مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
·
ما بیابان مرگ راهی که بر آن پویند از شهری به دیگر شهر
·
بیغمانی سر خوش و آسوده از هر رنج
·
کرده از رنج قبیله
ی ما فراهم، شایگان صد گنج
·
من دگر بیزارم از این زندگی، فهمیدی، ای، بیزار
·
یادگارا، با تو ام، خوابی تو یا بیدار؟
·
خست حرفش را و خواب آلود گفت:
·
«ای دوست
·
ما هم از این سان، ولیکن بارها با تو
·
گفته ام، کوچکترین صبر خدا چل سال و هفده روز تو در تو ست
·
تو مگر نشنیده ای که خواهد آمد روز بهروزی
·
روز شیرینی که با ماش (با ما آن روز) آشتی باشد
·
آنچنان روزی که در وی نشنود گوش و نبیند چشم
·
جز گل افشان طرب، گلبانگ پیروزی
·
ای جوان دیگر مبر از یاد، هرگز آنچه پیرت گفت
·
گفت:
·
"بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی"
·
تو مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
·
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
·
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او) پیغامی
·
شاید این باشد همان گردی که دارد مرکب و مردی
·
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.»
·
گفت راوی:
·
«خسته (قطع شد) شد حرفش که
ناگاهان زمین شد، پنج
·
آسمان، نه
·
آنکه ز آنجا مرد و مرکب در گذر بودند
·
ما در اینجا او از آنجا تفت
·
آمد و آمد
·
رفت و رفت و رفت.»
·
گفت راوی:
·
«روستا در خواب بود، اما
·
روستایی با زنش بیدار
·
تو چه می دانی، زن، این بازی است
·
آن سگ زرد، این شغال، آخر
·
تو مگر نشنیده ای:
·
"هر گرد گردو نیست؟"»
·
زن کشید آهی و خواب آلود
·
خاست از جا تا بپوشاند
·
روی آن فرزند را که خفته بود، آنجا کنار در، می آمد باد
·
دست این یک را لگد کرد
·
«آخ »
·
و آن سه دیگر از صدا بیدار شد، جنبید
·
آب
·
نه بود و جسته بود از خواب
·
باد شدت کرد، در را کوفت بر دیوار. با فریاد
·
پنجمین در بسترش غلطید
·
هشتمین، آن شیرخواره، گریه را سرداد
·
گفت راوی:
·
«حمد لله، ماشاء لله، چشم دشمن کور»
·
کلبه مالامال بود از گونه گون فرزند
·
نر و ماده هر یک این دلخواه، آن دلبند
·
زن به جای خویشتن بر گشت، آرامید، آنکه گف:
·
«من نمی دانم که چون یا چند
·
من شنیده ام که در راه است
·
مرکبی، بر آن نشسته مرد شو کتمند .»
·
خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد چار
·
و آسمان، ده
·
ز آنکه ز آنجا مرد و مرکب در گذر بودند
·
گفت راوی:
·
«هم بدان سان ماه - بل رخشنده تر - می تافت بر آفاق
·
راه خلوت، دشت ساکت بود و شب گویی
·
داشت رنگ خویشتن می باخت
·
مرد مردان مرد اما همچنان بر مرکب رامش
·
گرم سوی هیچسو می تاخت
·
ناگهان انگار
·
جاده ی هموار
·
در فراخ دشت
·
پیچ و تابی یافت، پندارم
·
سوی نور و سایه دیگر گشت
·
مرد و مرکب هر دو رم کردند، ناگه با شتاب از آن شتاب
·
خویش
·
کم کردند، رم کردند
·
کم
·
رم
·
کم
·
همچو میخ استاده بر جا خشک
·
بی تکان، مرده به دست و پای
·
بی که هیچ از لب بر آید نعره شان
·
در دل
·
وای
·
هی، سیاهی ! تو که هستی؟
·
ای»
·
گفت راوی:
·
«سایه شان اما چه پاسخ می تواند داد؟
·
های
·
ها، ای داد
·
بعد لختی چند
·
اندکی بر جای جنبیدند
·
سایه هم جنبید
·
مرد و مرکب رم کنان پس پس گریزان، لفج و لب خایان
·
پیکر فخر و شکوه عهد را زردینه اندایان
·
سایه هم ز آنگونه پیشایان
·
«ای
·
چاکران، این چیست؟
·
کیست؟»
·
باز هیچ از هیچ
·
همچنان پس پس گریزان، اوفتان خیزان
·
در گل از زردینه و سیل عرق لیزان
·
گفت راوی:
·
«در قفا شان دره ای ناگه دهان وا کرد
·
به فراخی و به ژرفی راست چونان حمق ما مردم
·
نه خدایا، من چه می گویم؟
·
به اندازه ی کس گندم
·
مرد و مرکب ناگهان در ژرفنای دره غلتیدند
·
و آن کس گندم فرو بلعید شان یک جای، سر تا سم
·
پیشتر ز آندم که صبح راستین از خواب برخیزد
·
ماه و اختر نیز شان دیدند
·
بامدادان نازینین خاوری چون چهره می آراست
·
روشن آرایان شیرینکار، پنهانی»
·
گفت راوی :
·
«بر دروغ راویان بسیار خندیدند.»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر