اهمیت ادبیات
کودک
صمد بهرنگی
ویرایش و تحلیل از
گاف سنگزاد
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل
زیر):
1
تبلیغ
و تلقین نصایح خشک و بی بروبرگرد،
2
نظافت
دست و پا و بدن،
3
اطاعت
از پدر و مادر،
4
حرف
شنوی از بزرگان،
5
سر
و صدا نکردن در حضور مهمان،
6
سحرخیز
باش تا کامروا باشی،
7
بخند
تا دنیا به رویت بخندد،
8
دستگیری
از بینوایان به سبک و سیاق بنگاه های خیریه و مسائلی از این قبیل
9
که
نتیجه ی کلی و نهایی همه ی اینها بی خبر ماندن کودکان از
مسائل
بزرگ و حاد و حیاتی محیط زندگی است.
1
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل
زیر):
تبلیغ
و تلقین نصایح خشک و بی بروبرگرد
·
اولین مسئله ای که صمد بهرنگی به چالش می کشد، انتقال تجارب زندگی نسل
های قبلی به کودکان است.
·
انتقاد از آموزش و پرورش کودکان از
طریق نقل اندرز و ضرب المثل و جملات قصار است، که صمد آنها را در مفهوم «نصایح خشک
و بی برو ـ برگرد» تجرید می کند.
·
سؤال این است که این مفهوم «نصایح
خشک و بی برو ـ برگرد» مشخصا چیستند؟
1
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
اندرزها، ضرب المثل ها، جملات قصار
و غیره تبلور تجارب نسل های ماضی اند.
·
مثال:
·
نیاکان ما بنا بر تجارب شخصی و تاریخی
به این نتیجه رسیده اند که پیش شرط درو خوشه های گندم، کشت گندم است.
·
پیش شرط کسب ثروت و نعمت مادی،
تحمل رنج تولید و توزیع و غیره است.
·
تجربه، پیشمرحله تشکیل دانش تجربی
است.
·
دانش تجربی نیاکان ما در فرم های
مختلف، متفاوت و متنوع تبیین و حتی تحریر یافته است، تا هم حفظ شود و هم به نسل
های بعدی انتقال یابد.
2
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
اولین حسن این روند و روال، بی
نیاز سازی نسل های آتی از تجربه مستقیم و بی واسطه ی شخصی و یا گروهی تجاربی است
که نسل های قبلی تجربه کرده اند.
·
بدین طریق، دانش تجربی تشکیل گشته
توسط نسل های قبلی، در اختیار نسل نو قرار داده می شود تا آن هم آن را به سهم خود توسعه
دهد و به نسل های بعدی منتقل کند.
·
سیر و سرگذشت توسعه علم و فن و
فرهنگ بشری هم همین است.
·
هر نسلی بر علم و فن و فرهنگ به میراث
برده، اندکی افزوده است.
3
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
پیران قوم، مثلا در ضرب المثل «نابرده
رنج، گنج میسر نمی شود»، تجارب شخصی و تاریخی (تجارب نسل های قبلی) را تجرید کرده
اند و به نسل بعدی به میراث نهاده اند.
·
از این مثال های مثبت و مفید و
ضرور زیاد هست.
4
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
شعور اجتماعی در فرم های مختلف از
اندرز و ضرب المثل و جملات قصار و غیره اما انعکاس مو به مو و مطلقا دقیق و درست
وجود اجتماعی نیست.
·
شعور اجتماعی از نقطه نظرهای
متفاوت و متعدد، نسبی است.
·
منظور از نسبیت شعور اجتماعی چیست؟
5
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
شعور اجتماعی اولا به سطح توسعه نیروهای
مولده جامعه وابسته است.
·
شعور اجتماعی جامعه فئودالی متناسب
با سطح توسعه مادی و فکری و فنی توده های مولد و زحمتکش، وسایل تولید، نحوه و نوع
تهیه مواد خام، درجه رشد علم و فن نازل تر از شعور اجتماعی جامعه سرمایه داری است.
6
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
به همین دلیل میراث فکری و فنی و فرهنگی
و علمی و هنری هر نسلی توسط نسل نو، نفی دیالک تیکی می شود.
·
یعنی جنبه ها و جوانب و عناصر مثبت
آن حفظ می شود و توسعه داده می شود و جنبه ها و جوانب و عناصر منفی و خرافی و فرتوت
و فرسوده آن حذف می شود.
7
«نصایح خشک و بی برو ـ برگرد»
·
یکی از دلایل نسبیت میراث فکری نسل
های قبلی (و حتی افکار معاصر) طبقاتی بودن شعور اجتماعی است.
·
به همین دلیل، روشنفکران هر طبقه اجتماعی
اندرزها، ضرب المثل ها و جملات قصار خاص خود را تجرید و تحریر می کنند که بسته به
جایگاه اجتماعی آنها و بویژه بسته به پایگاه طبقاتی آنها، حاوی درجات مختلفی از
حقیقت اند.
·
مثال:
الف
نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.
·
این یکی از ضرب المثل های معروف
است که در صحت آن نمی توان تردید داشت.
·
نیاکان ما در این سخن، دیالک تیک
رنج و گنج را توسعه داده اند که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ریاضت و لذت است.
ب
هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.
·
این هم یکی دیگر از ضرب المثل های
به میراث مانده است.
·
این ضرب المثل اما نه نتیجه دانش
تجربی است و نه استنتاج علمی است.
·
چون اولا کسی به کسی دندان نداده
است.
·
دندان در روند تکاملی طولانی تشکیل
شده است.
·
ثانیا اگر هم بپذیریم که دندان را
خدایی داده، باز هم نمی توان به تجربه اثبات کرد که خدا، نان هم می تواند تهیه و
توزیع کند.
·
تازه اگر خدائی هم وجود داشته
باشد.
·
این ضرب المثل، بوی ایده ئولوژی طبقه
حاکمه فئودالی ـ روحانی را با خود دارد.
·
چون ضرب المثلی خرافی و ضد تجربی و
ضد علمی و ضد عقلی است.
8
·
بنابرین، هر نسلی باید میراث مادی،
فکری، فنی، فرهنگی و هنری را از سکوی توسعه علمی و فنی موجود مورد تحلیل دیالک
تیکی قرار دهد و نفی دیالک تیکی کند.
·
یعنی جنبه ها، جوانب و عناصر مثبت
و مفید و بالنده آن را حفظ کند و توسعه دهد و جنبه ها، جوانب و عناصر منفی، مزاحم،
کهنه و به درد نخور آن را نقد و حذف کند.
9
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل
زیر):
تبلیغ
و تلقین نصایح خشک و بی بروبرگرد
·
صمد بهرنگی در این شعار هارت و
پورتیستی اش، در سنت نیچه و آل احمد و احمد شاملو به نفی مکانیکی میراث فکری نسل
های قبلی تظاهر می کند.
·
چرا و به چه دلیل ما از نفی
مکانیکی، آن هم در حرف سخن می گوییم؟
الف
·
اولا به این دلیل که صمد بهرنگی و
رفیقش بهروز دهقانی کمترین توان تفکر مفهومی را نداشته اند.
·
حتی از تمیز گاو از خر عاجز بوده
اند.
·
بهروز دهقانی «قصه» چند صفحه ای
تحت عنوان «ملخ ها» نوشته است که بیشک صمد هم خوانده است.
·
خر در این «قصه» بسان گاو، نشخوار می
کند.
·
تمامی دارانی علمی صمد چند شعار از
رمان «آنها که زنده اند» و غیره است.
·
صمد و شرکاء اصلا نمی توانند به
تحلیل دیالک تیکی میراث علمی و فنی و فکری و هنری بپردازند.
ب
·
ثانیا همین صمد و رفیقش بهروز
دهقانی خود به جمع آوری و انتشار «افسانه های آذربایجان» به زبان ترکی و فولکلور پرداخته
اند که در مقایسه با اندرزها، ضرب المثل ها و جملات قصار فارسی، فوق العاده فقیر و بی
محتوا هستند.
·
اگر چند شعر ترکی از صابر و معجز را
که ضمنا با فولکلور منتشر کرده اند، مورد صرفنظر قرار دهیم، حاوی چیز به درد بخوری
نیستند.
·
ریاکاری و عوامفریبی این دار و
دسته همین جا آشکار می گردد:
·
کسی که هارت و پورت می کند که «دیگر
وقت تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی برو ـ برگرد گذشته»، خودش افسانه های توخالی آذربایجانی
و فولکلور خرافی و بی مایه جمع آوری و منتشر می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر