پروفسور
دکتر هانس یورگ سندکولر
فصل هفتم
ماتریالیسم
برگردان
شین میم شین
پیشکش
به
حیدر مهرگان
بخش
هفتم
ماتریالیسم،
مارکسیسم و رویزیون در دیالک تیک ماتریالیستی
9
·
پایه سیاسی ـ ایده ئولوژیکی برای
عمل این پدیده ها (داروینیسم و سوسیال ـ داروینیسم، اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) مبتنی
بر پوزیتیویسم و یا مبتنی بر علوم طبیعی، سوسیالیسم اتیکی (اخلاقی)) در داخل جنبش کارگری، از قرار زیر بوده
است:
الف
·
اولا در نفوذ طرح های متضاد برای
غلبه بر سیستم سرمایه داری در یکدیگر بوده است.
ب
·
ثانیا در نفوذ طرح های متضاد برای
حفظ و تحکیم سیستم سرمایه داری در یکدیگر بوده است.
ت
·
ثالثا در تحریف علنی پیشگوئی وقوع
عنقریب انقلاب سوسیالیستی بوده است.
پ
·
رابعا در خودویژگی خود آموزی تئوری
توسط اعضای جنبش سوسیالیستی سازمانیافته و تئوری سازی توسط آنها بوده است.
10
·
ایدئال سوسیالیست های عالیرتبه از
علمیت، برای مدت مدیدی بر طبقه بندی مضمونی دانش علمی مبتنی نبوده است.
·
بلکه مبتنی بر پراگماتیسم، سودمندی
و بخشا پلورالیستی ـ خودپو بوده است.
11
·
اگر اخطار انگلس در رابطه با
انتقال اشتباه آمیز طرح اوولوسیون از طبیعت به جامعه را نادیده بگیریم، در جنبش سوسیالیستی
راجع به داروینیسم چالشی صورت نمی گیرد.
·
(گریزه، پاولزیگ، «فریدریش انگلس و چارلز
داروین»، ص 147ـ 153)
12
·
در رابطه با محتوای نظری داروینیسم
تا پیدا شدن سر و کله رویزیون های (تجدید نظرطلبی های) سوسیال ـ داروینیستی در
ماتریالیسم تاریخی و تا پیدا شدن سر و کله استنباطات شووینیستی و راسیستی آشکار ـ مثلا در مجلات ماهانه
سوسیالیستی ـ تقریبا بحثی نبوده است.
13
·
وضع ـ برعکس داروینیسم ـ در رابطه
با نفوذ علوم طبیعی، رئالیسم، پوزیتیویسم و نئوکانتیانیسم در جنبش کارگری از قراری
دیگر بوده است.
·
در رابطه با این جریانات بحث های
شدیدی در جنبش کارگری وجود داشته و چه بسا به مشاجرات و مرافعات شدیدی بر سر نقش آنها در تشکیل و تدارک رفرمیسم
سیاسی منتهی شده است.
14
پطر ژوزف دیتسگن (1828 ـ 1888 میلادی)
فیلسوف ماتریالیست
تئوریسن سوسیالیست
ژورنالیست جنبش کارگری آلمان و جنبش کارگری آلمانی زبان نیویورک و شیکاگو.
مؤلف آثار بیشمار
·
«فلسفه سوسیال ـ دموکراتیکی» ژوزف دیتسگن از
نفوذ این جریانات (علوم طبیعی، رئالیسم، پوزیتیویسم و نئوکانتیانیسم در جنبش
کارگری) پرده برمی دارد:
الف
·
موضع سرسختانه ژوزف دیتسگن، بلحاظ
سیاسی، انقلابی و بلحاظ نظری، ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی بوده است.
ب
·
موضع ژوزف دیتسگن اگرچه مسائل مورد
انتقاد قرار گرفته را نشان می دهد، ولیع ناصز تئوری ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ
تاریخی را قاطعانه انتگریزه (همپیوندسازی)
نمی کند.
·
(سندکولر، «ژوزف دیتسگن، فیلسوف ما»، 1980، ص
117 ـ 435)
15
·
از دید دیتسگن، دو حکم زیر
یکسانند:
الف
·
«سوسیالیسم کنونی، کمونیستی است.»
ب
·
«سوسیالیسم مدرن، علمی است.»
16
·
«شناخت جنبش تاریخی» اثباتگر این حقیقت امر
است که سوسیالیسم علمی مقدم است بر بر «سوسیالیسم مبتنی بر
مخالفت با تقسیم ناعادلانه نعمات»، که در ایام سابق نیروی محرکه طرفداری از
سوسیالیسم بوده است.
17
·
ژوزف دیتسگن در سال 1873، در مقاله
ای تحت عنوان «سوسیالیسم علمی»، که در مجله «دولت خلقی» منتشر می شود، کمترین
تردید را در زمینه اثبات تاریخی ضرورت سوسیالیسم مجاز نمی داند:
·
«رژیم بورژوائی تشکل کمونیستی کارگران را روز
به روز و دم به دم سازمان می دهد.»
18
·
استدلال نظری دیتسگن اما نه از
اقتصاد سیاسی، بلکه در آنالوژی (قابل قیاس) با دیگر رشته های دانش در علوم طبیعی
کسب می شود.
19
·
«انحلال گمان ورزی و پایان فلسفه» از دید
دیتسگن، عبارت است از «اسلوب استنتاج که سیطره مطلق و یگانه ای را در مجموعه علوم به
میراث می نهد.»
·
(استنتاج یعنی گذار از منفرد (خاص) به عام)
·
مراجعه کنید به استنتاج در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
20
·
دیتسگن موفقیت تئوری مارکس را در
آن می داند که آن «قانون طبیعی منطقی را، شناخت اعتبار مطلق استنتاج را در اصولی
پیاده می کند که تا آن زمان بطرز معیوب و مبتنی بر گمان ورزی (حدس و گمان) پیاده
می شد.»
21
·
از دید ماتریالیست ها، «قواعد
استنتاجی اعتبار دارند که بنا بر آنها هم در علوم طبیعی و هم در سیاست، ماده بر
روح، مادی بر معنوی مقدم است.»
·
(دیتسگن، «مجموعه آثار»، سه جلدی، ص 227،
229، 234)
22
·
دیتسگن در سال 1876، در فلسفه
سوسیال ـ دموکراتیکی، امید سوسیال ـ دموکراسی را بر «مکانیسم پیشرفت» بسته و «انحلال فلسفه در فیزیک عقلائی» را طلب کرده است.
23
·
او ضمنا انحلال «جهان بینی
مونیستی» را در وحدت علوم طبیعی، «منطق»، تئوری شناخت و یا دیالک تیک مطرح کرده و
به نتیجه زیر رسیده است:
·
«اگر سوسیال ـ دموکرات ها خود را ماتریالیست
می نامند، منظورشان این است که آنها چیزی را که بلحاظ علمی فراتر از فهم انسانی
باشد، برسمیت نمی شناسند.»
24
·
فلسفه سوسیال ـ دموکراتیکی با نقد
نظرات امیل دو بوا ریموند و فریدریش آلبرت لانگه که جفنگ «حد و مرز شناخت طبیعت» را
علم کرده بودند، به پایان می رسد:
·
دیتسگن می نویسد:
·
«این تئوری «حد و مرز شناخت طبیعت»، حد و مرز فهم محدود نوکرجماعت است.
·
تئوری لاشخورها ست.»
25
·
دیتسگن در سال 1877 در مقدمه ای
تحت عنوان «حد و مرز شناخت»، دوباره تئوری «حد و مرز شناخت طبیعت» ریموند و لانگه
را به چالش می کشد:
·
«این مسئله فلسفی مبنی بر اینکه چیزی متافیزیکی،
چیزی در ماورای جهان وجود دارد که درکش فراتر از فهم انسانی است، این مسئله خاص
فلسفه راجع به «حد و مرز شناخت» بطرز کاملا محسوسی مبتنی بر بردگی خلق است.
·
بر آمدن از عهده تئوری شناخت هنر
بزرگ سوسیالیست ها ست و لاغیر.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر