محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
با سپاس از
مسعود
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
- ز دلخواه -
همرهی دارم
نگاهِ تشنهٔ اندوهِ تلخِ حسرتِ پیر
نمی رسد به تماشای بختِ بیدارم
·
معنی تحت اللفظی:
·
من اکنون در این
سرزمین که قحط همراه است، همدم همراه دلخواه خویش را دارم.
·
آن سان که بخت بیدارم از نگاه تشنه ی اندوه تلخ حسرت پیر، فرسنگ ها فاصله
دارد.
1
·
این بند واپسین این شعر محمد زهری است.
·
در این بند واپسین شعر از تسلط شگرف شاعر به زبان فارسی پرده برمی افتد.
·
یکی از خودویژگی های محمد زهری، تسلط ارگانیک
او به زبان فارسی و مفاهیم و واژه ها و
اصطلاحات و ضرب المثل ها ست.
·
او این لیاقت فکری ـ فرهنگی خود را، به احتمال قوی مدیون
حرفه خویش به عنوان کتاب شناس است.
2
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
·
شاعر از قحط همراه
در جامعه و شاید هم در جهان پرده برمی
دارد.
·
از تنهائی انسان ها علیرغم توسعه علمی و فنی غول آسا.
·
قحط همراه به
دلیل توسعه مناسبات کاپیتالیستی و ایندیویدوئالیزاسیون عمیق اعضای جامعه است.
3
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
·
می توان گفت که
با گذار از جامعه اشتراکی آغازین به جامعه طبقاتی، دیالک تیک ایندیویدوئالیته ـ
کلکتیویته (دیالک تیک تنهائی و همبائی، فردیت و جمعیت) وارونه شده است.
·
جامعه اتمیزه شده
است.
4
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
ـ ز دلخواه ـ
همرهی دارم
·
سعادت شاعر این
است که همدمی دارد.
·
همدمی که هم دلخواه او ست و هم همراه او.
·
نمی توان اشعار شعرای توده و حزب توده را خواند و متوجه تفاوت و تضاد بینشی ـ
ارزشی ـ اخلاقی آنها با اشعار شعرای طبقات اجتماعی دیگر نشد.
·
شاعر عملا دیالک تیک همدم و همراه را در این بند شعر توسعه می دهد.
·
اما محتوای این دیالک تیک چیست؟
5
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
ـ ز دلخواه ـ
همرهی دارم
·
در اشعار و آثار شعرا
و هنرمندان فئودالی و بورژوائی، همدم همه چیز است، به جز، همراه.
·
همدم، چیز واره است.
·
اوبژکت واره است.
·
آلت دست و آلت لهو و لعب است.
·
چیزی بی شخصیت خاص خویش است.
·
جنده واره است.
·
فونکسیون خدمت یکجانبه به سوبژکت نر و یا زن را دارد.
·
اصلا لیاقت همراهی با سوبژکت را ندارد.
·
ما باید این مسئله را در روند تحلیل اشعار و آثار شعرای غیر پرولتری کشف و
افشا کنیم.
6
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
ـ ز دلخواه ـ
همرهی دارم
·
محمد زهری آنتی تز
رادیکال شعرای طبقات اجتماعی انگل است.
·
به همین دلیل، همدم او دارای خصوصیاتی است که همدمان مطروحه در
اشعار و آثار شعرا و هنرمندان غیر پرولتری به دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو وجود
ندارد.
·
منظور از مفهوم «دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو» چیست؟
الف
·
منظور از دلایل اوبژکتیو
این است که همدمان اعضای طبقات اجتماعی دیگر، یا بطور عینی مسخ و از توان همراهی تخلیه
شده اند.
·
جنده واره شده اند.
·
به همین دلیل هم
روشنفکران این طبقات اجتماعی آنها را آدم حساب نمی کنند.
·
سوبژکت حساب نمی کنند.
·
فقط اوبژکت حساب می کنند.
·
در نتیجه میان آنها و همدمان نر و زن رابطه سوبژکت ـ اوبژکت
برقرار می شود.
ب
·
منظور از دلایل سوبژکتیو
این است که همدمان اعضای طبقات اجتماعی غیر پرولتری، سوبژکت اند و نه اوبژکت.
·
هیچ چیز کمتر از سوبژکت های نر و زن خودشیفته و خودخواه ندارند.
·
اما سوبژکتیویته آنها به دلایل طبقاتی و ایده ئولوژیکی و پداگوژیکی، سرکوب می شود و
نادیده انگاشته می شود.
·
تحقیر یکی از تسلیحات مهم طبقات اجتماعی انگل و پتیاره برای فراموش کردن زباله
وارگی، بی لیاقتی و انگلیت خویشتن خویش است.
7
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
ـ ز دلخواه ـ
همرهی دارم
·
محمد زهری اما
شاعری رئالیست و راسیونالیست از سوئی و رزمنده ای مارکسیست ـ لنینیست از سوی دیگر است.
·
به همین دلیل اهل
خود بزرگ بینی و تاقچه بالا نشینی نیست.
·
اهل هارت و پورت خرده بورژوائی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی نیست.
·
همدم محمد زهری از سرتاپا سوبژکت است:
·
بی اعتنا به او می رود و بی اعتنا به او برمی گردد.
·
اینکه هنوز چیزی نیست.
8
·
پس از برگشت دست او را می گیرد و آب نیازش را بر زمین می ریزد.
·
یعنی او را از همه چیز، بی نیاز می سازد.
·
این سخن بظاهر ساده شاعر حاوی گنجینه ای از تجربه و دانش تجربی است.
·
کسی به این حقیقت امر پی می برد که دوستی به معنی حقیقی کلمه پیدا کند و ببرکت
آن دوست از همه کس و همه چیز بی نیاز شود.
·
این هم هنوز چیزی نیست.
9
کنون منم
که در این سرزمین بی همراه
قرین خویش
- ز دلخواه -
همرهی دارم
·
همدم شاعر همدم دلخواه او ست.
·
همدمی است که دیالک تیکی از ایدئال و رئال است.
·
دیالک تیکی از آرزو و واقعیت است.
10
·
همدم شاعر ـ مهمتر از همه ـ سوبژکت عمل است:
·
دست او را می گیرد و پس از ریختن آب نیازش بر خاک، او را به راه «مانده» می
کشاند.
·
به افعال محمد زهری باید دقت دو چندان کرد:
·
در فعل کشاندن، سوبژکتیویته همدم شاعر از صراحت گذرانده می
شود.
·
تفاوت محمد زهری حتی با بزرگ علوی مثلا در رمان «چشم هایش» (که ما هنوز
نخوانده ایم و فقط شنیده ایم) این است که همدم نه تماشاچی خانه نشین مشوق سوبژکت به
رزم، بلکه رزمنده ای تمامعیار است:
·
به همین دلیل او را به «راه مانده» سوق نمی دهد تا به تماشای هنرنمائی سوبژکت بنشیند.
·
او را به راه مانده می کشاند تا همراه او و یا حتی به پیروی از خودش، راه
مانده طی شود و کار شود، تمام. (سیاوش کسرائی)
11
·
دیالک تیک همدم و
همراه در این شعر محمد زهری دیالک تیکی از طرازی دیگر است:
·
دیالک تیکی فوق العاده پویا و سیال است:
الف
·
دیالک تیکی وارونه است:
·
همدم نقش سوبژکت را به عهده دارد و نه شاعر.
ب
·
در بهترین حالت، جای سوبژکت با اوبژکت مرتب عوض می شود.
·
گاهی همدم جلو می افتد و گه شاعر.
12
·
دلیل رضایت خاطر شاعر هم همین است:
·
شاعر توده همدم خود را انسان طراز نو می خواهد و نه زباله و دنباله رو.
13
نگاهِ تشنهٔ اندوهِ تلخِ حسرتِ پیر
نمی رسد به تماشای بختِ بیدارم
·
داشتن همدم همراه، نهایت رضایت خاطر و سعادت شاعر است:
·
نشانه و معیار بخت آوری و بیدار بختی او ست.
·
شاعر بدین طریق سوبژکتیویته همدم را زیر ذره بین قرار می دهد و برجسته می
سازد:
·
همدم فونکسیون بخت آوری و بیدار سازی بخت خفته را کسب می کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر