۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (163)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي‌ پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را

ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است.

·        معنی تحت اللفظی:
·        من از هر زنگاری در آئینه که مانع تنویر تصویر بی غل و غش حقیقت می گردد، بیزارم.
·        اما «خویش» نادرویش من از هر تصویر در آئینه انزجار دارد و به همین دلیل بیمار است.

·        در این بند شعر، هم توصیف خود شاعر و هم توصیف «خویش» نادرویش ادامه و تعمیق می یابد:

1

من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي‌ پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را

·        شاعر که سنگ سنگ و کوه کوه و ضمنا در ستوه و در اندوه از دست «خویش» نادرویش بوده و دل معصومی داشته که در چنگ گرگ تیزدندانی بوده، اکنون بلحاظ موضعگیری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت)  معرفی می شود:
·        شاعر از سر تا پا شیفته شناخت حقیقت عینی است.
·        به همین دلیل از هر زنگی در آئینه دل (ضمیر) که مانع انعکاس دقیق و درست واقعیت عینی در آن می شود، بیزار است.    

·        مراجعه کنید به شناخت، تئوری شناخت، مکاتب شناخت، واقعیت عینی، حقیقت، تصویر، تصویرتئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي‌ پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را

·        در این جمله موجز و مختصر محمد زهری، هم از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی اصیل او پرده برمی افتد و هم از عظمت نظری (تئوریکی) او.
·        برای اینکه احزاب استالینیستی و همه مدعیان طرفداری از ایده ئولوژی پرولتاریا در کشور عه هورا، از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی همانقدر خبر داشته اند و دارند که از فیزیک کوانتومی.
·        ما نمی دانیم که این شاعر فیلسوف چگونه و با تحمل چه مشقاتی به درک ژرفی از این تئوری شناخت رسیده است.
·        چون در همین جمله او، تصویرتئوری مارکسیستی ـ لنینیستی تشریح می شود که یکی از  مفاهیم اساسی تئوری شناخت مربوطه است:

3
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي‌ پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را

·        محمد زهری در این جمله، از سوئی، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک آئینه و واقعیت عینی بسط و تعمیم می دهد.
·        حقیقت عبارت است از انعکاس صحیح و بی خدشه واقعیت عینی در آئینه دل و یا ضمیر بشری.
·        حقیقت عبارت است از تصویر نسبتا دقیق و منطبقی از واقعیت عینی.
·        این تصویر هر چه دقیقتر باشد، شناخت چیز مورد نظر، به همان اندازه دقیقتر خواهد بود.

4
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي‌ پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را

·        محمد زهری در این جمله از سوی دیگر، از زنگ زدگی آئینه دل شکوه دارد.
·        زنگار سوبژکت (آئینه ضمیر آدمی) به مخدوش و معیوب گشتن تصویر واقعیت عینی در آئینه دل منجر می شود.
·        آن سان که شناخت واقعیت عینی، یعنی حقیقت، مثله، مخدوش و معیوب می گردد.
·        به قول شاعر فیلسوف، جلای روشن تصویر حقیقت پرده پوشی می شود.
·        بیزاری ژرف شاعر از این خدشه بر تصویر، نشاندهنده عشق عمیق او به حقیقت عینی است.
·        شاعر شیفته «تصویر معصوم حقیقت» است و از تصاویر مغشوش و مانی پولیزه گشته بشدت بیزار است.
·        حقیقت پرستی پرولتاریا و روشنفکران ارگانیک پرولتاریا   (آنتونیو گرامشی) از این قرار است.

5
ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است

·        «خویش» نادرویش که ظاهر و ذاتش در تضاد با همند و گرگ تیز دندانی است که با دوختن بیگانه است و با دریدن محض، آشنا ست، اکنون بلحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) معرفی می شود:   
·        «خویش» نادرویش به مثابه موجودی بیمار تصور و تصویر می شود.
·        بیماری، اصولا امری طبیعی است و عیب و ننگی نیست.
·        بیماری «خویش» نادرویش اما بیماری معرفتی ـ نظری است:
·        بیماری او عبارت است از بیزاری او از هر تصویر در آئینه ضمیر.
·        این بدان معنی است که «خویش» نادرویش کمترین کشش و علاقه ای به شناخت واقعیت عینی ندارد.

6
ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است

·        حق با محمد زهری است.
·        غرایز بشری نیز به همین دلیل، غرایز کور نامیده می شوند.
·        کور و کر و لال هستند.
·        فکر و ذکر همه آنها بدون استثناء، اجرای کورکورانه تکلیف و وظیفه محوله است.
·        شناخت واقعیت عینی و حقیقت فقط می تواند موجب انحراف  آنها از اجرای وظیفه محوله گردد.
·        غرایز بشری به غلامان دربارهای فئودالی شبیه هستند که نه گوشی برای شنیدن اندرزی دارند و نه چشمی برای دیدن فاجعه ای که می آفرینند.

7
·        شناخت محمد زهری از این «خویش» نادرویش ستایش انگیز است.
·        دوزاری محمود کیانوش باید خیلی کج و کوله باشد که عرفای قرون وسطی را منبع «آهنگ و رنگ و شور و نور» محمد زهری تصور کرده است.
·        عرفان قرون وسطی و عرفان بطور کلی جریانی خردستیز است و خصم شناخت واقعیت عینی است.
·        عرفا همه از دم، پای استدلالیان را چوبین می دانند و برای خرد و شناخت بشری تره حتی خرد نمی کنند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر