مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
سر
غرق شد در آهن و پولاد
باز
بر خاموشی خلوت، خروش آورد:
«های
شیرِ
بچه مهتر، پولادچنگِ آهنین ناخن
رخش
را زین کن!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
کلاه خود آهنی بر سر نهاد و دوباره
خطاب بر خلوت خاموش خروشیدن گرفت:
·
«ای
اصطبل بان دلاور پولاد پنجه و آهنین ناخن، زین بر رخش بگذار.»
1
·
اکنون از ایرئالیته (بیگانگی با واقعیت)
مرد مردانمرد و گرد گردانگرد بیشتر پرده برمی افتد:
·
حریف در عالم رئال زندگی نمی کند.
·
بلکه در آسمان رؤیا و تخیل و توهم
شناور است.
·
چنین اعجوبه ای محیط پیرامون خود
را ادراک نمی کند.
2
·
می توان گفت که در ضمیر گرد
گردانگرد، دیالک تیک فرد و جامعه در هم شکسته است.
·
آن سان که جامعه موش و فراموش شده
و فقط فرد باقی مانده است.
·
یعنی جامعه در فرد منحل و مضمحل
شده است.
·
این یکی از نشانه های بارز خریت و
خردستیزی است.
3
·
این ضمنا بدان معنی است که دیالک
تیک فرد با هستی بطور کلی به شکل دوئالیسم «من» و هیچ تخریب و تار و مار شده است.
·
هستی هیچ و پوچ شده و «من» همه چیز
و همه کاره در کل کاینات.
·
این تخریب دیالک تیک فرد و هستی، این
تئوری فاشیستی نخبگان، هم در ضمیر طبقاتی طرفداران فاشیسم صورت می گیرد و هم در
بینش طبقاتی طرفداران فوندامنتالیسم.
4
·
تخریب دیالک تیک فرد و هستی در
قاموس فاشیسم، به شکل تخریب دیالک تیک نخبه و توده صورت می گیرد.
·
آن سان که توده به طرزی افراطی تحقیر
می شود و تا حد زباله تنزل و تقلیل می یابد و نخبه (تحت عناوین متنوع و متفاوت
پیشوا، رئیس، رهبر، روشنفکر، فدائی، چریک، شاعر، نویسنده و غیره) همه کاره جا زده
می شود.
5
·
آنچه کودکانه، ابلهانه و مضحک جلوه
می کند، واقعیت می یابد.
·
خریت و خردستیزی به جنون فاشیستی ـ
فوندامنتالیستی منجر می شود.
·
آن سان که در زباله ای از جنس
هیتلر و امثالهم این توهم پدید می آید که او خدای فعال مایشای جهان است.
6
سر
غرق شد در آهن و پولاد
باز
بر خاموشی خلوت، خروش آورد:
«های
شیرِ
بچه مهتر، پولادچنگِ آهنین ناخن
رخش
را زین کن!»
·
اینکه دیوانه ای چون هیتلر و اراذل
و اوباش شبیه او، توهم تشکیل رایش هزار ساله را در مخیله معیوب خود می پرورند و
حتی عملا آن توهم را شالوده ریزی می کنند، نشاندهنده آن است که خریت و خردستیزی در
این اجامر به جنون منجر شده است.
7
·
اینکه شاعر جاهلی به نام احمد
شاملو در جامعه ای فرسنگ ها عقب مانده از قافله تمدن و فکر و فرهنگ، خود را
«بامداد اول و آخر»، «طلیعه آفتاب»، «شرف کیهان»، «هابیل» (نور دیده خدا، مظهر
خیر)، «کسی که الله اکبر، وصفی از او ست»، «زهری بی پادزهر» و غیره تصور و تصویر
می کند، چیزی جز انجامیدن خریت و خردستیزی به جنون نیست.
·
مراجعه کنید به اثر احمد شاملو، «در جدال با خاموشی»
8
·
تفاوت فاشیسم با فوندامنتالیسم این
است که فوندامنتالیسم به خرافه خدا چنگ می زند و برای تخریب دیالک تیک فرد و جامعه،
نخبه را نماینده خدا در زمین قلمداد می کند.
·
یعنی به نخبه شوکت و شکوه آسمانی ـ
انتزاعی می بخشد:
الف
·
ازاین رو، نخبه در قاموس
فوندامنتالیسم، ظل الله، خلیفة الله، خان الله می شود.
·
سایه و جانشین و خان خدا می شود.
ب
·
نبی الله، حبیب الله، رسول الله می
شود.
·
پیام آور و دوست و فرستاده خدا می شود.
پ
·
ید الله می شود.
·
دست توانای خدا می شود تا در شب
واحدی هزار پدر، بادر، فرزند را گردن زند و هزاران کودک و همسر را بی
پدر و بی همسر سازد.
9
·
سؤال این است که چرا طبقه حاکمه،
جائی به فاشیسم دل می بندد و جائی به فوندامنتالیسم؟
·
چرا در اروپا و امریکا هیتلر و
موسولینی و برلسکونی و سارکوزی و مک کارتی و ریگان و بوش و غیره ظهور می کنند و در
خاور مانده در میان ددان درنده، اخوان المسلمین و سید قطب و خمینی و بن لادن و
اردوغان و موسوی و رجوی و غیره؟
10
یکی از
دلایل مهم این دوگونگی در فرم بروز گرایش طبقاتی واحد، سنت آته ئیستی (لامذهبی)
گسترده در اروپا و امریکا و سنت ریشه دار ته ئیستی (مذهبی) عمیق در خاور در میانه
مانده است.
11
·
نژاد و راسیسم آنجا و امت اسلامی (امتیسم)
اینجا، هر دو دستاویز و بهانه در دستان کثیف طبقه حاکمه اند.
·
دلیل توسل به نژاد و امت، افکار و
خرافات ضد توده ای از دیرباز نفوذ کرده در توده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر