تحلیلی
از
فریدون ابراهیمی
ذَٰلِكَ
الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ
وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
·
معنی تحت اللفظی:
·
این کتاب چراغ رهنما برای افراد متقی
است.
·
افرادی که به غیب ایمان دارند،
نماز می خوانند و از رزق مقرر شده توسط ما، انفاق می کنند.
1
·
اعضای جامعه در این دو آیه، بر
پایه معیاری سوبژکتیو، به دو طبقه اجتماعی متفاوت و متضاد تقسیم بندی می شوند:
الف
·
پرهیزگاران که خداترس هستند و قرآن
چراغ راه زندگی آنان است.
ب
·
ناپرهیزگاران که برای خدا تره خرد
نمی کنند و قرآن چراغ راه زندگی آنان نیست.
2
ذَٰلِكَ
الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ﴿٢﴾
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ
وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
·
مشخصات پرهیزگاران نیز مشخصاتی سوبژکتیو
هستند و نه اوبژکتیو (عینی):
الف
·
به عالم غیب ایمان دارند.
ب
·
نماز می خوانند.
ت
·
بخشی از رزق مقرر را به محتاجان می
دهند.
3
·
معمار اسلام خشت اول را کج می نهد
تا عمارت تا ثریا کج رود:
·
بنا بر این جزم (دگم، آیه)، تفاوت
و تضاد انسان ها نه اجتماعی، نه اقتصادی، نه عینی، بلکه سوبژکتیو است.
·
ایمان آوردن به عالم غیب، نماز
خواندن و انفاق.
4
·
شالوده اخوت اعضای جامعه نه شالوده
ای مادی، نه شالوده ای عینی و واقعی، بلکه شالوده ای سوبژکتیو است:
·
پیش شرط وحدت و اخوت، ایمان به
عالم غیب، نماز و انفاق است.
·
بدین طریق و با این ترفند، در حرف
و نه در عمل، همه ـ چه برده و چه ارباب، چه کنیز و چه کدبانو ـ جزو پرهیزگاران
محسوب می شوند و «طبقه» اجتماعی سوبژکتیو واحدی را تشکیل می دهند.
·
تناقضات منطقی دست و پا گیر مذاهب
و ادیان از همان آغاز پیش برنامه ریزی شده اند.
·
چون بر اساس معیار سوبژکتیو فقط می
توان دست به عوامفریبی زد.
·
برده ای که در ملأ عام بسان سیب و
سیب زمینی خرید و فروش می شود و به هنگام سالخوردگی از طریق گدائی روزگار می
گذراند، همه می دانند که علیرغم ایمان به عالم عیب و نماز و احیانا انفاق نمی
تواند با اربابان ستمگر و استثمارگر برابر و خواهر ـ برادر گردد.
5
ذَٰلِكَ
الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
﴿٢﴾
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ
وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
·
در این آیه، تئوری شناخت تق و لق
اسلام هم تشریح می شود:
·
معیار مرزبندی میان خیر و شر،
پرهیزگار و ناپرهیزگار، نه معیاری اوبژکتیو و یا عینی، بلکه سوبژکتیو است:
الف
·
معیار اول، ترس از خدا ست.
·
یعنی معیاری پسیکولوژیکی است.
·
نیکوکار و نیک و خیر کذائی به محض
تحول پسیکولوژیکی، به محض نترسیدن از خدا، به بدکار، بد و شر استحاله می یابد.
ب
·
معیار دوم، ایمان به خرافه غیب
است.
·
به محض تردید در خرافه غیب، مظهر سوبژکتیو
خیر با کله به اسفل السافلین سقوط می کند و در چشم به هم زدنی به مظهر سوبژکتیو شر
استحاله می یابد.
ت
·
معیار سوم، نماز خواندن است که
بسان بقیه معیاری سوبژکتیو است
.
پ
·
معیار چهارم، دادن پشیزی به
مستمندان است که بازهم نه معیاری عینی، بلکه سوبژکتیو است.
6
·
محتوای شناخت چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی اما در خود آنها ست و نه در سوبژکت شناخت.
·
ماهیت هر کس در جایگاه اجتماعی او
ست و نه در چیزهای سوبژکتیو از قبیل ترس و تهور و ایمان و کفر.
7
·
مذاهب و ادیان بدین طریق فاتحه
بلندی بر هومانیسم، همبستگی، حقیقت و نوعیت انسانی می خوانند.
·
بدین طریق می توان در شبی 1000
خانواده را بی سرپرست کرد و ضمنا امیر مؤمنین بود.
·
می توان هزاران نفر را تا حد برده
زر خرید ساقط کرد و ضمنا ساقی روز جزای کذائی بود.
·
فقط کافی است که از خدا بترسی و به
خرافه غیب ایمان داشته باشی، نمازی بخوانی و پشیزی به گدائی بدهی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر