• در این بیت شعر، مرز موجود میان صحنه زندگی و صحنه عشق، سیال می شود.
• آن سان که خواننده دقیقا نمی داند که مخاطب شاعر همسنگر او ست و یا همبستر او.
• آنچه خواننده و شنونده شعر بیشک در می یابد، این حقیقت امر است که شب از نیمه گذشته و صبح بر دریچه در حال دمیدن است.
• ولی علیرغم آن، راوی شعر به جای رسیدن به کام دل، افسانه و عذر و بهانه دریافت کرده است.
2
شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
بی خبر، دگر چرا فسانه آوری؟
شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
بی خبر، دگر چرا فسانه آوری؟
• مرزبندی دقیق میان اشعار عاشقانه شعرای توده و شعرای طبقات اجتماعی دیگر درست در همین سیالیت عمیق است.
• با اشعار عاشقانه ی شعرای توده نمی توان جفت جوئی، جفت یابی و جفتگیری کرد.
• اشعار عاشقانه ی شعرای توده به درد عیاشی نمی خورند.
• به همین دلیل هر عیاشی صدها شعر از سعدی و حافظ و احمد شاملو و غیره از حفظ است، بی آنکه بتواند تک شعری حتی از شعرای توده به خاطر داشته باشد.
• از شعر بلند آرش سیاوش نیز روشنفکران عنگلابی ـ فئودالی فقط بریده هایی را ازبر داشته اند و نه بیشتر.
• شعر کسرائی و دیگر شعرای انگشت شمار توده به درد هارت و پورت فئودالی ـ خرده بورژوائی نمی خورند.
• اشعار شعرای توده تسلیحات استه تیکی ـ هنری ـ ایده ئولوژیکی پیکار پرولتری اند و نه ساز و برگ جفت جوئی و جفتگیری و علافی و عیاشی.
3
یا اگر بخوانمت
ـ به ناز ـ
باز
ای سیاه چشم،
این شب سیاه را بهانه آوری؟
سر بپیچی و نشیب گیسوان
پشت عاج شانه آوری؟
یا اگر بخوانمت
ـ به ناز ـ
باز
ای سیاه چشم،
این شب سیاه را بهانه آوری؟
سر بپیچی و نشیب گیسوان
پشت عاج شانه آوری؟
• معنی تحت اللفظی:
• و یا اگر دعوتت کنم، ای سیاهچشم، دوباره این شب سیاه را بهانه می کنی، سرت را برمی گردانی و با گیسوانت عاج شانه ات را می پوشانی؟
• این بند شعر، نقطه اوج اروتیکی ـ انتقادی ـ اجتماعی این شعر است.
• به زبان فرنگی ها، کلایمکس این شعر است.
• خواننده بی اختیار صحنه اروتیکی ئی را از پرده خاطر خویش خطور می دهد که راوی شعر با معشوقی در بستر است و تا نیمه های شب، التماس کامیابی داشته، در آتش اشتیاق سوخته و می سوزد و هراس از آن دارد که صبح بر دمد و او ناکام از بستر خیزد.
• معشوق در هر حال، بهانه آورده، روی برگردانده و با چتر گیسوانش عاج شانه اش را پوشانده و تن به تمکین نداده است.
• این بند شعر بلحاظ فرم و ساختار نیز فوق العاده زیبا ست:
الف
ب
• چنین ظرافت های هنری از دست هر شاعری برنمی آید.
• معنی تحت اللفظی:
• از جلوی چشمم، ای درخت شعله ها، رفتی و در انتظار آنم که شبی از کنار وگوشه ای زبانه برکشی.
• مرزبندی عمیق میان اشعار عاشقانه شعرای توده و شعرای طبقاتی اجتماعی ارتجاعی، اکنون بهتر از هر جا اثبات می شود:
• خواننده و شنونده شعر هنوز محتوای اروتیکی بند های پیشین این شعر را جمع و جور نکرده که با کله به عرصه جامعه انداخته می شود:
• معشوق نازمند در طرفة العینی به درخت شعله ور استحاله می یابد و از جلوی دیدگانش رخت برمی بندد و در امید بازگشتش چشم به راهش می گذارد.
• با چنین اشعار عاشقانه ای چگونه می توان بساط لایک و لاس و لیس و عیش و نوش مهیا کرد؟
6
بی تو، می کشد زمانه ام
می شود که با من، ای امید تهمتن
همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟
بی تو، می کشد زمانه ام
می شود که با من، ای امید تهمتن
همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟
• معنی تحت اللفظی:
• زمانه در غیاب تو، مرا نابود می سازد.
• ای امید تهمتن، می شود با من به وحدت رأی و نظر برسی و بر زمانه حمله آوری؟
• این بند پایانی این شعر است که در عین حال حلقه طنابی بر گردن عیاشی است که در این شعر ساز و برگ لایک و لاس و لیس و عیش و عشرت و نوش را انتظار کشیده است.
• در این بند واپسین شعر، مخاطب شاعر معرفی می شود:
• امید تهمتن و یا رستم مخاطب شاعر بوده است.
• این هنوز تمامی محتوای این بیت شعر نیست.
7
بی تو، می کشد زمانه ام
می شود که با من، ای امید تهمتن
همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟
بی تو، می کشد زمانه ام
می شود که با من، ای امید تهمتن
همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟
• تهمتن و یا رستم دستان در شعر سیاوش سمبل توده مولد و زحمتکش است.
• این حقیقت امر در شعر غول آسای سیاوش تحت عنوان «مهره سرخ» تئوریزه و استه تیزه می شود:
• رستم با گذار جامعه بشری از فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی ما قبل سرمایه داری به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری از جامه اسطوره ای ـ افسانه ای تجرید خارج می شود و در هیئت غول عظیمی به نام پرولتاریا در رأس توده های مولد و زحمتکش، تجسم می یابد.
• تجسم یعنی برون آئی روح انتزاعی و جسمیت و یا مادیت یابی آن.
• اکنون این سؤال مطرح است که امید تهمتن چیست و یا کیست؟
• در این بند شعر، دیالک تیک وحدت نظر ـ وحدت عمل به شکل دیالک تیک همدلی و هجوم بسط و تعمیم می یابد.
• همان هجومی که عنوان همین شعر بوده است و ما دنبال دلیل بر انتخاب این عنوان بوده ایم.
• سیاوش پیش شرط هجوم بر زمانه را، پیش شرط حمله بر سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم را در وحدت نظر می داند.
• نکته مارکسیستی ـ لنینیستی ژرف بی چون و چرائی که حزب توده هنوز در نیافته است.
• بدون وحدت نظر، وحدت عمل محال است.
• به قول آموزگار اکتبر، بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی محال است.
• با هارت و پورت نمی توان توده را بسیج و رهبری کرد.
پایان
ادامه دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر