۱۳۹۴ دی ۲۶, شنبه

سیری در شعری از محمد زهری (21)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)

تحلیلی از
ربابه نون

به یاد


مادر و محسن
  
بر جای پای آنان،
روییده، خوشه آه،
خشکیده خون انبوه.

همپای این سواران،
دست دعای کس نیست.

جز زنگ لال گمراه،
بانگی در این جرس نیست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        همپای این سواران که بر جای پای شان خوشه آه رسته و خون انبوه خشکیده، حتی دست دعای کسی نیست.
·        در جرس این گردونه که بر پشت جاده خون پیش می تازد، بانگی جز زنگ لال گمراه نیست.

·        شاعر توده و حزب توده در این بند شعر از تراژدی رزم رهائی بخش در جامعه خویش پرده برمی دارد.
·        دلاورترین فرزندان خلق تا آخرین فطره خون در بدن رزمیده اند و در نهایت بی کسی و بی پناهی صحنه را ترک گفته اند، بی آنکه راهی در پیش داشته باشند و زنگی از جرس گردونه خونین آنان به گوش رسد.

1
·        در فیلم پوگاچوف ـ سردار جنبش دهقانی روس ـ  وقتی پوگاچوف اسیر دست و پا در زنجیر در گردونه تزار روس به سوی سکوی اعدام حمل می شود، توده های دهقان با دلی پر خشم و خون، «زنده باد تزار» بر لب دارند.

·        دهقان ژنده پوشی در این واویلا به کودکی که در بغل دارد، می گوید:
·        «نگاه کن.
·        با دقت دو چندان نگاه کن.
·        این پوگاچوف رهبر ما ست.
·        تا بعدها بگوئی که او را دیده ای.»

·        یادها باید نامیرا بمانند و نقل یادها باید استمرار یابد.
·        برای اینکه در یادها انرژی و نیروی بیکرانی کمین کرده است.

2

·        سیاوش کسرائی همین تراژدی را در واپسین اثر درخشانش تحت عنوان «مهره سرخ» با هنرمندی خارق العاده ای هم تئوریزه می کند و هم استه تیزه.
·        در شباهت شگفتی به همین تصور و تصویر محمد زهری.   

3
آتشفشان آواز،
در خشم من نشسته،
در خشم دیگران نیز.


·        معنی تحت اللفظی:
·        در خشم من و نه فقط من، آتشفشان آواز نشسته است.

·        شاعر و همگنانش در این شعر شباهت غریبی به دهقانان مغلوب بی سردار دارند:
·        ستاد فرماندهی توده تسخیر گشته است و سرداران توده یا در خون خود غلتیده اند و یا مجروح و مغلوب، جان از مهلکه بدر برده اند تا سپاه دیگری گرد آورند و رزم دیگری را سازمان دهند.

4
 خورشید تشنهٔ راز،
در چشم من نشسته،
در چشم دیگران نیز.

·        معنی تحت اللفظی:
·        در چشم من و نه فقط من، خورشید تشنه راز نشسته است.

·        راز یکی از مقولات فلسفی مهم محمد زهری است.
·        او این مقوله را در دیالک تیک سه عضوی نیاز و ناز و راز بکار می برد.
·        او در این بند شعر، واژه ی راز را با محتوای دیگری پر می کند:
·        راز به صفت شگفت انگیز خورشید تشنه متصف می شود.
·        احتمالا منظور شاعر ایمان آتشین به پیگیری نبرد بر حقی است که شکست خورده است.

5
خورشید تشنهٔ راز،
در چشم من نشسته،
در چشم دیگران نیز.

·        شاید شاعر با بهره گیری از مفهوم چشم، قصد تبیین جهان بینی خاص خود و همرزمان خود را داشته باشد.
·        خورشید تشنه راز در چشمش می فروزد.
·        در جهان بینی اش تجلی می یابد.

·        چرا و به چه دلیل ما این حدس را می زنیم؟  

6
خورشید تشنهٔ راز،
در چشم من نشسته،
در چشم دیگران نیز.

·        دلیل ما این است که در فلسفه محمد زهری، راز همیشه در پیوند دیالک تیکی با نیاز مطرح می شود:
·        راز از نیاز برمی خیزد و به خدمت نیاز کمر بر می بندد.
·        راز ـ در تحلیل نهائی ـ انعکاس ایده ئولوژیکی نیاز است.

·        در مقوله نیاز، زیربنای اقتصادی جامعه تبیین استه تیکی ـ هنری می یابد.
·        نیاز منشاء و منبع مادی و طبقاتی راز است.

·        راز وسیله ایده ئولوژیکی برای پایان دادن به نیاز است.
·        راز در خدمت ارضای نیاز است.
·        راز به احتمال قوی، ایده ی انقلاب اجتماعی است.
·         
·        در روند تحلیل دیگر اشعار شاعر با محتوای این مقولات بهتر آشنا خواهیم شد.  

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر