تحلیلی از
یدالله سلطان
پور
اما
راه دیگری هم هست:
این
که فرد شکنجه شونده، پیش دستی کند
و خودش به بدن خودش حمله برد
تازیانه را از جلاد بگیرد و بر گُرده خود بزند.
·
سؤال اول این بود که غلبه مرده ای
و یا نیمه جانی بر جلادی، درمان کدامین درد بی درمان می تواند باشد؟
·
سؤال دوم این بود که در ورای این
مازوخیسم (خودستیزی) شبه مذهبی ـ شبه فاشیستی ـ شبه فوندامنتالیستی امید مهرگان،
چه پنهان شده است؟
1
غلبه مرده ای و یا نیمه جانی بر جلادی،
درمان کدامین درد بی درمان می تواند باشد؟
·
در ایده ئولوژی امید مهرگان و احمد
شاملو، مبارزه طبقاتی از محتوای طبقاتی اش تخلیه می شود.
·
مبارزه طبقاتی، سلب طبقاتیت می شود
و به مبارزه قهرمان با آنتی قهرمان استحاله می یابد.
·
در این ایده ئولوژی شبه مذهبی ـ
شبه فاشیستی ـ شبه فوندامنتالیستی، شکنجه شونده ی انتزاعی (مجرد، بی طبقه، ماورای
اجتماعی، ماورای انسانی، ماورای طبیعی، مظهر خیر مطلق و ایدئال) به مثابه قهرمان (نخبه رویین تن و شکست ناپذیر)
قلمداد می شود و شکنجه گر به مثابه آنتی قهرمان (به مثابه مظهر شر مطلق)
·
اینجا همان دوئالیسم مذهبی هابیل و
قابیل به شکل دوئالیسم قهرمان و آنتی قهرمان بسط و تعمیم می یابد.
2
غلبه مرده ای و یا نیمه جانی بر جلادی،
درمان کدامین درد بی درمان می تواند باشد؟
·
احمد شاملو این دوئالیسم را بارها
نمایندگی می کند و خود را مظهر خیر مطلق (هابیل)
جا می زند.
·
خیر مطلق وطنی هنرش هروئینی کردن
جوانان مردم است تا تهیه هروئین تسهیل و سهمیه هروئین عادولف، تکثیر شود.
در جدال با خاموشی
احمد شاملو
نخستین بار
که در برابر چشمان من
هابیل مغموم از خویشتن تازیانه خورد
ششساله بودم.
...
من بامداد نخستیم و آخرینم
هابیلم من
بر سکوی تحقیر
شرف کیهانم من
تازیانه خورده ی خویش
که آتش اندوهم
دوزخ را از بضاعت ناچیزش شرمسار می کند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
در ششسالگی دیدم که هابیل مغموم
خودش، خودش را شلاق زد.
·
من بامداد اول و آخر هستم.
·
من هابیلم که بر سکوی تحقیر
ایستاده ام.
·
من شرف کیهانم و آتش درون من چنان
قوی است که جهنم با مشاهده اش به فقر خود از این بابت پی می برد و شرمنده می شود.
3
نخستین بار
که در برابر چشمان من
هابیل مغموم از خویشتن تازیانه خورد
ششساله بودم.
·
هابیل در قصص کتب مقدس، تازیانه نمی
خورد.
·
قابیل ـ داداش هابیل ـ با پاره
سنگی بر سرش می زند و می کشد.
·
احمد شاملو، هابیل را تحریف می کند
تا از آن هابیل مورد علاقه خود را سر هم بندی کند.
·
تا خود را به مثابه هابیل به خلایق
قالب کند.
·
منظور او این است که خودش در
ششسالگی خودش را تازیانه زده است.
·
یعنی اعتلای مازوخیستی اش از اوان
کودکی آغاز شده است.
·
این جفنگ خودستایانه ی احمد شاملو
ست که امید مهرگان تکرار می کند:
4
اما
راه دیگری هم هست:
این
که فرد شکنجه شونده، پیش دستی کند
و خودش به بدن خودش حمله برد
تازیانه را از جلاد بگیرد و بر گُرده خود بزند.
·
این مازوخیسم احمد شاملو ست که
امید مهرگان بازتولید می کند:
·
در شعر شاملو، هابیل و یا شخص شخیص
احمد شاملو، «تازیانه بر گرده خویش می زند» و در سخن امید مهرگان قهرمان (نخبه)
باید شلاق از دست جلاد بگیرد و بر گرده خویش زند.
·
هم احمد شاملو ، مازوخیسم را
ایدئالیزه می کند و هم امید مهرگان.
·
مازوخیسم بدین طریق به فضیلتی
استحاله می یابد.
·
مازوخیسم به هنری، به شق القمری
استحاله می یابد.
·
مازوخیسم به مقام معیاری برای تمیز
حق از باطل، خیر از شر ارتقا می یابد.
·
به همین دلیل است که احمد شاملو با
فخرفروشی و منت گذاری اعلام می دارد:
5
هابیلم من
بر سکوی تحقیر
شرف کیهانم من
تازیانه خورده ی خویش
·
احمد شاملو از مازوخیسم، از
تازیانه زدن بر خویشتن خویش، از قرار داشتن بر سکوی تحقیر (مثلا از شکنجه شدن)،
نتیجه می گیرد که هابیل است.
·
مظهر خیر مطلق است.
·
اولین و آخرین بامداد است.
·
شرف کیهان است و الی آخر است.
·
به این باید گفت:
·
فضیلت سازی از ذلت.
6
غلبه مرده ای و یا نیمه جانی بر جلادی،
درمان کدامین درد بی درمان می تواند باشد؟
·
پاسخ به این پرسش را امید مهرگان
بلافاصله می دهد:
این
پیش دستی در روا داشتنِ خشونت بر بدنِ خویش،
شکنجه
گر را کاملاً مستأصل می کند.
·
آماج شکنجه شونده، نه جان سالم بدر
بردن از شکنجه، نه زنده بیرون رفتن از شکنجه گاه، نه کسب فرصتی دیگر برای تجدید
قوا و ادامه حایت و مبارزه، بلکه مستأصل سازی شکنجه گر است.
·
شکنجه گری که دیروز در یتیمخانه ای
بسر می برد و نمی دانست که پدر و مادرش کیست و لومپن بی همه چیز ترحم انگیزی بیش نبود.
·
مستدصل سازی چنین کسی به درجه آماج
نخبه کذائی، منجی موعود، چریک فدائی، مجاهد خدائی بدل می شود.
·
این یعنی قرائت فاتحه ای بلند بالا
بر مبارزه طبقاتی از پایین.
·
این یعنی چاقوکشی لات ها و لومپن
های علاف سر کوچه.
·
در ورای این استیصال شکنجه گر از
طریق خود ستیزی، اما چه پنهان شده است؟
7
این
پیش دستی در روا داشتنِ خشونت بر بدنِ خویش،
شکنجه
گر را کاملاً مستأصل می کند.
·
در ورای این مازوخیسم، سادیسم
نشسته است.
·
سادیسمی که ایدئال و خیال است و نه
واقعی و رئال.
·
سایدسمی که از موضع ضعف است و نه
از موضع قدرت.
·
چون شکنجه شونده، حتی اگر اعصاب
شکنجه گر را خرد و خراب سازد و به قول امید مهرگان، جلاد را مستأصل سازد، موجب
تشدید شکنجه و تغییر فرم و شدت و حدت شکنجه می شود و نه موجب کاهش و پایان شکنجه.
8
·
در نتیجه می توان گفت که سادیسم
توسط نخبه (قهرمان کذائی) ـ در تحلیل نهائی ـ به مازوخیسم مبدل می شود.
·
همنوع ستیزی از موضع ضعف همیشه و
همه جا به معنی خود ستیزی است.
·
همنوع ستیزی رئال همیشه و همه جا،
همنوع ستیزی از موضع قدرت است.
·
مستأصل سازی کذائی جلاد ماهیتا فرم
دیگری از مازوخیسم است.
·
دیالک تیک مازوخیسم و سادیسم،
نهایتا به مازوخیسم مضاعف استحاله می یابد.
·
همنوع ستیزی از موضع ضعف به
خودستیزی مضاعف منجر می شود.
·
سؤال این است که دلایل اوبژکتیو
(عینی) و سوبژکتیو این مازوخیسم چیستند؟
·
چرا باید کسی و یا حزب و سازمان و گروهی
در مازوخیسم فردی و یا حزبی و سازمانی و گروهی، راه نجات خود را بیابد؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر