محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را
ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
من از هر زنگاری
در آئینه که مانع تنویر تصویر بی غل و غش حقیقت می گردد، بیزارم.
·
اما «خویش» نادرویش من از هر تصویر در آئینه انزجار دارد و به همین دلیل بیمار
است.
·
در این بند شعر، هم
توصیف خود شاعر و هم توصیف «خویش» نادرویش ادامه و تعمیق می یابد:
1
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را
·
شاعر که سنگ سنگ و کوه کوه و ضمنا در ستوه و در اندوه از دست «خویش» نادرویش
بوده و دل معصومی داشته که در چنگ گرگ تیزدندانی بوده، اکنون بلحاظ موضعگیری معرفتی
ـ نظری (تئوری شناخت) معرفی می شود:
·
شاعر از سر تا پا شیفته شناخت حقیقت عینی است.
·
به همین دلیل از هر زنگی در آئینه دل (ضمیر) که مانع انعکاس دقیق و درست
واقعیت عینی در آن می شود، بیزار است.
·
مراجعه کنید به شناخت، تئوری شناخت، مکاتب شناخت، واقعیت عینی، حقیقت، تصویر،
تصویرتئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را
·
در این جمله موجز
و مختصر محمد زهری، هم از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی اصیل او پرده برمی
افتد و هم از عظمت نظری (تئوریکی) او.
·
برای اینکه احزاب
استالینیستی و همه مدعیان طرفداری از ایده ئولوژی پرولتاریا در کشور عه هورا، از تئوری
شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی همانقدر خبر داشته اند و دارند که از فیزیک کوانتومی.
·
ما نمی دانیم که
این شاعر فیلسوف چگونه و با تحمل چه مشقاتی به درک ژرفی از این تئوری شناخت رسیده
است.
·
چون در همین جمله
او، تصویرتئوری مارکسیستی ـ لنینیستی تشریح می شود که یکی از مفاهیم اساسی تئوری شناخت مربوطه است:
3
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را
·
محمد زهری در این
جمله، از سوئی، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک آئینه و واقعیت
عینی بسط و تعمیم می دهد.
·
حقیقت عبارت است از انعکاس صحیح و بی خدشه واقعیت عینی در آئینه دل و یا ضمیر
بشری.
·
حقیقت عبارت است از تصویر نسبتا دقیق و منطبقی از واقعیت عینی.
·
این تصویر هر چه دقیقتر باشد، شناخت چیز مورد
نظر، به همان اندازه دقیقتر خواهد بود.
4
من از زنگار هر آيينه بيزارم
كه مي پوشد جلاي روشن تصوير معصوم حقيقت را
·
محمد زهری در این
جمله از سوی دیگر، از زنگ زدگی آئینه دل شکوه دارد.
·
زنگار سوبژکت (آئینه
ضمیر آدمی) به مخدوش و معیوب گشتن تصویر واقعیت عینی در آئینه دل منجر می شود.
·
آن سان که شناخت واقعیت عینی، یعنی حقیقت، مثله، مخدوش و معیوب می گردد.
·
به قول شاعر فیلسوف،
جلای روشن تصویر حقیقت پرده پوشی می شود.
·
بیزاری ژرف شاعر از این خدشه بر تصویر، نشاندهنده عشق عمیق او به حقیقت عینی
است.
·
شاعر شیفته «تصویر معصوم حقیقت» است و از تصاویر مغشوش و مانی پولیزه گشته بشدت
بیزار است.
·
حقیقت پرستی پرولتاریا و روشنفکران ارگانیک پرولتاریا (آنتونیو
گرامشی) از این قرار است.
5
ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است
·
«خویش»
نادرویش که ظاهر و ذاتش در تضاد با همند و
گرگ تیز دندانی است که با دوختن بیگانه است و با دریدن محض، آشنا ست، اکنون
بلحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) معرفی می شود:
·
«خویش»
نادرویش به مثابه موجودی بیمار تصور و تصویر می شود.
·
بیماری، اصولا امری طبیعی است و عیب و ننگی نیست.
·
بیماری «خویش» نادرویش اما بیماری معرفتی ـ نظری است:
·
بیماری او عبارت است از بیزاری او از هر تصویر در آئینه ضمیر.
·
این بدان معنی است که «خویش» نادرویش کمترین کشش و علاقه ای به شناخت واقعیت
عینی ندارد.
6
ولي اين «خويش» نادرويش، بيمار است
ز هر تصوير در آيينه بيزار است
·
حق با محمد زهری است.
·
غرایز بشری نیز به همین دلیل، غرایز کور
نامیده می شوند.
·
کور و کر و لال هستند.
·
فکر و ذکر همه آنها بدون استثناء، اجرای
کورکورانه تکلیف و وظیفه محوله است.
·
شناخت واقعیت عینی و حقیقت فقط می تواند موجب انحراف آنها از اجرای وظیفه محوله گردد.
·
غرایز بشری به
غلامان دربارهای فئودالی شبیه هستند که نه گوشی برای شنیدن اندرزی دارند و نه چشمی
برای دیدن فاجعه ای که می آفرینند.
7
·
شناخت محمد زهری از این «خویش» نادرویش ستایش انگیز است.
·
دوزاری محمود کیانوش باید خیلی کج و کوله باشد که عرفای قرون وسطی را منبع «آهنگ
و رنگ و شور و نور» محمد زهری تصور کرده است.
·
عرفان قرون وسطی و عرفان بطور کلی جریانی خردستیز است و خصم شناخت واقعیت عینی
است.
·
عرفا همه از دم، پای استدلالیان را چوبین می دانند و برای خرد و شناخت بشری
تره حتی خرد نمی کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر