پروفسور
دکتر گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین
·
صفت ممیزه (اتریبوت) در فلسفه ما قبل
مارکسیستی، به معنی مشخصه ضرور جوهر بکار می رفت.
1
·
ارسطو میان صفات ممیزه و اکسیدنس ها تفاوت قائل می شود.
·
او صفات
ممیزه را صفات ماهوی و اکسیدنس ها را صفات غیرماهوی و تصادفی قلمداد می
کند.
2
·
اسکولاستیک قرون وسطی صفات ممیزه را ـ قبل از همه ـ شاخص های الهی می داند.
3
·
دکارت و اسپینوزا صفات
ممیزه را ـ در مغایرت با «فرم های بود» ـ بمثابه خواص تشکیل دهنده ماهیت جوهر محسوب می دارند.
الف
·
بنظر دکارت،
صفت ممیزه ی جوهر مادی را انبساط و صفت ممیزه ی جوهر معنوی را تفکر تشکیل می دهد.
ب
·
اسپینوزا انبساط و تفکر را بمثابه صفات ممیزه جوهر مادی واحدی قلمداد می کند.
4
·
تولان و ماتریالیسم فرانسه در
قرن هجدهم انبساط و حرکت را صفت ممیزه ماده می
دانند.
5
·
مفاهیم «صفت
ممیزه» و «جوهر» جزو مقولات واقعی فلسفه مارکسیستی محسوب نمی شوند.
6
·
اگر در ماتریالیسم دیالک تیکی، با
استناد به انگلس حرکت «
صفت ممیزه ی ذاتی ماده» تلقی می شود، این به معنای رایج در فلسفه ما قبل مارکسیستی
نیست که صفت ممیزه به جوهر بی کیفیت نسبت داده می
شد.
·
(مارکس
و انگلس، «کلیات»، جلد 20، ص 354)
7
·
منظور انگلس
این است که ماده تنها در هیئت فرم های حرکت و توسعه متنوع پایان ناپذیر خود وجود
دارد و حرکت، مشخصه ای است که با ماده پیوند ناگسستنی دارد:
·
«ایدئالیسم
فلسفی عبارت است از تلاش برای اندیشیدن به حرکت بدون ماده ... »
·
(لنین،
«مجموعه آثار»، جلد 14، ص 268 )
8
·
حرکت اما نه تنها یکی از خواص
بیشمار اوبژکت های مادی است، بلکه علاوه بر آن «شیوه بود ماده است، یعنی بیشتر از
یک مشخصه صرف است.
·
ماده ی بدون حرکت وجود ندارد و نمی
تواند هم وجود داشته باشد.»
·
(مارکس
و انگلس، «کلیات»، جلد 20، ص 575)
·
مراجعه کنید به حرکت و جوهر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر