قصه
ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
·
ایراد اصلی این شعر اخوان، ایراد نگارشی
است.
·
ساختار این شعر گفتگوئی است.
·
صاحبان سخن اما تعیین و متمایز
نشده اند:
·
خواننده نمی تواند دریابد که کدام
سخن از کدام کفتر است.
·
به همین دلیل درک این شعر یا بسیار
دشوار و یا حتی محال می گردد.
·
ما برای تسهیل فهم و تحلیل این شعر
صاحبان نظر را حتی المقدور مشخص می سازیم:
دو
تا کفتر
نشسته
اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
که
روییده ـ غریب از همگنان ـ در دامن کوه قوی پیکر
دو
دلجو مهربان، با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان،
با هم
خوشا
دیگر، خوشا عهد دو جان همزبان، با هم
دو تنها، رهگذر
کفتر
نوازش های
این، آن را تسلی بخش
تسلی های آن،
این را نوازشگر
خطاب ار هست:
«خواهر
جان»
جوابش:
«جان خواهر
جان»
کفتر اول:
بگو
با مهربان خویش، درد و داستان خویش
نگفتی،
جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟
ستان
(بر پشت) خفته است و با دستان فرو
پوشانده، چشمان را
تو
پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.
نگفتی،
کیست، باری سرگذشتش چیست؟
کفتر دوم:
پریشانی
غریب و خسته، ره گم کرده را ماند
شبانی،
گله اش را گرگ ها، خورده
و
گرنه تاجری، کالاش را دریا، فرو برده
و
شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابان ها
سپرده
با خیالی دل
نه
ش، از آسودگی، آرامشی، حاصل
نه
ش، از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامن ها
کفتر اول:
اگر
گم کرده راهی، بی سرانجام است
مرا
به اش پند و پیغام است
در
این آفاق، من گردیده ام، بسیار
نماندستم
(نمانده است، مرا)، نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم
(نشانش می دهم) تا کدامین راه، گیرد پیش:
از
این سو، سوی خفتنگاه مهر و ماه، راهی نیست
بیابان
های بی فریاد و کهساران خار و خشک و بی رحم است
وز
آن سو، سوی رستنگاه ماه و مهر هم، کس را پناهی نیست
یکی
دریای هول هایل (هراس انگیز) است و خشم
توفان ها
سه
دیگر سوی تفته دوزخی پرتاب (سوزان)
و
ان دیگر بسیط زمهریر (سرمای شدید) است و
زمستان ها
رهایی
را اگر راهی است
جز
از راهی که روید زان گلی، خاری، گیاهی نیست.
کفتر دوم:
نه،
خواهر جان، چه جای شوخی و شنگی است؟
غریبی،
بی نصیبی، مانده در راهی
پناه
آورده سوی سایه ی سدری
ببینش،
پای تا سر، درد و دلتنگی است
کفتر اول:
نشانی
ها که در او هست
نشانی
ها که می بینم در او، بهرام را ماند
همان
بهرام ورجاوند
که
پیش از روز رستاخیز خواهد خاست
هزاران
کار خواهد کرد، نام آور
هزاران
طرفه خواهد زاد از او، بشکوه
·
معنی تحت اللفظی:
·
در این شخص که اینجا پای درخت سدر
کهنسال خوابیده، من علائمی را می بینم که یاد آور بهرام اند.
·
این علایم یاد آور بهرام نامیرا
هستند که قبل از روز رستاخیز برخواهد خاست و هزاران کار مهم انجام خواهد داد و منشاء
هزاران کار خارق العاده با شکوه خواهد بود.
1
·
شخص خوابیده در سایه سدر کهنسال،
در آئینه ضمیر دو کفتر نه به یکسان، بلکه بطرز متفاوت و متضاد منعکس می شود.
·
سؤال این است که چرا و به چه دلیل
دو کفتر، فرد واحدی را به دو طرز متفاوت و متضاد استنباط می کنند؟
2
·
دلیل این دو استنباط متضاد، وضع و
حال شخصیت خوابیده در سایه سدر کهنسال است:
·
او دیالک تیکی از عزت و نکبت است.
·
دیالک تیکی از محتاج و منجی است.
الف
·
کفتر اول جنبه های مثبت این دیالک
تیک را استنباط می کند.
ب
·
کفتر دوم جنبه های منفی این
دیالک تیک را.
3
·
قهرمان قصه غصه، دیالک تیکی از قهرمان
و آنتی قهرمان است.
·
دیالک تیکی از پناهنده و رهاننده
است.
·
دیالک تیکی از محتاج و باب الحوایج
است.
4
کفتر اول:
پس
از او گیو بن گودرز
و
با وی توس بن نوذر
و
گرشاسپ دلیر، آن شیر گندآور
و
آن دیگر
و
آن دیگر
انیران
را فرو کوبند و این اهریمنی رایات (درفش ها)
را بر خاک اندازند
بسوزند
آنچه ناپاکی است، ناخوبی است
·
معنی تحت اللفظی:
·
پس از بهرام ورجاوند، گیو فرزند
گودرز و همراه با او، طوس فرزند نوذر و گرشاسب لشکرکش و امثال بیشمار آنها برخواهند
خاست.
·
غیر ایرانی را سرکوب خواهند کرد و
پرچم های اهریمنی آنان را به خاک خواهند افکند و هر انچه را که مظهر ناپاکی و
ناخوبی است، به آتش خواهند کشید.
·
اکنون استنباط مثبت کفتر اول از
صراحت بیشتری گذرانده می شود:
·
کفتر اول در قهرمان قصه غصه، نشانه
های بهرام ورجاوند ـ منجی موعود ـ را و مقدمه خیزش خیلی از قهرمانان و رزم رهائی
بخش نهائی آنان را می بیند.
5
کفتر اول:
پریشان
شهر ویران را دگر سازند
درفش
کاویان را فره و در سایه اش
غبار
سالیان از چهره بزدایند،
برافرازند
·
معنی تحت اللفظی:
·
کشور مخروبه را تحول خواهند بخشید.
·
درفش کاویان را گردگیری خواهند
کرد، تزیین خواهند بست و بر خواهند افراشت.
6
کفتر دوم:
نه،
جانا، این نه جای طعنه و سردی است
گرش
نتوان گرفتن دست، بیداد است، این تیپای بیغاره (نکوهش)
ببینش،
روز کور شوربخت، این ناجوانمردی (یک ناجوانمرد)
است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
نه عزیزم.
·
اینجا جای طعنه و خونسردی نیست.
·
عدم دستگیری از این بیچاره قابل نکوهش،
ناروا ست.
·
نگاهش کن.
·
این شخص، دون همتی بدبخت و تیره
روز است.
·
این روی منفی مدال دیالک تیکی
محتاج و منجی، قهرمان و آنتی قهرمان است که کفتر دوم از آغاز شعر به طرز پیگیری نمایندگی
می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر