محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
عفریته ای کاو دشمن دیرین عیش ما ست
من دست شان را خوانده ام، دیری است
من دست شان را خوانده ام، دیری است
·
محمد زهری در این بیت، اولا دیالک تیک سیستم و طبقه
حاکمه را، به شکل دیالک تیک عفریته و آنان بسط و تعمیم می دهد.
·
به همین دلیل سیستم (عفریته) به شکل مفرد و طبقه حاکمه
به شکل جمع فرمولبندی می شوند.
·
حالا، یعنی پس از کشف یکی از چندین دیالک تیک نهفته در
این بیت، می توان به شناخت عفریته و طبقه حاکمه نایل آمد.
11
از نوشدارویی که می سازد ز خون های نجیب ما
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
عفریته ای کاو دشمن دیرین عیش ما ست
من دست شان را خوانده ام، دیری است
من دست شان را خوانده ام، دیری است
·
مشخصات عفریته (سیستم) به شرح زیرند:
الف
·
عفریته و یا سیستم، پیر و فرتوت و فرسوده است.
·
این صفت سیستم حاکی از پایان عمر تاریخی آن است.
·
منظور شاعر این است که سیستم بر لب گور تاریخی اش ایستاده
است:
·
خصلت واپسین دارد و نه آغازین.
·
خالی از ظرفیت انقلابی است.
·
سد راه توسعه و پیشرفت اجتماعی است.
ب
·
پیری سیستم ضمنا حاکی از کهنگی و فرسودگی آن از سوئی و
حاکی از ضرورت جایگزینی اش با سیستم نو و بالنده از سوی دیگر است.
·
دیالک تیک کهنه و نو را شاعر بطرز بی سر و صدا و مسکوت به شکل دیالک تیک عفریته و نوباوه، سیستم
کهنه و سیستم نو بسط و تعمیم می دهد و برای جانبداری از نو (آلترناتیو انقلابی)
موضع می گیرد.
ت
·
عفریته و یا سیستم از سوی دیگر بیمار است.
·
پیری و بیماری عفریته و سیستم حاکی از ایستادن او و آن
بر لب گور تاریخی اش است.
·
سیستم حاکم سیستمی است که دیگر حق حیات تاریخی ندارد.
·
عمرش به آخر رسیده و دیر یا زود باید بمیرد و جای خود را
به سیستم نو، نیرومند و بالنده دهد.
پ
·
شاعر دیالک تیک ارتجاع و انقلاب را به شکل دیالک تیک پیر
بیمار و جوان تندرست بسط و تعمیم می دهد و به جانبداری از سیستم جوان تندرست سنگر
می کند و پرچم می افرازد.
·
آنچه از دید کیانوش، تسلیم جلوه می کند، ماهیت مقاومت و
پیکار دارد.
·
آنچه یأس و نومیدی جلوه گر می شود، امید عملی است.
·
ما مفهوم «امید عملی» را به تقلید از «خرد عملی»
ایمانوئل کانت می سازیم تا با امید انفعالی (بی عملی مبتنی بر انتظار منجی موعود)
مرزبندی کنیم.
ث
از نوشدارویی که می سازد ز خون های نجیب ما
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
عفریته ای کاو دشمن دیرین عیش ما ست
من دست شان را خوانده ام، دیری است
من دست شان را خوانده ام، دیری است
·
مشخصه سوم عفریته و یا سیستم، خصومت آن با توده های مولد
و زحمتکش است که شاعر ایده ئولوگ پیشاهنگ آنها ست.
·
سؤال اما این است که چرا عفریته و یا سیستم، دشمن سنتی،
قدیمی و دیرین توده های مولد و زحمتکش است و نه دشمن جدید و معاصر و تر و تازه
آنها؟
ج
·
تفاوت شاعر توده با شعرای طبقات اجتماعی دیگر در همین
ظرافت های بینشی نیز آشکار می گردد:
·
عفریته و سیستم مورد نظر شاعر توده، دیالک تیکی از تاریخی
و مشخص است.
·
دیالک تیکی از همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی
طبقاتی و فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مثلا فئودالی است:
·
دیالک تیک سیستم های برده داری، فئودالی و سرمایه داری و
سیستم فئودالی و یا بورژوائی مشخص واقعا موجود است.
·
عفریته به همین دلیل دیرین است.
·
به قول برتولت برشت، دو هزارساله است.
د
·
شاعر بدین ترتیب «ما» و یا توده های مولد و زحمتکش را
نیز در چارچوب دیالک تیک تاریخی و مشخص معرفی می کند:
·
مثلا دیالک تیک برده ها، رعایا، پیشه وران و پرولتاریا و
پرولتاریای مشخص واقعا موجود.
·
شاعر از تضادی تاریخی ـ واقعی ـ عینی پرده برمی دارد:
·
تضادی که در همه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی شعله ور
بوده است:
·
تضاد توده های مولد و زحمتکش با طبقه حاکمه
12
از نوشدارویی که می سازد ز خون های نجیب ما
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
مرهم نهد بر زخم یک عفریته ی بیمار،
عفریته ای کاو دشمن دیرین عیش ما ست
من دست شان را خوانده ام، دیری است
من دست شان را خوانده ام، دیری است
·
راوی با اعلام «من دست شان را خوانده ام، دیری است»،
همزمان از چندین نکته اساسی و مهم پرده برمی دارد:
الف
·
اولا از این نکته پرده برمی دارد که چیزهای هستی اجتماعی
قابل شناخت اند.
·
و گرنه او نمی توانست با چنین یقین آهنینی از شناخت طبقه
حاکمه سخن گوید.
·
این اما بلحاظ جهان بینی به چه معنی است؟
ب
·
این به معنی برسمیت شناسی اصل مارکسیستی ـ لنینیستی «قابل
شناخت بودن واقعیت عینی» است.
·
این به معنی مرزبندی ریشه ای، رادیکال و روشن راوی با
تردیدگرائی و ندانمگرائی (اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم) است.
·
اتفاقا تردیدگرائی یکی از صفاتی است که کیانوش به محمد
زهری می دهد.
·
مراجعه کنید به تردیدگرائی و ندانمگرائی (اسکپتیسیسم و
اگنوستیسیسم) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ت
من دست شان را خوانده ام، دیری است.
·
این به معنی دادن پاسخ ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به
مسئله اساسی فلسفه در عرصه تئوری شناخت است.
·
به مسئله اساسی فلسفه در دو عرصه پاسخ داده می شود:
1
·
اولا در عرصه تقدم و یا تأخر ماده بر روح (وجود بر شعور):
·
کسی که بر تقدم ماده بر روح و یا بر تقدم وجود بر شعور
باور داشته باشد، ماتریالیست است.
·
در غیر این صورت، ایدئالیست.
2
·
ثانیا در عرصه تئوری شناخت (ستون معرفتی ـ نظری فلسفه):
·
کسی که واقعیت عینی را قابل شناخت بداند، یعنی در عرصه تئوری
شناخت ماتریالیست باشد، رئالیست است.
·
در غیر این صورت، ایدئالیست است که در رشته های مختلف هنری
با عناوین مختلف و متنوع معروف خاص و عام است:
·
ناتورالیسم.
·
سور رئالیسم
·
فرمالیسم
·
استروکتورالیسم
·
پست مدرنیسم
·
رومانتیسیسم
·
و غیره است.
·
طبقه حاکمه بعضی از این فرم های هنری را در البسه فلسفی (جهان
بینی) نیز عرضه کرده است.
پ
من دست شان را خوانده ام، دیری است.
·
راوی ثانیا از خودشناسی و خود آگاهی خویش پرده برمی دارد.
·
او با یقین کامل اعلام می دارد که هم عفریته را دقیقا می
شناسد و هم طبقه حاکمه را.
ث
·
راوی در عین حال، دست به روشنگری می زند و از ماهیت سیستم و طبقه حاکمه پرده برمی دارد.
·
راوی صریحا به افشای توطئه ها و دسیسه های طبقه حاکمه می پردازد.
13
باشد
که تا خوش
باور اندرز گو،
گیرد
اجرت ز حاجب های قصر فتنه، مرگ خویش
اجرت ز حاجب های قصر فتنه، مرگ خویش
(حاجب
یعنی دربان. فتنه یعنی فریبا، گمراه ساز.)
·
معنی تحت اللفظی:
·
خوشباور اندرزگو، اجرت اندرز خود را از پاسداران قصر
فتنه خواهد گرفت و آن مرگ خواهد بود.
·
سخن راوی در این بیت، متوجه منتقد است.
·
در این سخن راوی، هشدار و بیدارباش و حتی اخطاری
برادرانه و روشنگرانه هست.
·
روشنگری رادیکال و ریشه ای همین است:
·
سخن شاعر توده این است که حقیقت عینی از این قرار است.
·
هر تخلفی از این حقیقت عینی، هر خوشخیالی و هر کم بها
دادن به آن، منجر به مرگ خواهد شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر