از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ شهریور ۱۳۴۲)
با سپاس از
مسعود
26
·
خانِ خانان
·
پیر ما را می خواست
·
تا به نان پارهٔ دیوان بفریبد.
·
پیر ما از سرِ استغناء
·
آستین افشاند.
·
گفت:
·
«جمله ارزانیِ خویشت باد!
·
ما از آن سلسلهٔ درویشانیم
·
که
·
دست مان پاک،
·
دل مان پاک،
·
چشم مان پاک است
·
و نمی گنجد در حوصله مان
·
لقمهٔ ناپاک!»
·
خبر آوردند و
·
خبر بردند.
خیلتاش
به
افرادی از سپاهیان اطلاق می شد که از یک خیل و یک واحد نظامی باشند
گروه
نوکران و غلامان از یک خیل
غوغا
به
جماعت لات و لومپن اطلاق می شد.
·
خبر آوردند:
·
«خیلتاشان
·
با دِرم،
·
خیلِ غوغایی را
·
بر پیر بشورانیدند.»
·
پیر ما را چاره اندیشیدند:
·
-«دم فرو بستن و خاموش نشستن!»
·
پیر ما گفت:
·
«آنکه در من هست و
·
- من هست -
·
یک دم هم نتواند خاموش نشست.»
·
و خبر بردند:
·
«پیرِ آهن٘دل،
·
برگِ بیدی نیست،
·
که نتابد بادی را.
·
کوه جا سنگینی است.»
·
خیل غوغایی را،
·
چاره اندیشیدند:
·
«دم فرو بستن و خاموش نشستن!»
هو حق
او حق
است.
ذکر
متعارف درویشان
·
روز دیگر در شهر رساتر بود،
·
«هو حق» و «هو حقِ» پیر ما!
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر