۱۳۹۵ شهریور ۷, یکشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (58)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیلی از
شین میم شین

سزا ست گر برود، رود خون ز سينه‌ ي دوست
كه برق دشنه ‌ي دشمن نديد و دست پليد

·        معنی تحت اللفظی:
·        دوست که قادر به دیدن برق دشنه دشمن و دست پلیدش نبود، سزاوار آن است که از سینه اش رودی از خون جاری شود.

1

·        نرمای سایه وش سخن سایه از او در این زمینه سخنور کلاسیکی می سازد.
·        تند ترین و تیز ترین انتقادات را سایه در لفافه ای از نرم ترین حریرها عرضه می دارد.
·        هم خود سایه و هم سخن سایه تجسم مادی ادعای طبری شعله ور در کوره خشم و نفرت است: 

«بغرنجی ما در سادگی ما ست»

·        بغرنجی سایه و سخن سایه، در سادگی شخصی سایه و در سادگی سخن او ست.
·        سایه از هر دو لحاظ بی نظیر است.

2
سزا ست گر برود رود خون ز سينه‌ ي دوست
كه برق دشنه ‌ي دشمن نديد و دست پليد

·        سایه در این بیت شعر، کوری و کودنی و کوته اندیشی دوست را به چالش نرماهنگ می کشد.
·        جریان رود خون از سینه دوست به دلیل کوری و کودنی و کوته اندیشی او ست.

·        قضیه واقعا هم از همین قرار است.
·        در مقابل اعمال و آثار و افکار گربه چف کمترین مقاومتی صورت نگرفت.
·        زباله های ایده ئولوژیکی گربه چف ـ قبل از همه ـ می بایستی مورد تجزیه و تحلیل دیالک تیکی جدی  قرار گیرند.
·        نه تنها کسی به این امر مهم خطر نکرد، بلکه بعضی از جامعه شناسان به اصطلاح «مارکسیست» اروپا مثلا لئو کوفلر حتی به دفاع بند تنبانی از گربه چف پرداختند و تحصیلکردگی همسر خر او را به عنوان نشانه بارز حقانیت ایده ئولوژیکی، به خورد جماعت خر دادند.
·        بگذریم از کم و نیست های وطنی که کرد و کار های گربه چف را مو به مو در ساز و مان های عنگلابی خود به مورد اجرا گذاشتند.

3
سزا ست گر برود رود خون ز سينه‌ ي دوست
كه برق دشنه ‌ي دشمن نديد و دست پليد

·        سؤال این است که سایه چگونه به این نکته پی برده است؟

·        آیا همان شم تیز توده ای او ست که او را به کشف حقایق عینی مستور قادر می سازد؟

4
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای روزگار رنگ آمیز، چه نقشی بازی کردی که سفید، سیاه شد و سیاه، سفید؟

·         مفاهیم این بیت شعر سایه باید مورد تأمل دقتمند قرار گیرند:

نقش بازی
روزگار رنگ آميز
سیه ـ سپید

·        منظور سایه از مفاهیم «روزگار»، «رنگ آمیزی»، «نقش بازی»، «استحاله سیه به سپید و برعکس»  چیست؟

5
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        روزگار از  مفاهیم ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد وواقعی) است.
·        این جور  مفاهیم ایراسیونال و ایرئال از قرون وسطای فئودالی به میراث مانده اند.
·        سایه این واژه های فئودالی دیر آشنا را با محتوای توده ای مدرن پر می کند.
·        یعنی فرم و ساختار آنها را حفظ می کند، ولی محتوای آنها را عوض می کند و عملا نوسازی می کند.
·        واژه های کپک زده و مندرس در شعر سایه با درونمایه نوینی پر می شوند.
·        دلیل محبوبیت سایه در میان اجامر غیر توده ای و حتی ضد توده ای واژه های مندرس و کپک زده سایه است.  
·        خوانندگان و شنوندگان شعر سایه چه بسا کمترین خبر از محتوای توده ای مدرن واژه های او ندارند.

·        برای درک شعر شعرای توده باید توده ای بود.

کار هر خر نیست، خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن

6
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        روزگار ـ در تحلیل نهائی ـ به معنی جبر عینی هستی است.
·        روزگار مرجع و اوتوریته ی قدر قدرتی است که اعتنائی به احدی ندارد.
·        واژه های دیر آشنا از قبیل روزگار، زمانه، زمان و غیره با مضامین فلسفی متنوع پر می شوند و باید مشخصا و مستقلا مورد بررسی قرار گیرند.
·        اصولا وقتی کسی سوبژکت حوادث را، به زبان گرامری، فاعل افعال را نمی شناسد، دست به دامن واژه های ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد واقعی) می شود.
·        شاید سایه هم به همین دلیل محتاج واژه های ایراسیونال و ایرئال است.
·        سایه به قوه شم توده ای می داند که در ورای گربه چف ها، عوامل دیگری مؤثرند.
·        این عوامل نامعلوم را سایه در مفهوم روزگار تجرید می کند:

الف
·        مثلا عقب ماندگی هراس انگیز نیروهای مولده اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشورهای «سوسیالیستی» کذائی را

ب
·        فقدان سنن روشنگری در اکثر این کشورها را

پ
·        جنگ های داخلی و خارجی پر تلفات کمرشکن را

ت
·        خرابکاری های دشمنان توده در داخل و از خارج را.
 
7
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        سایه روزگار را به نقاشی تشبیه می کند که با قاطی کردن رنگ های اصلی ناب، رنگ های متنوع جدیدی می سازد و با آن رنگ ها نقش های دلخواه خود را بر پرده می زند.

·        غنا و ژرفای فکری این بیت شعر سایه هم غول آسا ست.

·        برای درک محتوای این بیت شعر سایه باید دیالک تیک ایدئال و رئال را به خدمت گرفت:

الف
·        ایدئال شاید همان رنگ های اصلی ناب باشد که نقاش روزگار در اختیار دارد.
·        شاید مثلا همان افکار اصلی باشد که کلاسیک های نظری هر طبقه تدوین می کنند.

ب
·        رئال اما از پیاده کردن حتی الامکان ایدئال بر جامعه تشکیل می شود.
·        ایدئال در عالم عمل با توجه به مصالح مادی و فکری موجود، رئالیزه می شود.
·        جامه عمل می پوشد.
·        رئال از آمیزش رنگ های اصلی ناب تشکیل می شود که شباهت تعیین کننده ای به آنها ندارد.

8
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        گذار همزمان همه کشور های سرمایه داری پیشرفته به سوسیالیسم، ایدئال بوده است.
·        ایدئالی که نتیجه تجزیه و تحلیل جامعه سرمایه داری رقابت آزاد بوده است.
·        این ایدئال اما در دوران امپریالیسم، به صورت پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور واحد و چه بسا ماقبل سرمایه داری رئالیزه می شود.
·        واقعیت می یابد.
·        جامه عمل می شود.

9
چه نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد

·        منظور سایه از استحاله سپید به سیاه و سیاه به سپید وارونه گشتن طرفة العینی همه ارزش ها و معیار ها و چیزها ست.
·        سایه به تجربه شخصی به این وارونگی طرفة العینی پی برده است.
·        جلوی چشمان از حیرت و نفرت دریده شاعر توده، احزاب کمونیستی دو آتشه به عه ز آب بورژوائی استحاله می یابند.
·        خدمت به خلق مذموم محسوب می شود و خیانت به خلق فخر انگیر می گردد.
·        سایه با این مفهوم سیه ـ سپید از تهوع انگیزی افراد بشری پرده برمی دارد.
·        از عوام وارگی و عوامفریبی آدم واره های آخر الزمان پرده برمی دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر