ای مرز پر گهر
فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
من
می توانم از فردا
در
کوچه های شهر، که سرشار از مواهب ملی است
و
در میان سایه های سبکبار تیرهای تلگراف
گردش
کنان قدم بردارم
و
با غرور،
ششصد و هفتاد و هشت بار،
به
دیوار مستراح های عمومی بنویسم:
«خط
نوشتم که خر کند خنده.»
·
مفاهیم این بند شعر، «کوچه های سرشار از مواهب ملی شهر»، «سایه های سبکبار تیرهای تلگراف»، «دیوار مستراح های عمومی» و «خط نوشتن که خر کند خنده» قابل تأمل و تأویل اند.
·
این مفاهیم فروغ،
مفاهیم هنری و استه تیکی اند و باید قراین عینی و واقعی شان کشف شود.
1
·
می توان گفت که واقعیت عینی در
آثار هنری، انعکاس دیگرگونه می یابد.
·
واقعیت عینی ـ به عبارت دیگر ـ در
آیینه ضمیر هنرمندان (و نه زباله های مدعی هنرمندی) به طرز خاصی منعکس می شود.
·
در نتیجه، می توان نتیجه گرفت که
ما با شناخت هنری هستی نیز سر و کار داریم.
2
·
هگل هم به این نظر رسیده بود:
·
او میان شناخت فلسفی (فلسفه به
مثابه عقل کل اندیش از دید هگل) و شناخت هنری تفاوت قایل می شد و شناخت فلسفی را قله
متعالی شناخت می دانست و خواهان خواندن فاتحه ای بر هنر و حذف هنر بود.
·
البته به غلط.
·
چون شناخت هنری ـ علیرغم نواقص و معایب
معین ـ صرفنظرناپذیر است و ضمنا یار و یاور شناخت فلسفی است.
·
مراجعه کنید به تئوری هنر، استه
تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
«کوچه های سرشار از مواهب ملی شهر»
مواهب
موهبت ها
به بخشش های غیر نقدی (غیر پولی)
مثلا املاک، اراضی
و غیره
اطلاق می شود.
·
این مفهوم فروغ، نتیجه تجرید مواهب
ملی مادی و معنوی مختلف است.
·
همه مفاهیم، نتیجه تجرید چیز های مادی و عینی اند.
·
در این مفهوم فروغ، مثلا اسامی
کوچه ها، خیابان ها، پل ها، عمارت ها، رودها و غیره تجرید می یابند:
·
کتابفروشی امیر کبیر
·
کوچه خواجه نظام الملک
·
کاروانسرای کریم خان
·
پل خواجو
·
خیابان رضا شاه پهلوی
·
و غیره
4
«کوچه های سرشار از مواهب ملی شهر»
·
فروغ این زباله های بی محتوای «فخر
انگیز» ملی را به چالش می کشد و می خواهد که چیزهای واقعا فخر انگیز جای این زباله
ها را بگیرند.
·
فروغ رادیکال تر و رادیکال اندیش
تر از گله رهبران سیاسی و اقتصادی و هنری و غیره این سامان بی سامان بوده است.
·
فروغ نمی خواهد که در لفافه مواهب
توخالی ملی، عوامفریبی و تحریف حقایق عینی صورت گیرد.
·
در گنجینه فکری فروغ، جواهری از
افکار برتولت برشت ـ جانشین خلف کارل مارکس ـ به چشم می خورد:
·
برتولت برشت نیز با صراحت خاص خویش،
همین «مواهب ملی» را به نقد رئالیستی و راسیونالیستی می کشد.
·
خواجه فلان و خان بهمان و امیر
کبیر و شازده صغیر که عمله و بنا و حفار و مهندس و معمار نبوده اند تا مسجد و
محراب و پل و مناره بسازند.
·
چرا از هزاران مولد زحمتکش، سخن در
میان نیست که در روند بنای این مواهب ملی کذائی از جسم و جان خود مایه گذاشته اند؟
·
چرا اعضای طبقه حاکمه چه بسا انگل
و علاف به عنوان بانی نعمات مادی جا زده می شوند؟
5
«سایه های سبکبار تیرهای تلگراف»
·
سایه یکی از مفاهیم فلسفی ـ هنری بسیار مهم فروغ است و باید
مستقلا مورد بررسی قرار گیرد:
ای بسا پرسیده ام از خود:
«زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما
خود، سایه های سایه های خویشتن هستیم؟»
·
معنی تحت اللفظی:
·
همیشه از خود سؤال کرده ام که
زندگی در چارچوب سایه های مان رنگ می گیرد و یا ما خودمان، سایه های سایه های
خویشتنیم؟
الف
ای بسا پرسیده ام از خود:
«زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
·
فروغ در این سؤال، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک
تیک سایه و زندگی بسط و تعمیم می دهد.
·
این بدان معنی است که سایه بتدریج
از حیات پر می شود و سنتز این انباشت سایه از حیات، موجود زنده است.
·
برای درک بهتر سؤال فروغ، بیضه
پرندگان را می توان در نظر گرفت:
·
بیضه به عنوان فرم و قالب و یا سایه
با رشد نطفه بتدریج از حیات پر می شود و با نفی هسته و پوسته بیضه، نطفه ی رشد
یافته به صورت جوجه پا به عرصه هستی می گذارد.
·
سایه از دید فروغ نیز بتدریج از حیات
پر می شود و موجود زنده با نفی سایه، پا به صحنه هستی می نهد تا نقش درخور خود را
ایفا کند.
ب
یا
که ما خود، سایه های سایه های خویشتن
هستیم؟
·
فروغ در این سؤال، انسان ها را
نتیجه تکثیر سایه های خاص منفرد می داند:
·
در این سؤال فروغ، منشاء انسان ها
سایه ها هستند.
·
هر کس بزعم فروغ، سایه ی سایه خویش
است.
·
در این سؤال فروغ، سایه بسان اشیاء
مادی در آیینه هستی منعکس می شود و نتیجه این انعکاس، یعنی عکس سایه، سایه دیگری
است.
·
جهان در این سؤال فروغ، کلکسیونی
از سایه ها ست.
·
آدم بی اختیار یاد هگل می افتد که
جهان را کلگسیونی از ارواح می پنداشت.
·
روح به معنی هگلی آن.
·
روح به معنی متعالی ترین
مفهوم
6
«سایه های سبکبار تیرهای تلگراف»
·
سایه ضمنا مفهوم فئودالی دیر
آشنائی است:
·
در ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی، خوانین و سلاطین، ظل الله محسوب می شوند.
·
چنگیز خان و تیمورخان و سلاطین
چلقوز سایه های خدا محسوب می شوند.
7
«سایه های سبکبار تیرهای تلگراف»
·
با توجه به این مفهوم فئودالی
«سایه»، جامعه به مثابه کلکسیون سلسله مراتبی (هیرارشی) از سایه ها جلوه گر می
شود:
·
سلطان به مثابه سایه خدا
·
اعضای هیئت حاکمه به مثابه سایه
های سایه خدا
·
استانداران به مثابه سایه های کشور
داران (سلاطین و امروزه اولیای فقیه)
·
شهرداران به مثابه سایه های
استانداران
·
کدخدایان به مثابه سایه های
شهرداران
·
سکنه دهات به مثابه سایه های
کدخدایان و الی آخر
·
جامعه در این صورت به مثابه
هیرارشی سایه ها جلوه گر می شود:
·
در تحتانی ترین لایه این هرم اجتماعی،
کودکان قرار دارند.
·
کودکان سایه بی سایه اند.
·
به همین دلیل از عروسک ها باری خود
سایه می سازند و به آنها امر و نهی می کنند.
8
«سایه های سبکبار تیرهای تلگراف»
·
فروغ احتمالا همه سایه ها را به
تیرهای ساکن و ثابت و صامت تلگراف تشبیه می کند و در سایه های این تیرها قدم می
زند.
·
اکنون می توان به عظمت این طنز فروغ
اندکی پی برد.
9
«دیوار مستراح های عمومی»
·
در این مفهوم هنری ـ استه تیکی
فروغ نیز دیوارهای متنوع برای نگارش مطلب تجرید می یابند:
·
مثلا کتاب ها، مجلات، روزنامه ها،
رساله ها، رسانه ها (رادیو، تلویزیون و غیره) و غیره.
·
فروغ احتمالا این زباله ها را در
مفهوم «دیوار های مستراح های عمومی» تصور و تصویر می کند.
·
این تصور و تصویر فروغ هم فوق
العاده دقیق و زیبا است و هم از سر تا پا، رئالیستی است.
·
اگر کسی سری به این دیوار های
مستراح های عمومی بزند، به دقت نظر فروغ تیزبین پی می برد.
·
قضیه کماکان از همان قرار است که
فروغ به چالش کشیده است.
·
تعفن این زباله ها امروزه ببرکت توسعه
امکانات اینترنتی، آزارنده تر شده است.
10
«خط
نوشتن که خر کند خنده»
·
فروغ در این مفهوم از محتوای مطالب
کتب و مجلات و رساله ها و رسانه ها و ورزنامه ها پرده برمی دارد:
·
طنز نهفته در این مفهوم فروغ فوق
العاده نافذ و تیز است:
·
مطالب این دیوار های مستراح های
عمومی به قدری سطحی و سخیف اند که هر خری را به خنده وامی دارند، چه رسد به
خردمندان.
·
اگر این شاهکار نیست، پس
چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر