تحلیلی از
ید الله سلطانپور
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
به سؤالات فتوره چی نمی توان پاسخ یکباره
و قطعی داد.
·
به همین دلیل خواننده اندیشنده در روند
حلاجی سؤالات او مجبور به مرور مجدد سؤالات پیشین او ست.
·
از این رو، تجزیه مطلب او به سؤالات
مجزا و منفرد، در روند تحلیل یکایک آنها، ناگزیر از ترکیب (سنتز) است.
·
سؤالات جدا شده از بافت کلی متن،
بدین طریق دوباره با هم پیوند می یابند و در پیوند با هم مورد بررسی مجدد قرار می
گیرند تا حقیقت عینی اندکی کشف شود.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک انالیز ـ
سنتز (دیالک تیک تجزیه ـ تحلیل ـ ترکیب) در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
اولین دلیل این گرایش، عدم تشکیل
فرهنگ هماندیشی (مبادله فکری) در کشور عه هورا ست.
·
مردم چه بسا بحث را با دعوا،
مرافعه، مشاجره، تف، توهین، تحقیر، تخریب و غیره یکسان می شمارند.
2
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
دومین دلیل این گرایش، شاید این
باشد که برای این جماعت، نه کشف حقیقت عینی، بلکه منافع شخصی چه بسا حقیر مطرح
است.
·
امروزه در فیس آباد هر کسی شعری،
نکته ای، نقل قولی منتشر می کند که یا از این و آن اند و یا از خویشتن او.
·
هدف کمتر کسی اشاعه اندیشه است.
·
هدف در بهترین حالت، یا نوچه یابی برای
دار و دسته ای و یا دوست مجازی یابی است.
·
به همین دلیل، کمترین علاقه ای به آموزش
و تجدید نظر و توسعه فکری در بین نیست.
·
تمایل به بحث زمانی پدید می آید که
کسی علاقه مند به کشف حقیقت عینی و در صدد
آموزش و رشد و توسعه باشد.
3
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
مثالی بزنیم:
·
در نهایت حسن نیت راجع به شعر «شاعری»
ابراز نظر می کنی.
·
شاعر نخست ابراز امتنان کشکی و
الکی می کند تا صید احتمالی از تله اش که در فرم شعر کار گذاشته شده، رم نکند.
·
ولی بلافاصله چت را روشن می کند و بدترین
توهین ها را نثار بدبختی می کند که از سر خریت و خیرخواهی نسبت به «شعر» حریف
ابراز نظر کرده است.
·
بدین طریق فاتحه ای بر رابطه با
کسی خوانده می شود که هدفش خدمت به حقیقت عینی است.
4
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
دلیل دیگر این گرایش منفی، فقدان
شعور است.
·
وقتی کله از اندیشه خالی باشد، وقتی
مغز قادر به تفکر نباشد، چنته از سخن خالی
می ماند.
·
در نتیجه فرار از هماندیشی و یا
چالش نظری در دستور روز قرار می گیرد.
·
اندیشیدن هنر بزرگی است.
·
اندیشیدن کار کمرشکن مشقت باری
است.
·
اندیشدین به صرف نیرو و انرژی عظیمی
نیاز دارد.
·
اندیشیدن قبل از هر چیز به کلنجار مفهومی
نیاز دارد.
·
مردم کشور عه هورا با مفاهیم فلسفی استاندارد بیگانه اند.
·
فرق هم نمی کند که استاد دانشکاه
باشند و یا رفتگر و نجار.
5
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
مردم ایران اگر هم مجبور به بحث
شوند، راجع به سوبژکت بحث می کنند و نه راجع به اوبژکت:
·
راجع به خویشتن، صاحب نظر، فرد
معینی از سیاست، فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی و غیره بحث می کنند و نه راجع به
موضوع بحث.
·
به همین دلیل، با عجله سنگر می
کنند و پرچم برمی افرازند:
·
دقیقا.
·
من موافقم.
·
من مخالفم.
·
تو چرا عکست را نمی زنی؟
·
ترسو.
·
جاسوس.
·
پفیوز.
·
خاین.
·
تو طرفدار اینی و یا آن؟
·
تو چه خوانشی از مکتب فلان داری؟
·
من خوانش دیگری دارم.
·
فاتحه فلان کس و فلان چیز دیری است
که خوانده شده است.
·
و الی آخر.
6
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
این بیماری را می توان سوبژکتیویسم
معرفتی نام داد که هم از سوی اجامر فاشیسم و ایراسیونالیسم مثلا شوپنهاور و نیچه و
هایدگر و پوپر و غیره نمایندگی می شود و هم از سوی کاریکاتورهای وطنی آنها مثلا جلال
آل احمد و احمد شاملو و شریعتی و روحانیت و فوندامنتالیسم و غیره.
7
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
دلیل دیگر این هراس این است که طرز
تفکر حاکم در کشور عه هورا، طرز تفکر اسکولاستیکی است.
·
این طرز تفکر به قرون وسطی فئودالی
تعلق دارد.
·
علمای عظیم الشأن کشور عه هورا چه
با عمامه و چه بی عمانه، چه راست و چه چپ، عاجز از خود اندشی اند.
·
عاجز از تفکر مفهومی اند.
·
چه بسا قادر به کار با مفاهیم فلسفی نیستند.
·
تنها حربه ای که حضرات در اختیار
دارند، آیه و حدیث و روایت و نقل قول و ضرب المثل و کلمات قصار و غیره است.
·
ما این طرز «تفکر» را طرز تفکر
اسکولاستیکی می نامیم که به هیچ دردی نمی خورد.
8
چرا
می ترسند مبادا با کسی بحث شان شود؟
·
درست به همین دلیل کسی نظر روشن و
در نتیجه، موضع روشن ندارد.
·
درست به همین دلیل کسی هویت ندارد.
·
درست به همین دلیل قحط شخصیت، جدیت
و جسارت مدنی است.
·
درست به همین دلیل، « کار و بار «لوس بازی» سکه شده، همه مثل هم حرف
میزنند:
·
«اون اتفاق باحاله»، «می دونی آدما»، «ای جانم»، «ازت راضی ام» و ...
·
درست به همین دلیل، «زنان و دختران ادای نوزادان را در می آورند و مردان و پسران فقط لودگی می کنند و هیچ کس شخصیت منحصر
به فردی ندارد.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر