۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

سیری در شعری از اخوان ثالث (18)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
  
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان، درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

·        معنی تحت اللفظی:
·        به حمایت از دراویش بپرداز.
·        چون بدون حمایت رعایا، شاه نمی تواند تاج و تخت خود را حفظ کند.
·        برای اینکه رابطه سلطنت با رعیت، به رابطه درخت با ریشه شباهت دارد.

1
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک سلطان و رعیت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن توده (رعیت) می داند.

2
رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی را به شکل دیالک تیک تولید و دولت، به شکل دیالک تیک رعیت و سلطنت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن زیربنای اقتصادی (رعیت، تولید مایحتاج مادی جامعه) می داند.
 
·        آنچه که سهل و سطحی و ساده می نماید، عالی ترین درک از تاریخ (جامعه) است.
·        درک ماتریالیستی تاریخ است.
·        ماتریالیسم تاریخی است.

·        باور نمی توان کرد، ولی واقعیت دارد.

·        عظمت بینشی و عمق فکری (ژرف اندیشی) سعدی از این قرار است.

3
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

·        سؤال اکنون این است که اگر حافظ تاج و تخت و سلطنت (دولت) رعیت است، چرا باید رعیت با صفت «درویش محتاج» (گدای بی همه چیز)  توصیف شود؟

·        دلیل و یا دلایل این تناقضات منطقی که در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی سرمی کشند، چیست و یا چیستند؟

4

·        برای کشف این دلایل  باید کار فکری عرقریز صورت گیرد:   

الف
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

·        سعدی در این دو بیت به هیئت حاکمه، یعنی سلاطین و خوانین رهنمود استراتژیکی می دهد.
·        بدون حمایت توده، طبقه حاکمه نمی تواند روی پای خود بایستد.

·        اگر توده دست از تولید بردارد، جامعه فلج می شود و فرو می پاشد.

·        سعدی ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.

·        این به چه معنی است؟

ب

·        این بدان معنی است که سعدی بی طرف نیست.

·        سعدی طرفدار طبقه حاکمه است.
·        به همین دلیل ضمن تبیین حقیقت عینی (نقش تعیین کننده رعیت در جامعه فئودالی)، فقر و ذلت توده های دهقانی را توجیه می کند و حافظ سلطنت را، یعنی رعایا را، با لومپن پرولتاریا یکسان قلمداد می کند.
·        یعنی لومپن پرولتریزه می کند.

·        کاش سعدی فقط به همین تحقیر توده، کفایت می کرد.

ت
·        سعدی برای توجیه فقر و ریاضت و ذلت توده و رفاه و سعادت و لذت طبقه حاکمه، خرافه های تهوع انگیز تئولوژیکی را به خدمت می گیرد و حتی آنها را توسعه می دهد:

·        بدین طریق است که تئوری ثروت سعدی و بعد حافظ سرهم بندی می شود:

پ


·        ثروت در قاموس سعدی، تولید نمی شود.
·        بلکه نازل می شود.

·        ثروت اجتماعی در تئوری اجتماعی سعدی، مائده الهی است.
·        سعدی تلاش های مذبوحانه ای برای توضیح این تئوری به خرج می دهد:

1

·        خدا درختان میوه را در باغ سلاطین و خوانین (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی)، باردار می سازد.

2
·         رعیتی که در این شعر، حافظ تاج و تخت و بیخ درخت سلطنت است، تا حد هیچکاره ای علاف و انگل سقوط می کند.
·        آن سان که باغبان کمترین نقشی در باغداری، از آبیاری درختان، کودپاشی، علف هرز چینی تا مواظبت از باغات و میوه جات و غیره، ایفا نمی کند.

3
·        تنها فونکسیونی که سعدی برای باغبان تعیین می کند، چیدن میوه و بردن آن به کاخ سلاطین و خوانین است.

ث
·        فونکسیون سلاطین و خوانین به مثابه ظل الله را نیز سعدی تئوریزه می کند:
·        خدا نعمات خود را به ظل الله ارزانی می دارد تا ظل الله میان دراویش محتاج، یعنی توده های مولد و زحمتکش تقسیم کند.
·         
·        حالا می توان منظور سعدی را از این بیت فهمید: 

5
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

·        منظور سعدی از مفهوم «پاس درویش داشتن»، تقسیم ثروت خدا دادی میان رعایا ست.
·        سهم بخور نمیری از محصول کار کمرشکن خود رعایا ست.

·        حافظ هم همین تئوری اجتماعی ارتجاعی سعدی را مو به مو تکرار می کند:

گر می فروش حاجت رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند

ساقی به جام عدل بده، باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند

حقا کز این غمان، برسد مژده امان
گر سالکی به عهد امانت وفا کند

گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند

در کارخانه ‌ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف، رأی فضولی چرا کند

مطرب بساز، پرده که کس بی اجل نمرد
و آن کاو، نه این ترانه سراید، خطا کند

ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجا ست که احیای ما کند

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
ساقی به جام عدل بده، باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        ساقی در ساغر عدل، باده بیاور، تا گدا رشگ نورزد و جهان را به آشوب نکشد.

·        حافظ نیز در سنت سعدی به طبقه حاکمه اندرز می دهد که از توده حمایت کند تا کارد به استخوان شان نرسد، دست به قیام نزنند و خواب راحت را بر اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی حرام نکنند.

·        حافظ صریحتر و بی شرمانه تر از سعدی، توده مولد و زحمتکش را لومپن پرولتریزه می کند:
·        گدا می نامد.
·        گدای حسود می نامد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر