۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (75)


مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
  
زن کشید آهی و خواب آلود
خاست از جا تا بپوشاند
روی آن فرزند را که خفته بود، آنجا کنار در، می آمد باد
دست این یک را لگد کرد
«آخ »
و آن سه دیگر از صدا بیدار شد، جنبید
آب
نه بود و جسته بود از خواب
باد شدت کرد، در را کوفت بر دیوار. با فریاد
پنجمین در بسترش غلطید
هشتمین
ـ آن شیرخواره ـ
گریه را سرداد

·        معنی تحت اللفظی:
·        زن روستائی آهی کشید و خواب آلود برخاست تا روی فرزندش را که در کنار در اتاق خوابیده بود، بپوشاند.
·        چون باد می آمد و امکان آن می رفت که فرزندش سرما بخورد.
·        زن در این اثنا دست یکی دیگر از فرزندانش را لگد کرد و فرزند بیدار شد و از درد نالید.
·        سه تن از کودکان در اثر شنیدن این صدا بیدار شدند و آب خواستند.
·        آب نبود.
·        فقط بیدار شدن ازخواب بود.
·        باد شدیدتر وزید و در را به دیوار کوفت.
·        فرزند پنجم با داد و فریاد در بسترش غلطید.
·        نوزاد شیرخواره ـ فرزند هشتم ـ گریه سر داد.

1

·        اخوان در این بند شعر، تولید مثل در روستا را و زندگی دشوار روستائیا ن را مطرح می سازد.

2
گفت راوی:
«حمد لله، ماشاء لله، چشم دشمن کور»

·        اکنون معلوم می شود که اخوان افزایش بی حساب و کتاب جمعیت در کشور را به چالش می کشد.  
·        چون از لحن راوی تمسخر و طعنه و طنز می ریزد. 

3
کلبه مالامال بود از گونه گون فرزند
نر و ماده هر یک این دلخواه، آن دلبند

·        معنی تحت اللفظی:
·        کلبه روستائی از انواع و اقسام کودکان نر و ماده ی دلخواه و دلبند مالامال بود.

4
زن به جای خویشتن بر گشت، آرامید، آنکه گفت:
«من نمی دانم که چون یا چند
من شنیده ام که در راه است
مرکبی، بر آن نشسته مرد شو کتمند

·        معنی تحت اللفظی:
·        زن به جای خود برگشت و پس از کسب آرامش، گفت:
·        «من از کم و کیف قضیه بی خبرم.
·        ولی شنیده ام که مرکبی در راه است که حامل مرد شوکتمندی است.»

·        اخوان در این بند شعر، چندین دیالک تیک متنوع را برای توضیح وضع موجود به خدمت می گیرد:  

5

دیالک تیک زن و مرد را

·        فونکسیون زن در روستا تولید مثل است.
·        منظور از مقوله تولید مثل، فقط زادن فرزند نیست.
·        زن نه تنها فرزند می زاید، بلکه علاوه بر آن و حتی مشکلتر از آن، فرزند را تغذیه و تنظیف و ملبس و تربیت و پرستاری جسمی و روحی و روانی می کند.
·        زن روستائی مولد مثل است.
·        زن روستایی ضمنا مولد خانه و رئیس اقتصاد خانواده است.
·        زن روستائی ضمنا فونکسیون مرغداری و شیردوشی و نظافت و خیاطی و آشپزی و غیره را به عهده دارد.
·        راوی از این حقایق امور و حقایق امور بیشمار دیگر بی خبر است.
·        به همین دلیل لب به تمسخر و طعنه و طنز گشوده است. 

6
دیالک تیک زن و مرد را

·        مرد روستائی فونکسیون تولید را به عهده دارد.
·        نان آور خانواده است.
·        با جامعه درگیر است.
·        با اعضای طبقات اجتماعی دیگر کلنجار می رود.
·        به همین دلیل گنجینه دیگری از تجارب و در نتیجه میزان دیگری از دانش تجربی در اختیار دارد.
·        مرد روستائی در این شعر اخوان، خود اندیش تر از زن روستائی است.
·        زن روستائی فقط به تکرار مو به موی خرافات می پردازد.
·        مرد روستایی اما خرافات را به تبر تردید می سپارد و بازی می نامد.

7

·        یکی از دلایل دیگر عقب ماندگی فکری زن روستائی، کار شبانه روزی کمر شکن او ست.

·        زادن و بزرگ کردن 8 کودک کار مادی، روحی، روانی و فکری ساده ای نیست.
·        به همین دلیل برای زن روستائی نیرو و انرژی لازم برای آموزش و پرورش و تحصیل و توسعه فکری و تأمل و تفکر و غیره باقی نمی ماند.

·        راوی اگر به این معضلات زندگی روستائیان واقف بود، لب به تمسخر و طعنه و طنز نمی گشود.

·        تولید مثل در روستا ضمنا دلایل اجتماعی و اقتصادی و بهداشتی متنوع دارد که خود بحث شورانگیز دیگری است. 

8
خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد چار
و آسمان، ده
ز آنکه ز آنجا مرد و مرکب در گذر بودند

·        معنی تحت اللفظی:
·        حرف زن روستایی قطع شد.
·        چون صدای پای مرد و مرکب به گوش رسید. 

9
گفت راوی:
«هم بدان سان ماه
-         بل رخشنده تر –
می تافت بر آفاق
راه خلوت، دشت ساکت بود و شب گویی
داشت رنگ خویشتن می باخت
مرد مردانمرد اما همچنان بر مرکب رامش
گرم سوی هیچسو می تاخت
ناگهان انگار
جاده ی هموار
در فراخ دشت
پیچ و تابی یافت، پندارم
سوی نور و سایه دیگر گشت
مرد و مرکب هر دو رم کردند، ناگه با شتاب از آن شتاب
خویش
کم کردند، رم کردند
کم
رم
کم

·        معنی تحت اللفظی:
·        راوی گفت:
·        تابش ماه در آسمان رخشنده تر بود.
·        راه بی رهرو بود و دشت ساکت بود و شب رنگ می باخت.
·        مرد مردانمرد سوار بر مرکب اما همچنان به هیچسو می تاخت.
·        ناگهان راه هموار پیچ و خم پیدا کرد.
·        سمت و سوی نور و سایه عوض شد.
·        مرد و مرکب ترسیدند، از شتاب خویش کم کردند و رم کردند.
  
10
همچو میخ استاده بر جا خشک
بی تکان، مرده به دست و پای
بی که هیچ از لب بر آید نعره شان
در دل
وای
هی، سیاهی ! تو که هستی؟
ای»

·        معنی تحت اللفظی:
·        مرد و مرکب بر جای خود میخکوب شده بودند.
·        در دست و پای شان جان و جنبش نبود.
·        حتی قادر به نعره کشیدن نبودند.
·        در دل می گفتند:
·        «ای سیاهی، تو چه کسی هستی؟»  

·        حالا معلوم می شود که مرد مردانمرد و مرکب با شبحی هراس انگیز روبرو شده اند و از حرکت باز مانده اند.

·        شبحی که شاید سایه خودشان باشد.

·        گرد گردانگرد از سایه خود به هراس افتاده است.

·        اخوان تهور کذائی مرد مردانمرد کذائی را به چالش می کشد.

11
گفت راوی:
«سایه شان اما چه پاسخ می تواند داد؟
های
ها، ای داد
بعد لختی چند
اندکی بر جای جنبیدند
سایه هم جنبید
مرد و مرکب رم کنان پس پس گریزان، لفج و لب خایان
پیکر فخر و شکوه عهد را زردینه اندایان
سایه هم ز آنگونه پیشایان

·        معنی تحت اللفظی:
·        راوی گفت:
·        سایه شان به سؤال شان چه جوابی می توانست بدهد.
·        پس از مدتی کوتاه دوباره به راه افتادند.
·        سایه هم به راه افتاد.
·        مرد و مرکب این بار ـ رم کنان و لب و لوچه گزان و پیکر فخر و شکوه عصر خود زردینه مالان ـ عقب عقب می گریختند و سایه هم همراه با آنان پیش می آمد.

·        تصورات و تصاویر این بند شعر اخوان فوق العاده زیبا هستند و به طنز این شعر استغنائی خارق العاده ای می بخشند.
·        چنین طنزی در مقیاس جهانی بی نظیر است.

12
«ای
چاکران، این چیست؟
کیست؟»

باز هیچ از هیچ
همچنان پس پس گریزان، اوفتان ـ خیزان
در گل از زردینه و سیل عرق، لیزان

·        معنی تحت اللفظی:
·        مرد مردانمرد پرسید:
·        «ای چاکران من، این سایه چیست و یا کیست؟»

·        اما صدائی بر نیامد.
·        مرد مردانمرد ـ همچنان، افتان و خیران و  لغزان در گل تشکیل یافته از زردینه و عرق ـ عقب عقب می گریخت.

·        این تصور و تصویر سرشته به ریشخند و طعنه و طنز اخوان بی همتا ست.

·        منظور اخوان از زردینه در مفهوم « فخر و شکوه عهد خود زردینه اندایان»، احتمالا مدفوع زرد رنگ مرکب است.  

13
گفت راوی:‌
«در قفا شان دره ای ناگه دهان وا کرد
به فراخی و به ژرفی راست چونان حمق ما مردم
نه خدایا، من چه می گویم؟
به اندازه ی کس گندم
مرد و مرکب ناگهان در ژرفنای دره غلتیدند
و آن کس گندم فرو بلعید شان یک جای، سر تا سم
پیشتر ز آندم که صبح راستین از خواب برخیزد
ماه و اختر نیز شان دیدند
بامدادان نازینین خاوری چون چهره می آراست
روشن آرایان شیرینکار، پنهانی»
گفت راوی :
«بر دروغ راویان بسیار خندیدند.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        راوی گفت:
·        «در پشت سر مرد و مرکب، ناگهان دره ای دهان باز کرد.
·        دره ای به ژرفا و وسعت خریت ما مردم.
·        نه خدایا من چه می گویم.
·        دره ای به اندازه کس گندم.
·        مرد و مرکب ناگهان به اعماق دره پرت شدند.
·        و آن کس گندم آنها را از فرق سر تا سم پا فرو بلعید.
·        ماه و ستاره (به مثابه شیرینکاران پنهانی روشنی آرا) هم قبل از طلوع صبح، شاهد این ماجرا بودند.
·        یعنی در حین چهره آرائی خورشید (نازنین خاوری).»

·        راوی گفت:
·        «ماه و ستاره از شنیدن دروغ راویان از خنده روده بر شدند.»  

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر