جمعبندی از
مسعود بهبودی
1
انسان در قاموس اگزیستانسیالیسم
انسان انتزاعی است
نه انسان واقعی
1
به همین دلیل
هومانیسم اگزیستانسیالیسم، قلابی است
وسیله ای برای عوامفریبی است
2
هومانیسم فئودالیسم و فوندامنتالیسم هم به همین سان
3
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است
که اگزیستانسیالیسم فلسفه آن را تشکیل می دهد.
4
مسعود بهبودی
1
انسان در قاموس اگزیستانسیالیسم
انسان انتزاعی است
نه انسان واقعی
1
به همین دلیل
هومانیسم اگزیستانسیالیسم، قلابی است
وسیله ای برای عوامفریبی است
2
هومانیسم فئودالیسم و فوندامنتالیسم هم به همین سان
3
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است
که اگزیستانسیالیسم فلسفه آن را تشکیل می دهد.
4
پشت سر این هومانیسم
هلوکاوست و کوره های آدمسوزی و اوین و خاوران
با هیئت دهشت انگیز قرار دارند.
دهشت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق می شود.
هلوکاوست و کوره های آدمسوزی و اوین و خاوران
با هیئت دهشت انگیز قرار دارند.
دهشت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق می شود.
شخصیت و رفتار
حق تا حدودی با حریف است.
ولی فقط تا حدودی
عیب کلمات قصار هم همیشه از همین قرار است.
کلمات قصار بریده هائی از متون اند
و به همین دلیل اغلب ناقص و معیوبند.
1
این فقط یک طرف قضیه چند طرفه است:
حقیقت این است که
در رفتار و کردار و گفتار و افکار هرکس
شخصیت او هم انعکاس (بازتاب) می یابد
و در آئینه شخصیت هر کس
شعور اجتماعی او خودنمائی می کند.
2
چون منشاء شخصیت هر کس، شعور اجتماعی او ست
که به نوبه خود انعکاس وجود اجتماعی او ست.
3
به همین دلیل همه چیز مادی و معنوی کاخ نشین با کوخ نشین تفاوت دارد.
4
ایراد دیگر حریف این است
که
آدمیان را با هنرپیشه ها عوضی می گیرد
و
فکر می کند که رفتار آدم هاعینیت ندارد،
بلکه سوبژکتیو است
و ضمنا
سوبژکتیو نیمبند است
و
فقط بسته به طرف مقابل است.
5
اینهم تا حدودی درست است
ولی فقط تا حدودی
6
در تعویض رفتار فرد (سوبژکت) با این و آن
از ماهیت طبقاتی خود فرد (سوبژکت) نیز پرده برمی افتد:
7
حریفی می گفت:
در قرآن کریم آمده که همه آدمیان برابر اند
ولی وقتی رعیتی و یا کلفتی و یا عمله ای را می دید،
جواب سلام شان را حتی نمی داد
اما با ورود تاجری به مجلس
به احترامش
از جای خود بلند می شد.
حق تا حدودی با حریف است.
ولی فقط تا حدودی
عیب کلمات قصار هم همیشه از همین قرار است.
کلمات قصار بریده هائی از متون اند
و به همین دلیل اغلب ناقص و معیوبند.
1
این فقط یک طرف قضیه چند طرفه است:
حقیقت این است که
در رفتار و کردار و گفتار و افکار هرکس
شخصیت او هم انعکاس (بازتاب) می یابد
و در آئینه شخصیت هر کس
شعور اجتماعی او خودنمائی می کند.
2
چون منشاء شخصیت هر کس، شعور اجتماعی او ست
که به نوبه خود انعکاس وجود اجتماعی او ست.
3
به همین دلیل همه چیز مادی و معنوی کاخ نشین با کوخ نشین تفاوت دارد.
4
ایراد دیگر حریف این است
که
آدمیان را با هنرپیشه ها عوضی می گیرد
و
فکر می کند که رفتار آدم هاعینیت ندارد،
بلکه سوبژکتیو است
و ضمنا
سوبژکتیو نیمبند است
و
فقط بسته به طرف مقابل است.
5
اینهم تا حدودی درست است
ولی فقط تا حدودی
6
در تعویض رفتار فرد (سوبژکت) با این و آن
از ماهیت طبقاتی خود فرد (سوبژکت) نیز پرده برمی افتد:
7
حریفی می گفت:
در قرآن کریم آمده که همه آدمیان برابر اند
ولی وقتی رعیتی و یا کلفتی و یا عمله ای را می دید،
جواب سلام شان را حتی نمی داد
اما با ورود تاجری به مجلس
به احترامش
از جای خود بلند می شد.
آرامش موج نه عدم آن،
بلکه تدارک آن جهت جهش بلندتر است.
مثل عقب عقب رفتن کودکان است
برای پرش بهتر از روی رود
بلکه تدارک آن جهت جهش بلندتر است.
مثل عقب عقب رفتن کودکان است
برای پرش بهتر از روی رود
استفاده از واژه ی "تراژدی"
اساسا بر پایه ی آگاهی ناچیز و شناخت اندک من از
فصل چینش و برداشت خرما ست.
1
زحمتکشانی که در این رابطه به کار گمارده می شوند
( کارگران فصلی
و یا
روز مزد
هستند که عمدتا از شهروندان عرب زبان اند.
2
دستمزدی که به آنها پرداخت می شود
( که بخشی از آن در مواردی به صورت "طبیعی"
یعنی واگذاری و سهمیه مختصری از برداشت محصول است،
که توسط کارگران در بازارهای کم رونق محلی به فروش می رسد
و یا برای تغذیه خانواده شان به کار می آید)
3
ابزار و آلات برداشت محصول بالاعم
و
وسایل ایمنی و پیشگیری از سوانح
ممکن به هنگام چینش بالاخص است
4
( تنها وسیله ی "ایمنی" کمربندی است
که می بایست حافظ جان باشد. )
5
شتاب در برداشت و پائین و بالا شدن بر نخل ها در امتداد زمان
که عمدتا برای سهولت و سرعت با پای برهنه انجام می گیرد،
و
دمای نزدیک به پنجاه درجه
و
رطوبت و شرجی حاکم بر نخلستان
و
گذر کند زمان
که
گویی ختمی بر آن نیست
و
علیرغم چابکی برداشتگران،
خستگی تن و چه بسا سقوط
و
ترکیب عصاره خرما با شیرازه ی جان.
6
خواستم به کوتاهی سحن گفته باشم،
حال آگر به باور شما گزینش "تراژدی" گزافه گویی است و یا غلو،
به جای آن از درد، رنج ، محنت و یا هر واژه دیگری
که به گمانتان مناسب می آید،
استفاده کنید.
7
"خوشبختانه"
آنچه که کمبودش احساس نمی شود
کلماتی است که شرایط نا هموار معیشتی انسان ها را
توسط آنها می توان بیان کرد.
8
این مختصر
بازتاب روندِ گذشته ای دور و در شهر من است.
9
اما
با در نظر داشتن روال کنونی و روابط حاکم بر جامعه،
بعید می دانم در کلیت آن تغییری پدید آمده باشد.
آره.
بیشک حق با شما ست.
1
تراژدی ولی معنی دیگری دارد.
2
این شرایط دشوار کار و زیست توده های مولد و زحمتکش است.
3
باید بر ضد این شرایط مبارزه شود.
4
ولی کار همیشه و همه جا ریسک آمیز و عرقریز است.
هم در مترووپل ها و هم در جهان در حال توسعه
5
شرایط ایمنی کار
تابعی از چند و چون توسعه نیروهای مولده و مبارزه زحمتکشان است.
6
راه نجات
در قبضه قدرت از طرف توده است.
7
در فیسبوک اما کار مادی به مثابه تراژدی قلمداد می شود.
8
سؤال این است
اساسا بر پایه ی آگاهی ناچیز و شناخت اندک من از
فصل چینش و برداشت خرما ست.
1
زحمتکشانی که در این رابطه به کار گمارده می شوند
( کارگران فصلی
و یا
روز مزد
هستند که عمدتا از شهروندان عرب زبان اند.
2
دستمزدی که به آنها پرداخت می شود
( که بخشی از آن در مواردی به صورت "طبیعی"
یعنی واگذاری و سهمیه مختصری از برداشت محصول است،
که توسط کارگران در بازارهای کم رونق محلی به فروش می رسد
و یا برای تغذیه خانواده شان به کار می آید)
3
ابزار و آلات برداشت محصول بالاعم
و
وسایل ایمنی و پیشگیری از سوانح
ممکن به هنگام چینش بالاخص است
4
( تنها وسیله ی "ایمنی" کمربندی است
که می بایست حافظ جان باشد. )
5
شتاب در برداشت و پائین و بالا شدن بر نخل ها در امتداد زمان
که عمدتا برای سهولت و سرعت با پای برهنه انجام می گیرد،
و
دمای نزدیک به پنجاه درجه
و
رطوبت و شرجی حاکم بر نخلستان
و
گذر کند زمان
که
گویی ختمی بر آن نیست
و
علیرغم چابکی برداشتگران،
خستگی تن و چه بسا سقوط
و
ترکیب عصاره خرما با شیرازه ی جان.
6
خواستم به کوتاهی سحن گفته باشم،
حال آگر به باور شما گزینش "تراژدی" گزافه گویی است و یا غلو،
به جای آن از درد، رنج ، محنت و یا هر واژه دیگری
که به گمانتان مناسب می آید،
استفاده کنید.
7
"خوشبختانه"
آنچه که کمبودش احساس نمی شود
کلماتی است که شرایط نا هموار معیشتی انسان ها را
توسط آنها می توان بیان کرد.
8
این مختصر
بازتاب روندِ گذشته ای دور و در شهر من است.
9
اما
با در نظر داشتن روال کنونی و روابط حاکم بر جامعه،
بعید می دانم در کلیت آن تغییری پدید آمده باشد.
آره.
بیشک حق با شما ست.
1
تراژدی ولی معنی دیگری دارد.
2
این شرایط دشوار کار و زیست توده های مولد و زحمتکش است.
3
باید بر ضد این شرایط مبارزه شود.
4
ولی کار همیشه و همه جا ریسک آمیز و عرقریز است.
هم در مترووپل ها و هم در جهان در حال توسعه
5
شرایط ایمنی کار
تابعی از چند و چون توسعه نیروهای مولده و مبارزه زحمتکشان است.
6
راه نجات
در قبضه قدرت از طرف توده است.
7
در فیسبوک اما کار مادی به مثابه تراژدی قلمداد می شود.
8
سؤال این است
که
اینها کیانند که دست از دور بر آتش دارند
و اشک تمساح، بر چشم؟!
ادامه دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر