جمعبندی از
مسعود بهبودی
یا محول الحول و الاحوال
1
دوستی احوال آدمی را متحول می سازد.
2
دوستی را باید تجربه کرد و در روند تجربه آن را شناخت.
3
دوست یابی و تجربه ی دوستی
چیزی از جنس کیمیا ست.
بزرگ ترین سعادت هر فرد است.
4
دوستی را باید
ـ بسان هر پدیده نادر و کمیاب ـ
پس از پیدا کردن دوست
ـ اندک اندک ـ
شناخت
5
دوستی
دیالک تیک عجیبی است:
همبائی ارواح است.
6
نفوذ متقابل ارواح در یکدیگر است.
7
یگانه
بطور مضاعف
دوگانه می شود:
حضور حاضر غایب
(سعدی)
حضور همزمان در آنجا
یعنی در روح دوست
و
اینجا
یعنی با روح دوست.
8
پدیده زیبایی است.
مسئله به این سادگی ها نیست.
1
آدم
ـ چه زن و چه مرد ـ
آدم است
و نه چرتکه حساب و کتاب محض.
2
آدم در رابطه با گوساله ای
حتی
ـ اگاهانه و یا ناخودآگاه ـ
تحت تأثیر احساسی، عاطفی، اتیکی، استه تیکی و غیره
قرار می گیرد
و در صورت فروش گوساله و یا مرگ گوساله
اشک از چشمانش می جوشد
و دود از کنده ی روانش برمی خیزد.
3
ضمنا زن که کالا نیست
تا کسی بهتر از آن بیابد و یا نیابد.
4
زن از فرق سر تا نوک پا
آدم است.
آدم تر از آدم است.
5
زن
ضمنا
اوبژکت نیست،
سوبژکت است.
6
یعنی تصمیمگیر است.
چون موجودی اندیشنده، خردمند و مختار (صاحب اختیار و یا آزادی) است.
حتی اگر خود مختار (صاحب استقلال نظری و عملی) نباشد.
پنج چیز غیرقابل برگشت:
سنگ پرتاب شده
حرف زده شده
موقعیت از دست رفته
زمان سپری شده
دل شکسته
حریف
دیگر چی؟
1
سنگپاره در جیب مانده و پرتاب نشده
2
حرف در دل مانده و تبیین نیافته
3
فرصت برباد رفته
4
زمان بیهوده تلف شده
5
اعمال انجام نیافته
6
تدارکات ضرور دیده نشده
7
تسلیحات مادی و فکری ضرور تهیه نشده
8
خر آمده و خرتر رفته
9
محیط زیست خویش را تخریب کرده
و یا بهسازی نکرده
10
جامعه و جهان خود را نشناخته، فراموش کرده و به خود پرداخته
11
بی اعتنا به درد همنوع خود به راه خود رفته
مهم نیست.
بیماری فرمی از مبارزه است.
مبارزه بر ضد علل مادی، روحی و روانی بیماری
1
اولا نباید تسلیم مرض شد.
یعنی باید مقاومت به خرج داد
و بر ضد علل بیماری اقداماتی به عمل آورد.
2
ثانیا باید طبیب خود بود.
خود خویشتن خویش را مورد معاینه و معالجه قرار داد
و راه غلبه بر علل بیماری را کشف کرد.
3
ثالثا باید از پزشک و بیمارستان و داروخانه مربوطه مدد گرفت.
4
رابعا باید از طریق انترنت و غیره راجع به بیماری اطلاعاتی کسب کرد.
5
خامسا باید از بیماری درس گرفت و از تکرار اشتباهی که بدان منجر شده،
پرهیز کرد.
مثلا اطعام غذائی را و یا نوشیدن نوشابه ای را و یا حرکت نامناسبی را که موجب آن شده، بخاطر سپرد و یا یاد داشت کرد تا تکرار نشود.
اگر
امپریالیسم
و
برادر خوانده اش، فوندامنتالیسم
منافع شان ایجاب کند
از هر خری علامه ای می سازند و از هر علامه ای، خری.
گرگ ها
از هیچ نظر
هیچ مزیتی بر ددان درنده دیگر ندارند.
حالا ددان درنده را چنان تربیت می کنند که به همزیستی با گوسفندان می پردازند.
سیر هم نباشی و از گشنگی بمیری
باز هم آفتاب
ـ بی منت ـ
بر تو می تابد.
آبروی آفتاب است، می رود برباد
دیالک تیک حراج و تاراج
دیالک تیک بسیار مهمی است
که مدیون مریمیم
و باید روی آن کار کنیم.
1
ثروت ملی تاراج می شود:
استثمار طبیعت
چپاول ثروت ملی
چپاول نفت و گاز و طلا و مس و دختران با کره و بی کره و غیره
2
بعد
ثروت تاراج گشته
در رقابت با اجامر عرعرستان و کردستان و دیگر اجامر امپریالیستی
حراج می شود.
چوب حراج به تاراج زده می شود.
3
در این حراج درصد معینی به حساب خصوصی
اجامر ریخته می شود.
4
یعنی از حراج
تاراج به عمل می آید.
دیالک تیک حراج و تاراج ادامه می یابد
چون «نهضت» ادامه دارد
تا نه از تاک نشانی بماند نه از تاکنشان
عشق به این و آن
یعنی بردگی و وابستگی به این و آن
1
با عشق به این و آن
فقط می توان خود را و محیط خود را
مسموم و تخریب کرد.
2
آینده را
با
کار و پیکار و همبستگی (دوستی و هومانیسم و رفاقت)
می سازند.
3
خرد کل اندیش (فلسفه)
ایده ئولوژی توده است.
4
تنها عشق رهائی بخش
عشق به توده است.
5
سگ سرسپرده ی توده بودن است.
6
یعنی عاشق پرستنده توده بودن است.
7
سگ راست راستکی توده بودن است.
8
توده
سگ را
پرورده و می پرورد.
تا برایش پارس کنند.
منظور از مفهوم «مردانه» زیستن چیست
که زنان باید ترگ «زنانه» زیستن کنند و «مردانه» زیند؟
1
در طول تاریخ جامعه طبقاتی
واژه ی زن
ـ به مثابه زحمتکش و ستمکش چند طبقه و چند باره ـ
به فحش واژه
به تحقیر واژه
به توهین واژه
به ننگ واژه
استحاله یافته است
و واژه ی مرد
به تحسین واژه
به تجلیل واژه
به فخر واژه
ارتقا داده شده است.
2
تمامی دیوان های اشعار شعرای قرون وسطی
به این برخورد شرم انگیز به مادران جامعه
به نیمه مولد و زحمتکش و ستمکش جامعه
اختصاص یافته است.
3
این طرز «تفکر»
اما کمترین ارزش و اعبتار علمی و تجربی ندارد.
4
زن هیچ چیز کمتر از نر ندارد.
5
امروزه زنان ایران
پیشرفته تر از نران آن سامان اند.
همیشه هم همین بوده است.
6
مسئله این است که قلم به دست دشمن بشریت زحمتکش است.
7
قلم به دست طبقه حاکمه انگل است.
8
دلیل پیشرفته بودن زنان
ـ هم به لحاظ فکری و هم بلحاظ عملی ـ
مولدیت چندین برابر زنان است:
الف
زنان فقط آشپز و خیاط و رختشوی و رفتگر و مربی و روانکاو و پزشک و غیره
در چارچوب خانواده و جامعه نیستند.
ب
زنان ضمنا مدیر اقتصاد خانواده اند.
پ
زنان بخش پیش اندیش و پیش بین خانواده اند.
ت
زنان به فکر زمستان اند.
ث
به فکر آینده دختران و پسران اند
ج
به فکر پس انداز برای مخارج تشکیل خانواده توسط فرزندان اند.
ح
زنان به فکر پس انداز برای روز مبادا هستند.
زنان را باید از نو شناخت.
9
مفهوم «مردانه»
در افکار عمومی
همین معنی را دارد که شما تبیین می دارید.
10
مفاهیم اما انعکاس واقعیت عینی اند.
تصاویر واقعیات امور اند.
11
مفهوم «مردانه»
به زهر زن ستیزی (آنتی فمینیسم) مستوری
سرشته است.
12
این زهر ایده ئولوژیکی را
طبقه حاکمه
(اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و حتی بورژوازی ضد ملی «ملی»)
از دو هزار سال پیش به این ور
به خورد خلایق داده است و در ضمیر جامعه
حسابی هضم و جذب شده است.
13
این زهر ایده ئولوژیکی
زهر مستوری است.
آن سان که حتی خود زنان آن را حسابی از آن خود کرده اند و مرتب بالا می آورند و نشخوار می کنند.
14
این مفاهیم بنده داری ـ فئودالی ـ روحانی ـ بورژوائی ارتجاعی باید افشا شوند
باید نقد شوند و نه نقل.
اگر رهایش اجتماعی هدف ما باشد.
15
واژه «مردانه» ضمنا صفت نیست
قید است.
16
صفت اسم را توصیف می کند:
زن سربلند
17
قید
نحوه انجام افعال
را
توضیح می دهد:
نرگس ـ شادمانه ـ وارد خانه شد.
18
زبان فارسی البته فقیر و زبان رشد نیافته ای است.
گاهی از ناچاری
قید به عنوان صفت هم بکار می رود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر