۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

سیری در شعری از فریماه شکوهی ایرانی (3)


تحلیلی از
مسعود بهبودی

پیشکش به بهترین دوست
فاطمه کاشی

من از عاشق شدن مى ترسم
از ازدواج مى ترسم
از مرگ می هراسم
و از زندگی خسته ام
مرا از تکرار روتین
بی رحم نفس کشیدن رها کنید.

·        سؤال این بود که چرا راوی این شعر از عاشق شدن هراس دارد؟

·        اگر ما راوی را می شناختیم، با تکیه بر شناخت خویش می توانستیم به علل هراس او از عاشق شدن پی ببریم.
·        شعر و دیگر آثار هنری اما روی هم رفته، به طرح انتزاعات (مجرد ها)  می پردازند و نه مشخصات (مشخص ها)
  
·        یعنی طبقه معینی از عشاق را مورد تجرید قرار می دهند و خصوصیات مشترک آنها را جامه هنری و استه تیکی می پوشانند.
·        در شعر معروف «لیلی و مجنون» (که ما هنوز نخوانده ایم) به احتمال قوی عشاق زن و مرد آن زمان تجرید یافته اند:
·        لیلی و مجنون نمونه های تیپیک زنان و مردان آن زمان در آن جامعه اند که ضمنا ایدئالیزه هم شده اند و به خصوصیات خیالی و افراطی و تفریطی آلوده گشته اند.

1
از عاشق شدن مى ترسم

·        یکی از دلایل ترس کسی که عاشق دیگری شدن، شاید یکطرفه بودن عشق باشد.
·        یکی از منابع تضادهای چرکین در روابط میان انسانی نیز همین است:
·        عشق دو طرفه شاید یک در هزار هم نباشد.
·        دلیل این یکجانبگی عشق در فردیت منحصر به فرد اعضای جامعه و جهان است.

·        هر کس ژنه تیک و غرایز و معیارهای عاطفی و احساسی و استه تیکی و اتیکی و ایده ئولوژیکی خاص خود را دارد که بندرت در خطوط کلی شان بر ژنه تیک و غرایز و غیره یکی دیگر انطباق می یابند.
·        دلیل هراس راوی این شعر به احتمال قوی همین جا ست.
·        او عاشق کسی می شود، بی آنکه آن کس، متقابلا در بند عشق او گرفتار باشد.

2

از عاشق شدن مى ترسم

·        بی اعتنا به اینکه عاشق زن باشد و یا مرد، امید نیرومند وصل با معشوق، تمام وجود عاشق را تسخیر می کند و با حمایت عقل دور اندیش و چاره ساز و امروزه با استفاده از امکانات مدرن از قبیل فیسبوک و اسکایپ و غیره به او نزدیک می شود و ابراز عشق می کند.

·        بازی ترفند آمیز توأم با بی رحمی بهیمی معشوق از خود راضی با عاشق بی خویش (محمد زهری)  اکنون شروع می شود.

·        اکنون دیالک تیک نیاز و راز و ناز (محمد زهری) به کار می افتد:
·        عاشق نیازمند، ساده لوحانه راز دل با معشوق در میان می نهد و ناز لایتناهی او را برمی انگیزد.

3

·        این دیالک تیک سه عضوی یکی از مخرب ترین دیالک تیک ها ست و انرژی و نیروی خارق العاده ای را از عاشق بیچاره طلب می کند و تلف می کند.
·        عاشق بیچاره برای دستیابی به گنجینه راز معشوق به هر کس و ناکس و به هر ترفند و طریق دخیل می بندد.

·        گاهی خود را حتی تا درجه دلقکی تنزل می دهد:

پیمان اسداللهی

مثل دلقک سیرکی به خودم رنگ می زنم
نگاهم میکنن، میگن:
« به به»
 
نمیدونن تراز از دستم در رفته
بیشتر بمونه، می زنه تو روحم
این نقاب، آتیش زده به جونم.

·        دیالک تیک نیاز و راز و ناز را باید مستقلا و مشخصا بررسی قرار گیرد.

4
از عاشق شدن مى ترسم

·        ترس عاشقِ از خود بی خود در همین کلاف بغرنج راز هم می تواند باشد.
·        عاشق نمی داند که معشوق در اعماق روح و روان (دل) خود چه دارد.
·        معیارهای استه تیکی و عاطفی و اتیکی و ایده ئولوژیکی او از چه قرارند.
·        به همین دلیل در بی قراری و بی تابی و نگرانی و دلهره مدام به سر می برد.
·        زندگی مشترک در این صورت، به صحنه تئاتر کمیک و تهوع آور استحاله می یابد.
·        عاشق بیچاره مرتب «رنگ» عوض می کند تا مطلوب معشوق گردد.

5
·        ترس راوی این شعر از عشق همین جا هم می تواند باشد:
·        عشق یکطرفه، راوی را از خویشتن خویش تخلیه و تهی می کند.

·        آن سان که او کلافه و چه بسا حتی روانی می شود.
·        چون پر شدن از معشوق متحول و متغیر، عملا  محال است.
·        تا عاشق بخواهد مثلا اتیک (اخلاق) و یا استه تیک (سلایق زیبائی شناسی) و یا ایده ئولوژی او را کپی کند و از آن خود کند، معشوق عوض شده است.
·        هراس راوی این شعر احتمالا از آن است که به دنبال تحقق عشق (نیاز)  «بی همه چیز» گردد.
·        زباله واره گردد.
·        بیگانه با خویشتن خویش گردد.
·        عروسک واره، توخالی، تهوع آور گردد.

6
از عاشق شدن مى ترسم

·        احتمالا همین هراس است که زادگاه نفرت است.

·        به همین دلیل، عشق محض و مطلق وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد.
·        عشق همیشه با نفرت توأم و همراه است.

·        عشق و نفرت چه بسا به یکدیگر استحاله می یابند.
·        چه بسا همدیگر را مشروط می سازند، تضعیف و یا تقویت می کنند.

·        ما در هر صورت با دیالک تیک عشق و نفرت سر و کار داریم و نه با عشق و یا نفرت محض و مطلق.

7
·        ما در روابط مبتنی بر دوستی با دیالک تیک مهر و کین سر و کار پیدا می کنیم:
·        آن سان که دوستی مبتنی بر مهر به دشمنی مبتنی بر کین استحاله می یابد و یا برعکس، دشمنی مبتنی بر کین به دوستی مبتنی بر مهر.

8
اثری از 
روزبه دلیجانی

·        این مسائل پسیکولوژیکی ژرف و بغرنج در اشعار سیاوش کسرائی و بویژه محمد زهری با علمیت و واقعیت و رادیکالیته حیرت انگیزی مطرح می شوند.

سیاوش کسرائی
  
نان به یک نرخ نمی ماند در این بازار
  آدمی نیز به یک ارج و بها
  و نمی گردد تنها


  این بسیار فنون چرخ و فلک می گردد
  دوست می گردد دشمن، با تو
  وز نیازی، دشمن
  کینه بگذاشته، می گردد دوست

  کیست کدبانوی این خانه که هر روز از نو
 به حساب عمل ما برسد:
 گل سر ما بزند
 یا سر ما بزند بر گل دار؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        در این بازار زندگی، نرخ نان مرتب عوض می شود و آدم ها هم تنها نمی مانند.
·        چرخ و فلک ترفند مند زندگی می چرخد و همراه با آن، همه چیز دستخوش تحول و تغییر می گردند.
·        آن سان که دوست به دشمن استحاله می یابد و دشمن، به فرمان نیاز، از کین صرفنظر می کند و دوست می گردد.
·        کدبانوی این خانه کجا ست که به حساب ما برسد:
·        ما را مورد تحسین و تشویق قرار دهد و یا مورد توبیخ و تنبیه؟

الف
وز نیازی، دشمن
  کینه بگذاشته، می گردد دوست

·        اتفاقا در این شعر سیاوش کسرائی، یکی از مقولات دیالک تیک نیاز و راز و ناز (محمد زهری) طرح می شود.
·        در مقوله نیاز یکی از کشفیات بسیار مهم مارکس تحت عنوان تز «درک ماتریالیستی تاریخ» تبیین می یابد.

ب
دوست می گردد دشمن، با تو
وز نیازی، دشمن
  کینه بگذاشته، می گردد دوست

·        در این شعر سیاوش ضمنا دیالک تیک مهر و کین برای توضیح تحول ها به خدمت گرفته می شود:
·        استحاله کین به مهر و مهر به کین.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر