۱۳۹۵ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (37)


قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون


·        دو تا کفتر
·        نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
·        که روییده ـ غریب از همگنان ـ در دامن کوه قوی پیکر

·        دو دلجو مهربان، با هم
·        دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان (هر دوتا)،  با هم
·        خوشا دیگر، خوشا عهد دو جان همزبان، با هم

·        دو تنها، رهگذر کفتر
·        نوازش های این، آن را تسلی بخش
·        تسلی های آن، این را نوازشگر

·        خطاب ار هست:
·        «خواهر جان»

·        جوابش:
·        «جان خواهر جان»

·        بگو با مهربان خویش، درد و داستان خویش
·        نگفتی، جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟
·         ستان (بر پشت)  خفته است و با دستان فرو پوشانده، چشمان را
·        تو پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.

·        نگفتی، کیست، باری سرگذشتش چیست؟

·        پریشانی غریب و خسته، ره گم کرده را ماند
·        شبانی، گله اش را گرگ ها، خورده
·        و گرنه تاجری، کالاش را دریا، فرو برده
·        و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابان ها
·        سپرده با خیالی دل
·        نه ش، از آسودگی، آرامشی، حاصل
·        نه ش، از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامن ها

·        اگر گم کرده راهی، بی سرانجام است
·        مرا به اش پند و پیغام است

·         در این آفاق، من گردیده ام، بسیار
·        نماندستم (نمانده است، مرا)، نپیموده به دستی هیچ سویی را
·        نمایم (نشانش می دهم)  تا کدامین راه، گیرد پیش:

·        از این سو، سوی خفتنگاه مهر و ماه، راهی نیست
·        بیابان های بی فریاد و کهساران خار و خشک و بی رحم است

·        وز آن سو، سوی رستنگاه ماه و مهر هم، کس را پناهی نیست
·        یکی دریای هول هایل (هراس انگیز)  است و خشم توفان ها

·        سه دیگر سوی تفته دوزخی پرتاب (سوزان)  
·        و ان دیگر بسیط زمهریر (سرمای شدید)  است و زمستان ها

·        رهایی را اگر راهی است
·        جز از راهی که روید زان گلی، خاری، گیاهی،  نیست.

ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (11)


تحلیلی از 
 میم حجری

نون نوشتن
محمود دولت آبادی

در جامعهٔ ما یک تغییر عجیب رخ داده است
 که اثرات و نشانه‌ های آن را در فرد فرد مردم می ‌توان مشاهده کرد
و آنچه را اکنون می‌بینیم
چیزی جز بازتاب تأثیرات همین دگرگونی نیست.

اما اینجا یک نکتهٔ ظریف را نباید نادیده گرفت
و آن توجه به این سؤال است که

آیا دگرگونی شرایط، خصلت‌های جدیدی پدید آورده است
یا این خصائل در نهفت مردم ما وجود داشته
و در شرایط تازه بروزی تازه یافته است؟
 
نه.
خصلت‌ها تازه نیستند، حادث نشده ‌اند،
و اتفاقاً بسیار قدیم ‌اند.

دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاهگذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حسّ مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقّی یک ‌شبه ره صدساله رفتن، حقد (کینه)  و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواری ‌پذیری تا حدّ یک سگ در مقابل قبلهٔ قدرت، چشم بستن بر ستمی که روا بر دیگری می ‌شود و شانه خالی کردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دو دستی چسبیدن، دروغ گفتن، ریا کردن،
 و در همه حال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشم‌ها را به ‌روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوار شمردن ...
این همه اصلاً حادث نیست،
بل به طول عمر آدمیزاد، قدیم است
 و جزء جزئش در نهفت ما مردم وجود داشته
که در این دوره، به شگون موجه شمرده ‌شدنِ «ریا» بروز عام یافته است.
ریا و تقیّه، به‌ خصوص وقتی انسان از باورهای نیکِ خود، از باورهای وجدانی‌اش جدا افتاده و فاصله گرفته باشد،
همان بار می ‌آورد که بار آورده است.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (289)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

منظور این است که مغز
انبار اندیشه نیست.

1
مغز ارگان اندیشیدن است.

2
مغز عضو تفکر است.

3
اگر شما ابراز نظر نکرده بودید،
چیزی وجود نمی داشت که اندیشیده شود.

4
بنابرین مسبب اصلی اندیشه
ابراز نظر شما ست.

هیچ چیز با دیگری یکسان نیست.

1
اگر چیزها یکسان بودند،
مفاهیم (واژه های) متفاوت تشکیل نمی شدند.

2
هر چیز و واژه (مفهوم) مربوط بدان
منحصر به فرد است.

3
اسامی برای تفنن نیستند.

4
اسامی برای تمیز و تشخیص چیز ها و موجودات از یکدیگر اند.

5
در زبان جوامع پیشرفته
مثلا در زبان آلمانی
برای هر نوع از گربه و یا میمون و یا سگ
اسم معینی تعیین شده است.

6
ببرکت همین تسمیه
هر کس حرف خود را دقیقا بر زبان می راند
و شنونده هم منظور او را دقیقا می فهمد.

7
در زبان جوامع عقب مانده از قافله تمدن
کسی حرف دهن خود را حتی نمی فهمد،
چه رسد به فهم حرف همنوع خود.

8
در این بیغوله ها
فقر مفهومی (فقر واژه) حاکم است که
فرمی از ذلت فکری و فرهنگی است.

9
مثال
نهنگ در زبان فارسی
برای چندین نوع ماهی اطلاق می شود.

10
خیلی از شعرا و نویسندگان و علما و فقها و غیره
در این بیغوله ها
واژه ها ( مفاهیم) را نمی شناسند.
عاجز از تفکر مفهومی و تکلم مفهومی اند.

11
به همین دلیل
هر کس از ظن خود
جفنگ خود را سرهم بندی می کند
و جفنگ همنوع خود را تفسیر می کند.

12
تعریف مفاهیم، آموزش مفاهیم و تمرین کاربست مفاهیم
هنر بزرگی است
و تا دیر نشده باید جامه عمل پوشد.

13
کسب و کار تارنمای دایرة المعارف روشنگری همین است.

مولد نعمات مادی
(خوراک، پوشاکف مسکن، بهداشت، آموزش ـ پرورش)
و
نعمات معنوی
(هنر، علم، اخلاق، فلسفه و غیره)
توده های مولد و زحمتکش اند.
اعم از زن و مرد.

1
زنان
ـ حداقل ـ
مولد مضاعف اند:

الف
هم مولد مثل اند.

ب
هم مولد مادی اند.

2
زنان دوشادوش مردان
جامعه را بازتولید می کنند.
یعنی نسل آتی جامعه را پدید می آورند.

3
زنان دوشادوش مردان
نسل آتی جامعه را تغذیه، تربیت و تضمین می کنند.

4
زنان دوشادوش مردان
در مزرعه و کارخانه و اداره و شرکت و مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و مطب و غیره
مایحتاج متنوع جامعه را تولید می کنند.
حیات جامعه را و ادامه حیات جامعه را
یعنی سلامت فیزیکی و فکری و روحی و روانی جامعه را
امکان پذیر می سازند.

5
تصور جامعه ای
بدون ملاحظه اکید وحدت دیالک تیکی زن و مرد
نه، علمی است و نه عینی

6
ما با دیالک تیک زن و مرد سرو کار داریم.
دیالک تیک زن و مرد
یعنی همبائی «ستیزمند» زن و مرد.

ما با 4 مفهوم مهم سر و کار داریم:
آشنائی
عشق
دوستی
رفاقت

1
دوستی مفهوم معروفی است
ولی کسی معنی اش را نمی داند.

2
دلیلش شاید این باشد که کسی دوستی ندارد
تا
به تجربه شخصی
به معنی آن
پی ببرد.

3
دوستی زیبا ترین رابطه میان ـ انسانی است.

4
دوستی فراتر از عشق است.

5
دوستی ضمنا حاوی عشق اصیل است.

6
عشق
معلول نیاز طبیعی ـ غریزی و غیره است.

7
دوستی نافی نیاز است.

8
پیدا کردن دوست
به معنی نیل به بی نیازی است.

9
روی این مفاهیم چهارگانه باید کار کرد.

10
نخست باید
دوستی
را
به تجربه شخصی
ـ اندک اندک ـ
شناخت

11
بعد اگر کسی رفیقی پیدا کند
راجع به رفاقت هم
به تجربه شخصی
دانش تجربی کسب خواهد کرد.

12
رفاقت پله بالاتر و متعالی تر از دوستی است.

13
ولی دوست کیمیا ست
چه رسد به رفیق.

14
برای پیدا کردن دوست
باید کیمیاگری آموخت.

اردوغان
تربیت شده عربستان سعودی است.

1
فوندامنتالیست سنی است.

2
طبقه حاکمه ترکیه
اما فاشیستی است:
باند گرگ های خاکستری است.

3
ژنرال های ترکیه
از دیرباز
فاشیست بوده اند.

4
اکنون وحدتی میان فاشیسم (امپریالیسم، ناتو) و فوندامنتالیسم
پدید امده است.

5
فوندامنتالیسم شیعی و سنی
ـ در فرم و ظاهر ـ
آنتی امپریالیستی است.

6
جاذبه اش
ـ بخشا ـ
به دلیل چپنمائی است.

7
نازک اندیشان طبقه حاکمه
برای جلب توده های مذهبی
فوندامنتالیسم را یافته اند.

8
توده بدین ترفند به دنبال نخود سیاه فرستاده می شود
و نقشه های امپریالیسم جامه عمل می پوشند.

9
فاشیسم نژاد را به مثابه بدیلی برای طبقات اختراع کرده است
و فوندامنتالیسم، امت را.

10
راسیسم و امتیسم
ـ ماهیتا ـ
ترفند واحدی اند
برای انحراف توده از مبارزه طبقاتی از پایین
و برای تشدید مبارزه طبقاتی از بالا.

زندان مخرب چسم و روح و روان آدمیان است

آره.
حق با شما ست.

1
این اما کار خوبی است.
خود ارگانیسم پس از مدتی برخی از کرد و کار ها را اوتوماتیزه می کند
تا برای انجام هر کار کوچک مزاحم مغز نشود.

2
اتیک و اخلاق که عادات، جزو آنها هستند
در طول تاریخ تکامل بشری
تشکیل یافته است.

3
بدون اتیک نمی توان زندگی کرد.

4
اتیک ربطی به مذهب ندارد.

5
مذهب یکی دیگر از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه است.
مذهب فرمی از شعور است.
فرمی از روح به معنی فلسفی آن است.

6
عادات هم اندیشیده شده اند.
همه کارهای آدمی از مغز گذشته اند.


با چی موافقی؟

1
این جفنگ از مولانا ست.

2
مولانا دشمن عقل است.

3
عرفان مکتب خردستیزی است.

4
عرفان پای استدلالیان را چوبین می داند.
تو کجائی تا شویم ما، چاکرت؟

ادامه دارد.