گاف سنگزاد
·
«دیدی مرد چه جوری تو را نگاه می کرد؟»
·
فرشته پرسید.
·
«کدام مرد؟»
·
اندیشنده گفت.
·
«همین که دارد قیمت کاپشن ها را نگاه می کند.»
·
فرشته گفت.
·
«حتما فکر کرده که تو بادیگارد من و یا نوکر
منی.»
·
«نه.
·
من نه به بادیگارد شباهت دارم و نه به نوکر.
·
دلیلش چیز دیگری است.»
·
اندیشنده به طعنه گفت.
·
«چه چیز دیگری است؟»
·
فرشته پرسید.
·
«دوزخیون فکر می کنند که سکنه غربت تخم دو زرده می
گذارند.
·
به همین دلیل در خارج از دوزخ به هر رهگذری چراغ سبز
می زنند.»
·
اندیشنده گفت.
·
سرش را پایین انداخته بود.
·
انگار کور بود و هیچ نمی دید.
·
« شهر نو را به آتش کشیده اند و کشور نو ساخته اند.
·
همه زنان دوزخ، جنده اند.»
·
فرشته گفت.
·
«نه.
·
همه زنان دوزخ جنده نیستند.
·
فریب ظاهر چیزها و پدیده ها را نباید خورد.»
·
اندیشنده گفت.
·
«تو دهها سال است که از دوزخ طرد شده ای و کمترین
خبری از اوضاع نداری.
·
همه چیز در دوزخ تحول یافته است.
·
همه از دم جنده اند.»
·
فرشته گفت.
·
«قیاس به نفس، یکی از ترفندهای دیرین غریزه حفظ نفس
است، تا کسی سرافکنده نگردد.»
·
اندیشنده اندیشید.
·
«هر کس که خود را به نحوی از انحاء اجاره دهد، جنده
محسوب نمی شود.»
·
اندیشنده گفت.
·
«پس چی محسوب می شود؟»
·
فرشته پرسید.
·
«جنده های کلاسیک به لومپن پرولتاریا تعلق دارند.
·
زیرمجموعه ای از این محموعه اند.
·
آنها عمدتا خانه خراب شده های طبقات اجتماعی فقیر و
زحمتکش اند.
·
آنها بغایت فقیر و بی همه چیزند.
·
به همین دلیل واژه «بی همه چیز»، دشنامواژه است.»
·
اندیشنده گفت.
·
« بقیه جنده ها با اینها فرقی ندارند.
·
همه کار واحدی را انجام می هند.
·
شماها اصلا فهم ندارید.»
·
فرشته به طعنه گفت.
·
«در این سه دهه ـ ظاهرا ـ قشر لومپنی جدیدی تشکیل
شده است.
·
رژیم دوزخی متشکل از گدایان سنتی، احتمالا تار و
پود جامعه را لومپنیزه کرده است.
·
این قشر جدید لومن پرولتاریا، جنده صرف نیست.
·
دیالک تیکی از جنده و جاکش و گدا ست.
·
این قشر لومپن پرولتاریا چه بسا حتی تحصیلات
دانشگاهی دارد.
·
منشاء طبقاتی این قشر اجتماعی، پرولتری، پیشه وری
و یا خرده بورژوائی است.
·
از اعماق جامعه آمده، قصد صعود به پله های بالاتر
جامعه را دارد و به همین دلیل از نفرت به خویش لبریز است.
·
عمیقا ضد پرولتری و ضد انقلابی است.
·
به فساد کشیدن اینها شاید توطئه چه بسا خودپوی طبقه
حاکمه باشد.
·
هر دختر و پسری از طبقات تحتانی جامعه که به برکت
هوش سرشار مدرک دانشگاهی اخذ می کند، بلافاصله توسط یکی از اعضای خر پول طبقه
حاکمه شکار می شود.
·
پروفسور، دکتر، وکیل و یا سیاستمدار خرپولی که چه
بسا 10 تا 15 سال پیر تر از او ست، نخست بطور فرمال شوهر و یا زن او می شود و پس
از مدتی با دادن نکاح مقرره به بهانه ای طلاقش می دهد تا به سراغ یکی دیگر رود.
·
این قشر از لومپن پرولتاریا جنده و جاکش همزمان می
گردد.
·
اینها برای یکدیگر از محیط پیرامون خانوادگی و یا شغلی
ـ حرفه ای مشتری می جویند.»
·
اندیشنده گفت.
·
«آره.
·
ولی من جنده هائی را هم می شناسم که از طبقات اجتماعی
متمول هستند.»
·
فرشته گفت.
·
«اینها جنده نیستند.
·
فریب فرم ها را نباید خورد.
·
اینها عیاش هستند.
·
اینها زنان و دختران و یا مردان و پسران طبقه حاکمه اند.
·
دنبال سکس اند.
·
سکس به حیات بی معنا و بی محتوای اینها معنی و محتوا
می بخشد.
·
به همان سان که مذهب به زندگی خالی از هر چیز توده
های فقیر معنا می بخشد.
·
سکس مذهب اینها ست.
·
مواد مخدر، مد، سفر، الکل، انتحار، جنایت، جنگ و
غیره نیز به همین سان.
·
اینها در پی تنوع از هر نوع اند تا خلأ عظیمی را پر
کنند که در زندگی مبتنی بر علافی شان دهن باز کرده است.
·
اینها جزو عیاشان جامعه و جهان هستند و نه جزو جنده
های جامعه و جهان.
·
حتی اگر از عیاش دیگری بابت سکس پول نقد و یا هدیه بگیرند.»
·
اندیشنده گفت.
·
«من از مردها استفاده می کنم.
·
روانشناسی هم بلدم.
·
دوست پسرهای من نزد من چه بسا زار می زنند.
·
من معالجه شان می کنم.
·
آنها هم از من حمایت می کنند.»
·
فرشته گفت.
·
«تو جزو دسته دوم هستی.
·
جنده و جاکش همزمانی.
·
ضمنا گدا صفتی.»
·
اندیشنده در دل غمزده خویش گفت.
·
رعشه بر اندامش افتاده بود.
·
در اندرونش سمند خشمی شیهه می کشید و روح و روانش در کوره سوزان شرم می سوخت.
·
هراس از آن داشت که افسار کنترل خویش از دست دهد و جنون
بگیرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر