اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
(۱۳۱۸
- ۱۳۴۷)
ویرایش
و تحلیل از
گاف
سنگزاد
آیا
کودک غیر از یاد گرفتن نظافت
و
اطاعت از بزرگان
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟
ادبی که زورمندان و طبقه ی غالب و مرفه حامی و
مبلغ آن است؟)
چیز
دیگری لازم ندارد؟
·
از همین جمله صمد بهرنگی می توان هم
به خالی بودن کله اش از مغز اندیشنده پی برد و هم به خالی بودن چنته اش از سخن
سرشته به اندیشه.
·
دلیل تکرار مکرر جفنگی در فرم های
مختلف توسط صمد، جلال آل احمد و احمد شاملو هم همین است:
1
·
به جمله اول همین جفنگ او نظری
بیندازیم:
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
مسائل زیر:
تبلیغ
و تلقین نصایح خشک و بی بروبرگرد،
نظافت
دست و پا و بدن،
اطاعت
از پدر و مادر،
حرف
شنوی از بزرگان،
سر
و صدا نکردن در حضور مهمان (ادب)
·
محتوای همین جمله اکنون دوباره
تکرار می شود.
2
و
اطاعت از بزرگان
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
·
صمد بهرنگی بلحاظ توسعه فکری از
دهقانان آذربایجان که کتب درسی شان در مکاتب قدیم، آثار سعدی بوده، فرسنگ ها عقب
مانده تر است:
·
صمد ـ برعکس آنها ـ قادر به تمیز مفاهیم فلسفی نیست:
·
صمد در این جمله، قادر به تمیز عام
از خاص نیست.
·
به همین دلیل، پس از ذکر مفهوم «اطاعت
از بزرگان» (عام)، با هارت و پورت، مفهوم «حرف شنوی از آموزگار» (خاص) را بر زبان می راند.
·
صمد اگر شعور فلسفی بخور ـ نمیری
می داشت، می دانست که مفهوم عام «اطاعت از بزرگان»، مفهوم خاص «حرف شنوی از آموزگار»
را نیز در بطن خود دارد و نیازی به تبیین بیهوده ی آن نیست.
3
·
دلیل اصلی تکرار مکررات، توسط جلال
و شاملو و صمد و غیره اما فقط بی سوادی فلسفی نیست.
·
بلکه، خالی بودن کله اجامر از مغز اندیشنده
و نتیجتا، خالی بودن چنته شان از سخن اندیشیده است.
·
این خصوصیت را اجامر آخوند نیز دارند:
·
تکرار مکانیکی و مکرر جفنگیات
ماهیتا واحد.
4
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟)
·
وقتی از هارت و پورتیسم آل
احمدیستی ـ شاملوئیستی ـ کاموئیستی صمد سخن می رود، منظور همین است.
·
دهان فراخ گشودن و به جای سخن
مبتنی بر اندیشه، کف از لب و لوچه بیرون ریختن.
·
منظور صمد از هارت و پورت «کدام آموزگار
و کدام ادب» چیست؟
5
و
اطاعت از بزرگان
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟)
·
هدف و آماج آل احمد و احمد شاملو و
البر کامو و صمد و امثال بیشمار این اجامر، تخطئه کردن انتزاعی همه ارزش های
اخلاقی است.
·
هگل بدرستی می گفت:
·
نفی باید معین باشد.
·
منظور خردمند بزرگ بورژوائی آغازین،
نهی از نفی انتزاعی بوده است.
·
نهی از نفی چیزی، بدون ارائه آلترناتیو
و بدیل بهتری برای آن چیز بوده است.
6
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟)
·
صمد در این جمله، آموزگار و اتیک و
اخلاق (ادب) را بطرز انتزاعی تخطئه می کند.
·
حتی نمی تواند نفی انتزاعی کند.
·
صمد در سنت فاشیسم و فوندامنتالیسم،
همه چیز ارزشمند و مدرن و مترقی را عملا نفی مکانیکی می کند.
·
آن سان که مشتری جفنگیات او بی همه
چیز می گردد.
·
دستش از همه چیز خالی می ماند.
·
چنین کسی گیج و سر در گم و پریشان
می ماند.
·
نتیجه نهائی آموزش در مکتب این
اجامر ـ چه اجامر فاشیستی و چه اجامر فوندامنتالیستی ـ بیماری روحی و روانی است.
·
ضد اجتماع (آسوسیال) گشتن است.
·
لات و لومپن و لاشخور و لاابالی
گشتن است.
7
·
صمد پسیکولوژی (روانشناسی) کودکان
مردم را مانی پولیزه و تخریب می کند.
·
کودک «دشمن» بی دلیل پدر و مادر و
معلم و پیران قوم و اتیک و اخلاق جاری در جامعه می گردد، بی آنکه جایگزین بهتری
برای آنها دریافت کند.
·
این بدترین ستم بر کودکان مردم
است.
8
و
حرف شنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
·
صمد اما آلترناتیوی برای اوتوریته های
طبیعی و اجتماعی (پدر و مادر و معلم و عمو
و عمه و خاله و غیره) دارد.
·
فقط پی فرصت می گردد تا آلترناتیو وحشت
انگیز خود را به گوش کودک بی همه چیز بی پناه پناهنده به اجامر فاشیستی و فوندامنتالیستی،
به پچ پچی در سنت آغا کلاغه نجوا کند.
·
آلترناتیو صمد همان آلترناتیو فاشیسم
و فوندامنتالیسم است:
الف
·
همان پیشوا، پیشرو، رهبر به جای
پدر و مادر و غیره است.
ب
·
همان انبیاء، اولیاء، ائمه، فقها،
علما به جای اوتوریته های طبیعی است.
9
و
ادب
(کدام
ادب؟)
ادبی که زورمندان و طبقه ی غالب و مرفه حامی و
مبلغ آن است؟)
·
صمد برای تخطئه اتیک و اخلاق (ادب)
به تحریف اتیک و اخلاق مبادرت می ورزد:
·
ادب عوامفریبانه به عنوان «ادب
زورمندان و طبقه غالب و مرفه» قلمداد می شود.
·
اخلاق چیست؟
10
و
ادب
(کدام
ادب؟
ادبی که زورمندان و طبقه ی غالب و مرفه حامی و
مبلغ آن است؟)
·
اخلاق یکی از عناصر روبنای ایده
ئولوژیکی جامعه است و بسان هر عنصر روبنائی ـ ایده ئولوژیکی، انعکاس زیربنای اقتصادی
جامعه است.
·
این اما به چه معنی است؟
11
·
این بدان معنی است که اخلاق پدیده ای
طبقاتی است.
·
چون زیربنای اقتصادی جامعه که فقط
از «زورمندان و طبقه غالب و مرفه» تشکیل نیافته است.
·
زیربنای اقتصادی، یعنی مناسبات
تولیدی که تبلور روابط و یا مناسبات موجود میان طبقات اجتماعی است.
·
در جامعه طبقاتی، همه عناصر
روبنائی ـ ایده ئولوژیکی از مذهب تا هنر، از اتیک (اخلاق) تا استه تیک (زیبائی
شناسی)، خصلت طبقاتی دارند.
·
تفاوت ادب دهقانی با ادب کارگری،
ادب فئودالی ـ روحانی با ادب بورژوائی، ادب پیشه وری (خرده بورژوائی) با ادب عشیرتی
از زمین تا آسمان است.
·
صمد در سنت نیچه به نفی مکانیکی اتیک
و اخلاق بطور کلی پرداخته است.
·
هدف و آماج صمد تبلیغ نیهلیسم
اخلاقی نظری و عملی است.
·
صمد سودای لات و لومپن و لاشخور و
لاابلی پروری در سر داشته است.
12
·
هدف و آماج اجامر فاشیستی و فوندامنتالیستی،
تبلیغ نیهلیسم اخلاقی نظری و عملی است.
·
به همین دلیل، نه فاشیسم مذهبی است
و نه فوندامنتالیسم.
·
گول صلیب شکسته مسیحیت ناسیونال ـ
سوسیالیسم و تشیع سرخ فوندامنتالیسم شیعی و تسنن سیاه فوندامنتالیسم سنی را نباید
خورد.
·
بدون اتیک (اخلاق) و هومانیسم
مذهبی وجود ندارد.
·
نمی تواند هم وجود داشته باشد.
13
·
هومانیسم و اتیک و حتی رگه هائی از
«سوسیالیسم» ستون های فقراتی مذاهب اند.
·
به همین دلایل، نیچه به لشکرکشی بر
ضد مذهب کمر می بندد و شعار مارتین لوتر را با محتوای بکلی دیگری لغله لسان می کند
که «خدا مرده است.»
·
هدف نیچه از مذهب ستیزی، هومانیسم و
«سوسیالیسم» ستیزی و اشاعه نیهلیسم اخلاقی
نظری و عملی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر