۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (116)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش
این تنهایی تا آنجا که‌ سرنوشت‌ انسان‌ است
او را به زمزمه ‌ای تلخ وامـی‌ دارد.
او می‌داند که انسان های عام با دردهای ساده ی‌ زندگی‌ چنان در گیرند
که برای آنـان بزرگترین مسئله همان زنـده مـاندن است.
اما آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند،
چرا با یکدیگر بیگانه ‌اند؟

·        خواننده بخت برگشته جفنگیات کیانوش ـ البته اگر ذره ای حافظه و هوش داشته باشد ـ از خود می پرسد:
·        بالاخره چی؟

الف
·        انسان عام کذائی و یا انسان های عام کذائی

ب
·        ضمنا این انسان های عام کذائی کیستند و چیستند و در کدامین جزیره مجهول و یا کره آسمانی نامعلوم یافت می شوند؟

ت
·        ضمنا انسان های عام که «زنده ماندن» بزرگ ترین مسئله آنها ست، چه تفاوتی با انسان های منفرد و خاص دارند؟
·        چون با عام عام کردن که کسی تعریف نمی شود.

پ
·        و بالاخره اینکه محمد زهری و امثالهم جزو انسان های عام کذائی اند و یا جرثومه هائی بالاتر از انسان های عام و شاید هم ماورای انسان های عام کذائی اند؟

1
اما آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند،
چرا با یکدیگر بیگانه ‌اند؟

·        محمود کیانوش در هر صورت بشریت را به سه «طبقه»  تعریف ناپذیر و مبهم و مجهول، تقسیم می کند:

الف
·        انسان های زباله  

ب
·        انسان های عام   

ت
·        یاران انسان عام  

2
اما آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند،
چرا با یکدیگر بیگانه ‌اند؟

·        در مقوله سوبژکتیو و من در آوردی «یاران انسان عام»،  نخبگان «طبقه» متشکل از انسان های عام گنجانده می شوند که سه مشخصه غول آسا دارند:  

الف
·        روشندل اند.
ب
·        روشن بین اند.  
ت
·        روشن اندیش اند.  

3
·        خواننده بخت برگشته حالا باید خر بیاورد و خرواری تخیل در خورجین خر نهد تا  مفاهیم انتزاعی و تق و لق روشندل و  روشن بین و روشن اندیش را تعریف کند و رستگار شود.

4
اما آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند،
چرا با یکدیگر بیگانه ‌اند؟

·        محمود کیانوش در این جفنگجمله خویش دست به ریش و «ریشه» می برد و سؤال استراتژیکی خود را مطرح می سازد:
·        چرا نخبگان روشندل و  روشنبین و روشناندیشی که مدعی یاری انسان عام هستند، آب شان با یکدیگر در جوی واحدی نمی رود؟

·        راستی چرا؟

·        چرا آب نادرپور و توللی و آتشی با به آذین و سایه و کسرائی در جوی واحدی نمی رود؟

5
درد زهری این‌ است‌ که چرا زهری ‌ها آواز همدیگر را نمی ‌شنوند
و اگر بشنوند، نمی‌شناسند؟

·        محمود کیانوش اکنون محمد زهری را هم تعریف می کند و هم تخریب، هم هندوانه زیر بغل شاعر توده می چپاند و هم او را در سنگر نخبگان ضد توده ای و طرفدار انسان های عام قرار می دهد:

«زهری ‌ها»
 یعنی
«آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند»  

·        این حکم کیانوش، هم به معنی بیگانگی محمد زهری از توده است و هم به معنی بیگانگی او از جامعه و جهان.
·        محمد زهری به این ترتیب به اگزیستانسیالیستی از طراز جلال آل احمد و احمد شاملو و صادق و هدایت و اراذل و اوباش دیگر تنزل می یابد.  

6
درد زهری این‌ است‌ که چرا زهری ‌ها آواز همدیگر را نمی ‌شنوند
و اگر بشنوند، نمی‌شناسند؟

·        از دید کیانوش، درد زهری نه درد جامعه و جهان، نه درد توده های مولد و زحمتکش، نه اجرای حکم الهه تاریخ و گذار از جامعه طبقاتی به جامعه ایدئال بی طبقه، بلکه بیگانگی روشنفکران جامعه است.
·        بیچاره محمد زهری که بزعم محمود کیانوش از تعلقات طبقاتی متنوع و متفاوت و متضاد روشنفکریت جامعه و جهان بی خبر است و نمی داند که روشنفکر هم می تواند تا مغز استخوان ضد توده زحمت و مرتجع باشد و هم ذره ذره وجودش توده ای و انقلابی باشد.

·        مدح شبیه ذم، هم همین است که کیانوش از محمد زهری تحویل خواننده می دهد.

7
در شعر«اتاق‌های خاموش» از‌ همین‌ درد‌ سخن می‌گوید

·        محمود کیانوش برای اثبات ادعای خود دلیل هم می آورد:
·        بنظر او محتوای شعر «اتاق های خاموش» این است که « چرا زهری ‌ها آواز همدیگر را نمی ‌شنوند و اگر بشنوند، نمی‌شناسند؟»  
·        منظور کیانوش از زهری ها را هم می دانیم:
·        کسانی که خود را از یاران انسان عام می دانند و خیلی هم از خود راضی تشریف دارند.
·        یعنی خود را روشندل و روشن بین و روشن اندیش می پندارند.

8
و چه خـوب تصویر می ‌کند
تنها ماندگی ها و بیگانگی های ناآگاهانه ی زهری‌های زمانه را

·        محتوای دیگر شعر «اتاق های خاموش» تنهاماندگی ها و بیگانگی های یاران انسان عام است.
·        ما برای پی بردن به صحت و سقم ادعای کیانوش شعر یاد شده را مورد تأمل و تحلیل قرار می دهیم:

محمد زهری
اُتاق های خاموش
محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ فروردین ۱۳۴۰)

·        اُتاق روبرو خاموش و تاریک است
·        فقط در آن، گُل یک آتش سیگار می سوزد
·        و با آن، شمع یک پندار می سوزد
·        ـ نشان روشنِ همسایهٔ اندیشمندِ ساکتِ بیدار ـ

·        هزاران خشت روی خشت، بالا می رود با فکر
·        که باروی پناه تازهٔ آزار های کهنه ای باشد
·        خیال، از دانه رویانَد درخت نور
·        که در آن، آشیانِ مرغکانِ خسته ای باشد

·        اتاق خانهٔ من نیز تاریک است
·        فقط در آن، گُلِ یک آتش سیگارمی سوزد
·        و با آن شمع یک پندار می سوزد
·        ـ نشان من که می اندیشم اندر آن ـ

·        من اینجا سخت در کارِ درختِ نور و بارویِ پناه تازه ای هستم
·        که با آن خویش را و دیگران را روشنی بخشم،
·        ولی تا من در اینجا، او در آنجا
·        و من تنها و او تنها ست،
·        نه باروی پناه تازه ای بنیاد خواهد شد
·        نه خواهد رُست در خاکی درخت نور

·        اتاق روبرو خاموش خواهد ماند
·        به مانند اتاق مانده در تاریکی من
·        فقط در آن، گل یک آتش سیگار خواهد سوخت
·        و با آن، شمع یک پندار خواهد سوخت.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر