قصه
ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
کفتر دوم:
نشانی
ها که گفتی هر کدامش برگی از باغی است
و
از بسیارها تایی
به
رخسارش عرق هر قطره ای از مرده دریایی
نه
خال است و نگار آنها که بینی، هر یکی داغی است
که
گوید داستان از سوختن هایی
1
یکی
آواره مرد است، این پریشانگرد
همان
شهزاده ی از شهر خود رانده
نهاده
سر به صحرا ها
گذشته
از جزیره ها و دریا ها
نبرده
ره به جایی، خسته در کوه و کمر مانده
·
معنی تحت اللفظی:
·
این مرد آواره و گمکرده راه، همان
شاهزاده ای است که از کشورش رانده شده، سر به صحراها نهاده، از جزایر و دریاها
گذشته، ولی به جائی نرسیده و از فرط خستگی، در کوه و کمر مانده است.
2
·
استنباط کفتر دوم رفته رفته روشنتر
می شود.
·
کفتر بدبین اکنون قهرمان قصه غصه
را شاهزاده ای مطرود از کشور خویش تصور و تصویر می کند و بلحاظ استنباط به کفتر
اول نزدیک تر می شود.
·
ولی سوبژکت طرد او را از قلم می
اندازد:
·
کفتر دوم این مسئله را حتی طرح نمی
کند که چه نیروئی شاهزاده را از کشورش رانده است.
3
کفتر اول:
اگر
نفرین، اگر افسون، اگر تقدیر، اگر شیطان
به
جای آوردم او را، هان
همان
شهزاده ی بیچاره است، او که شبی دزدان دریایی
به
شهرش حمله آوردند
·
معنی تحت اللفظی:
·
صرفنظر از اینکه چه علتی برای این
بیچارگی تصور کنیم، مثلا نتیجه نفرین بدانیم و یا نتیجه سحر و جادو، نتیجه سرنوشت
بدانیم و یا نتیجه توطئه ابلیس، من این شخص خفته در سایه درخت سدر را شناختم.
·
این همان شاهزاده بیچاره ای است که
دزدان دریایی شبی به کشورش حمله آوردند.
4
به
جای آوردم او را، هان
همان
شهزاده ی بیچاره است، او که شبی دزدان دریایی
به
شهرش حمله آوردند
·
کفتر اول، ایراد علی (علت و
معلولی) حدس کفتر دوم را در می یابد و بر طرف می سازد:
·
کفتر اول دیالک تیک علت و معلول را
به شکل دیالک تیک حمله دزدان دریایی و آوارگی شاهزاده بسط و تعمیم می دهد.
·
این ولی هنوز همه بضاعت معرفتی ـ
نظری اخوان نیست.
·
اخوان می داند که هر علتی، به نوبه
خود معلولی است.
·
اگر حمله دزدان دریایی، علت آوارگی
شاهزاده است، خود حمله آنها معلول چیست؟
5
اگر
نفرین، اگر افسون، اگر تقدیر، اگر شیطان
به
جای آوردم او را، هان
·
از دید کفتر اول، علت حمله دزدان
دریایی به کشور شاهزاده می تواند به شرح زیر باشد:
الف
·
می تواند لعنت و نفرین قوای طبیعی،
اجتماعی و یا ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی باشد.
ب
·
می تواند سحر و افسون و حیله و
نیرنگ دشمنان شاهزاده و کشورش باشد.
پ
·
می تواند سرنوشتی و تقدیری باشد.
ت
·
می تواند دسیسه و ترفند ابلیس باشد.
6
بلی،
دزدان دریایی و قوم جادوان و خیل غوغایی
به
شهرش حمله آوردند
·
معنی تحت اللفظی:
·
آری.
·
دزدان دریایی، قوم جادو و اراذل و
اوباش به کشورش حمله آوردند.
·
اکنون عیب و نقص دیالک تیکی جمله
قبلی بر طرف می شود:
الف
همان
شهزاده ی بیچاره است، او که شبی دزدان دریایی
به
شهرش حمله آوردند
·
اخوان با مفهوم دزدان دریایی، قطب
خارجی دیالک تیک داخلی و خارجی را مطرح می ساخته بود.
·
قطب خارجی اما هرگز نمی تواند بدون
وحدت با قطب داخلی (پایگاه ملی و یا داخلی) موفق شود.
·
حمله بر کشوری، همیشه دیالک تیکی است:
·
حمله بر کشوری همیشه داخلی ـ خارجی
است و از قضا نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن داخلی است.
·
عدم موفقیت امپریالیسم در
افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و سومالی و غیره به دلیل ضعف قطب ارتجاعی ملی و
یا داخلی است.
ب
بلی،
دزدان دریایی و قوم جادوان و خیل غوغایی
به
شهرش حمله آوردند
·
اکنون قطب داخلی دیالک تیک داخلی ـ
خارجی تعیین می شود:
·
قوم جادوان و خیل غوغائی
7
و
او مانند سردار دلیری، نعره زد بر شهر
دلیران
من، ای شیران
زنان،
مردان، جوانان، کودکان، پیران
و بسیاری
دلیرانه سخن ها گفت، اما پاسخی نشنفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
شاهزاده مطرود از کشور خویش، بسان
سردار دلیری جمعیت کشور را مورد خطاب قرار داد:
·
«دلیران من.
·
ای شیران.
·
ای زنان، مردان، جوانان، کودکان،
پیران.»
·
وضمنا سخنان جسورانه زیادی بر لب
راند.
·
اما واکنشی ندید.
8
و
او مانند سردار دلیری، نعره زد بر شهر
دلیران
من، ای شیران
زنان،
مردان، جوانان، کودکان، پیران
·
اخوان اکنون جبهه مقاومت و آزادی و
استقلال و پیکار را تشریح می کند:
·
اخوان اینجا دیالک تیک شخصیت و
توده را به شکل دیالک تیک شاهزاده و ملت بسط و تعمیم می دهد و با دقتی مارکسیستی ـ
لنینیستی، نقش تعیین کننده در این دیالک تیک شخصیت و توده را از آن توده می داند.
9
و بسیاری
دلیرانه سخن ها گفت، اما پاسخی نشنفت
·
اخوان ضمنا دلیل شکست شاهزاده را و
آوارگی او را به نام می نامد:
·
عدم حمایت توده از شخصیت.
10
و
او مانند سردار دلیری، نعره زد بر شهر
دلیران
من، ای شیران
زنان،
مردان، جوانان، کودکان، پیران
·
دیالک تیک شخصیت و توده یکی از فرم
های بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف) است.
·
لکوموتیو تاریخ، توده است.
·
در مفهوم ماتریالیستی ـ تاریخی شخصیت،
حزب طبقه، رهبری حزب، تشکیلات سیاسی، سردار، قهرمان و غیره تجرید می یابند.
·
پیش شرط موفقیت شخصیت، حمایت توده
ای است.
·
به همین دلیل، شخصیت و یا حزب باید
سگ توده باشد.
·
مدافع اصیل و بی ریای منافع استراتژیکی
توده باشد.
·
مشخصه ستایش انگیز بلشویسم، همین
پیوند ژرف با توده بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر