهان را به هم زد.»

·        (لودویگ بینزونگر، «راه من به فروید»، در اثر آدورنو و دیرکس تحت عنوان «فروید در حال حاضر»، 1957، ص 224)



ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر