مسعود
بهبودی
سعدی
عاقبت
گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه
با آدمی بزرگ شود
·
معنی تحت اللفظی:
·
بچه گرگ، سرانجام گرگ می شود.
·
حتی اگر با آدمیان بزرگ شود.
·
سعدی مثالی از عالم جانوران می آورد
تا اثبات کند که بچه راهزن، به همان سان راهزن می شود که بچه گرگ، گرگ می شود.
·
ایراد این طرز استدلال شیخ شیراز
کجا ست؟
1
عاقبت
گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه
با آدمی بزرگ شود
·
اولین ایراد طرز استدلال سعدی را
تجربه ی زنده ی زندگی نشان می دهد:
·
امروزه در کشورهای افریقا، گرگ که
سهل است، ببر و پلنگ با آدمیان بزرگ می شوند و تا آخر عمر با گوسفندان سر یک سفره
می نشینند.
2
عاقبت
گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه
با آدمی بزرگ شود
·
ایراد بزرگ این شیوه ی استدلال شیخ
شیراز، در ناتورالیزه کردن مسائل اجتماعی و یا در سوسیالیزه و یا هومانیزه و یا آنتروپومورفیزه
(انسان واره) کردن مسائل طبیعی است.
·
بچه گرگ اصولا ربطی به بچه آدم ندارد.
·
بنی نوع بشر هزاران سال قبل، عالم
حیوانی را ببرکت کار و تفکر و خرد ترک گفته است.
·
اینکه روزی روزگاری میمون بوده است،
دلیل بر حیوان بودن کماکان آن نیست.
·
در طبیعت جامد و جاندار، قوانین دیگری
حاکمند که ربطی به جامعه بشری ندارند.
·
نمی توان قوانین جمادات و یا
جانوران را به جامعه بشری و یا برعکس، قوانین جامعه بشری را به جمادات و جانوران (طبیعت)
بسط و تعمیم داد.
·
این تحریف حقیقت عینی خواهد بود.
·
این به معنی کلاهبرداری و
عوامفریبی خواهد بود.
3
عاقبت
گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه
با آدمی بزرگ شود
·
کسب و کار سعدی و حافظ و آخوند های
با و بی عمامه، اما همین است.
·
کسب و کار فلاسفه فاشیسم از آرتور
شوپنهاور تا نیچه و هایدگر و اراذل و اوباشی از قبیل هیتلر و گوبلز و گورینگ نیز
همین بوده است.
·
شوپنهاور تفاوتی میان گله فیل ها و
یا گرگ ها با جامعه بشری قایل نمی شود تا با استناد به گرگ آلفا در گله گرگ ها،
ضرورت وجود پیشوایان خونخواری از قبیل هیتلر و موسولینی و غیره را اثبات کند.
·
شوپنهاور قوانین حاکم بر طبیعت را به
جامعه بشری بسط و تعمیم می دهد.
·
آنگاه فاجعه آغاز می شود.
·
چون گرگ آلفا به هنگام تقسیم طعمه به
زیر دستان خود اصلا اجازه نزدیک شدن به طعمه نمی دهد و گرگ های دیگر چه بسا از
گرسنگی می میرند.
4
·
با این منطق فلاسفه ی فلسفه
بورژوائی واپسین و فاشیسم و فوندامنتالیسم
است که 6 میلیون یهودی بی گناه سلب مالکیت بر دار و ندار خویش می شوند و پس از استثمار
وحشیانه اسکلت گرسنگی کشیده شان به کوره های آدم سوزی سپرده می شود.
·
و یا پیران پرولتاریا به جرم دگر اندیشی
چنان وحشتناک گرسنه نگهداشته می شوند که به روایت شاهدی به پوست خیار له شده در
زیر پا چنگ می زنند.
·
پشت جنایات فاشیسم و فوندامنتالیسم،
همین تئوری فاشیستی بنیاد، همین دوئالیسم هابیل و قابیل، همین تئوری فاشیستی
ابربشر و آشغال بشر، همین تئوری گرگ زادگی وسنگ بد گهر، خرناسه می کشد.
5
عاقبت
گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه
با آدمی بزرگ شود
·
بنا بر تئوری شبه فاشیستی سعدی و
حافظ و غیره، تنها راهی که برای نجات از شر «گرگ زاده های رنگارنگ» می ماند، اعدام
آنها ست.
·
بنظر سعدی در این حکایت، زن و بچه
راهزن مظهر شر بنیادی هستند و غیر قابل تربیت اند.
·
تنها راهی که خوانین و سلاطین نیک
بنیاد دارند، زدن گردن آنها همه، از خرد تا کلان است.
·
اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم از
دیرباز هم همین تئوری را جامه عمل می پوشانند.
·
امیر مؤمنین با همین تئوری است که
در شبی، گردن هزار پدر را می زند و هزار خانواده را بی پدر می سازد.
6
·
تئوری در هر فرم مذهبی و یا لائیک،
فقط تئوری نمی ماند.
·
تئوری پس از نفوذ در بنی نوع بشر،
جامه عمل می پوشد.
·
چراغ راه و یا گمراه هر کس می شود.
·
ضرورت مبارزه ایده ئولوژیکی، ضرورت
روشنگری علمی و انقلابی، ضرورت دفاع از حقیقت عینی به هر قیمت، یه همین دلیل است.
·
مسئله شوخی بردار نیست.
·
تکثیر بی خردانه و غیرمسئولانه
جفنگیات فاشیستی و فوندامنتالیستی ـ در تحلیل نهائی ـ فرقی با جنایات فاشیستی و فوندامنتالیستی
ندارد.
·
یکی مقدمه دیگری است.
·
یکی پیش شرط دیگری است.
·
یکی زادگاه دیگری است.
·
مسئله شوخی بردار نیست.
·
مراجعه کنید به تحلیل اشعار و آثار
سعدی و حافظ وغیره در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
5
سنگ
بد گوهر اگر کاسهٔ زرین شکند
قیمت
سنگ نیفزاید و زر، کم نشود
·
خواجو نیز در این بیت، پدیده های
طبیعی را آنتروپومورفیزه می کند.
·
انسان واره جا می زند تا رجز
بخواند.
·
سنگ به اصطلاح بد گوهر چه ربطی به
مخالفین او دارد و کاسه زرین چه ربطی به خود او؟
·
چنین کارهائی بلحاظ تجربی و منطقی خطا
و ضمنا ممنوعند.
·
اصلا مجاز نیستند.
·
هر عرصه در هستی باید با توسل و
توجه به مفاهیم، مقولات، قوانین و قانونمندی
های عینی آن عرصه توضیح داده شوند و نه با مفاهیم، مقولات، قوانین و قانونمندی های عینی عرصه
های بکلی دیگر.
·
همین فرم عوامفریبی کسب و کار همه
مکاتب فلسفه و جامعه شناسی امپریالیستی نیز است.
·
بیولوژیسم، سوسیال ـ داروینیسم، راسیسم
(تئوری نژادی) و غیره چیزی جز این نیستند.
6
گفته
اند این مثل و من دگرت می گویم
که
به تقبیح نظر، نور بصر کم نشود
·
معنی تحت اللفظی:
·
این ضرب المثل را گفته اند و من
تکرارش می کنم:
·
با تقبیح نظر، نور چشم کاهش نمی
یابد.
·
این آخرین بیت غزل خواجو ست.
·
این بیت ظاهرا بطور زورکی سروده
شده و بی معنی است.
·
شاید منظورش این است که اگر کسی
نظر و نگاه او را تقبیح کند، نور چشم او کاهش نمی یابد و همیشه همان می ماند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر