۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (139)

جمعبندی از 
مسعود بهبودی
 دیالک تیک جسم و جان و روان

1
برای غلبه بر بیماری
مقاومت خود بیمار از اهمیت شایانی برخوردار است.

2
در ایام بیماری
میان میکروب و آنتی میکروب اندام از سوئی
و
میان تسلیم و مقاومت در پسیکولوژی بیمار از سوی دیگر
جنگی در می گیرد.

3
بیمار باید با تمام قوا بر ضد میکروب و هر عامل متخاصم دیگر
از سوئی و بر ضد تمایلات تسلیم طلبانه در روان از سوی دیگر
وارد نبرد شود.

4
باید نشان دهد که  کوتاه نخواهد آمد و تسلیم نخواهد شد.

5
تعیین کننده هم همین است.
بخش مهمی از روند رهائی از  بیماری
به روانشناسی بیمار وابسته است.

6
اوپتیمیسم (امید و خوش بینی)  و مقاومت پسیکولوژیکی
خیلی مهم است.

از روزهای تکراری
استفاده غیر تکراری بکنید
شاید هدف از اینهمه تکرار همین باشد.


1
کشف منظور مؤلف این سخن آسان نیست.

2
احتمالا فرمولبندی گرامری آن دقیق نبوده است.
شاید منظورش این بوده:
3
هدف از زندگی
استفاده خلاقانه از روزهای عمر است.

4
تکرار حتما نباید مخرب و منفی باشد.

5
تکرار
فی نفسه
فرم کرد و کار است.


6
مسئله مهم  اما محتوای کرد و کار است.

7

به عنوان مثال
هر تندیس سازی
اغلب
تندیس سازی می کند.

8
هر شاطری هر روز نان می پزد.

9
هر خیاطی هر روز لباس می دوزد.

10
اگر به اندرز مؤلف عمل کنند،
همزیستی اجتماعی مختل می شود.

11
ضمنا آنچه که تکرار جلوه می کند،
فقط بظاهر تکرار است.

12
جسم و روح و روان تندیس ساز
در روند کار تحول می یابد.

13
در نتیجه
کار امروز او
تفاوت کیفی با کار دیروز او دارد.

14
حتی اگر تندیس واحدی را دوباره بسازد.
تندیس امروز نمی تواند
صد در صد یکسان با تندیس دیروز باشد.

15
زیبائی لایزال کار
از هر نوع
هم همین است: 

16
ببرکت کار انسان نیز توسعه می یابد.

17
منشاء اندیشه
کار است.
چه کار مادی، چه کار فکری و چه کار هنری

در جمهوری اجامر
همه چیز به طرز دهشت انگیزی
ترقی کرده است.


1
دهشت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق می شود.

2
اجامر جمهوری به جرم نگاهی گردن می زنند.

3
باور عمیق
به خرافه ی «چشم زخم» انگار.

4
قرون وسطی
با تمامی دهشتش برگشته به جهنم عه هورا 

 کیوان شاهبداغی

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه ی برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریا ست در اندیشه ی ماهی، در تنگ
زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است، در آیینه ی عشق

زندگی، فهم نفهمیدن ها ست
زندگی ، سهم تو از این دنیا ست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست،
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ما ست.

فرصت بازی این پنجره را دریابیم:
در نبیندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل، برگیریم
رو به این پنجره ـ با شوق ـ سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من، هر چه که هست.

من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی است.
شاید این راز، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است.

زندگی شاید،
شعر پدرم بود ، که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی است، که دریغش کردیم
زندگی، زمزمه ی پاک حیات است، میان دو سکوت

زندگی، خاطره ی آمدن و رفتن ما ست
لحظه ی آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد،
قدر این خاطره را دریابم

پایان

1
شعر فوق العاده زیبائی است.

2
چنین شعری در فیسبوک
بندرت یافت می شود.

3
این شعر 
اما 
ایراد بینشی و سم ایده ئولوژیکی تأسف انگیزی
 دارد.

4
ایراد مضمونی این شعر مثلا در بند زیر است:

«زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من ، هر چه که هست
من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی است»


5
سیاوش کسرائی همین ایده را به چالش کشیده است:
ما را سر گلیم نشاندند، از ابتدا
گفتند:
«پا، درازتر از این، مباد تان!»


6
شاهبداغی اما مبلغ فاتالیسم است:

7
فاتالیسم
یعنی باور به خرافه تقدیر، قسمت و یا  سرنوشت
که گویا
 به قلم قضا
 با جوهرب نامرئی
بر پیشانی هر کسی
نوشته شده است.

7
حافظ هم مبلغ همین خرافه است:
حافظ البته بر خلاف شاعر این شعر که 
ظاهرا  
شبیه سهراب سپهری 
 است،
قلدر است و فرمان به تسلیم و تحمل صادر می کند:
رضا
 به
«داده»
(قسمت، سهم و رزق مقرره از سوی خدای واهی به قلم قضای کذائی)
بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر