بفرض که چشم هایت نبینند
و لب هایت نگویند
و گوش هایت نشنوند،
با عطر خاک نمخورده ی روز های بارانی، چه می کنی
و آن دختر بی چتر که با کفش هایی با بند های باز
زیر باران سماء می رقصید؟
م. ب
ویرایش از
سگ سخنگو
سنگ
شعر زیبایی است.
سگ
چرا و به چه دلیل بنظرت زیبا ست؟
سنگ
نمیشه انکار کرد.
نميشه زيبايى و حرکت را فراموش کرد.
سگ
به، به!
پس منظورت خود شاعر بود و نه شعر؟
ما را باش.
خر بودیم و خیال می کردیم که سگ هستیم.
فکر کردیم منظورت شعر او ست.
حالا روش و رفتار و قیافه شناسی به کنار.
چه برداشتی از این شعر شاعر داری.
سنگ
منظورم شعرش بود!
سگ
پس بیشتر توضیح بده
استدلال کن تا سگ ها هم ارشاد شوند،
رشد کنند، توسعه یابند و رستگار شوند.
شاید روزی آدم شدند.
به قول محراب:
سگ ولگرد
چه کم از حضرت عنتر دارد؟
سنگ
ﺑﻔﺮﺽ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ لب هایت ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﺸﻨﻮﻧﺪ
ﺑﺎ ﻋﻄﺮ ﺧﺎﮎ ﻧﻢﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ
ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺳﻤﺎﺀ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪ !
رقص و حضور دختر این قد تاٽير گذاره که نمیشه فراموش بشه.
سگ
کشتی سگ ها را با این فراموشی.
شاعر چی می خواد بگه؟
سنگ
می خواد بگه نمیتونى فراموشم کنى.
سگ
مخاطب شاعر کیه؟
سنگ
بى توجهی مخاطب بى اٽر است.
سگ
مخاطب کیه؟
ضمنا دخترکی که زیر باران سماء می رقصید، کیه؟
سنگ
معلوم نیست.
سگ
۱
این شعر
بنظر سگ ها
شعری عرفانی و پسیکولوژیکی
است.
۲
در این شعر مستمع و صاحب سخن در همدیگر ذوب شده اند، یکی شده اند.
۳
شاعر در آن واحد
هم صاحب سخن است و هم مستمع.
۴
به عبارت دیگر، مخاطب شاعر خود او ست.
روی سخن شاعر با خویشتن خویش است.
با من درونی خویش است.
۵
این شعر بیانگر کلنجار درونی است.
سوبژکت و اوبژکت
در این شعر بر هم انطباق یافته اند.
مثل دو مثلث متساوی که بر هم انطباق می یابند.
۶
دخترکی که زیر باران می رقصید، خود شاعر است و نه کس دیگر.
۷
شاعر در این شعر،
با «من» پریشان اندیش، خودستیز و خردستیز خویش در افتاده است.
با من کودک واره، دیوانه، بی خبر از خرد، کله شق، سمج و سرسخت خویش
در افتاده است که
نه، می بیند، نه، می شنود و نه، می گوید.
۸
شاعر ولی خردگرا و خردمند است.
می اندیشد و با من خردستیز خویش دست به یخه می شود.
«منطق» ضد منطقی و کودکانه «من» خرفت
خود را با
تسلیحات تجربی و منطقی
در هم می شکند.
خیلی زیبا ست:
گیرم که نشنوی، ننگری و نگویی،
با جلال بی جانشین زندگی چه خواهی کرد،
با نیروی نیرومند زندگی چی خواهی کرد
که بسان چشمه ای در اندرونت می جوشد؟
۹
شاعر کودکی و نوجوانی خویش را
در لوح خاطر خویش تجسم می بخشد
که با کفش های بند باز، بی نیاز از چتر و بی هراس از بیماری،
زیر باران آسمان آبی می رقصید.
۱۰
این چیزی جز
دفاع انقلابی از زندگی
نیست.
این چیزی جز
خردگرایی و خوش بینی فلسفی (اوپتیمیسم)
نیست.
همین شعر نشانگر تعالی فکری روحی و روانی شاعر است.
سنگ
بد نبود.
البته در قرآن کریم هم آمده است
که از بعضی از سگ ها نباید قطع امید کرد.
چون امکان آن هست که
سگ در معاشرت با سنگ
تحول کیفی یابد و مثلا سنگ شود.
سگ های ولگرد
از سوره ی اصحاب کهف خبر دارند؟
سگ اصحاب کهف، روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
سگ
شعر از خودته؟
خیلی امید بخشه.
سنگ
نه از شیخی از شیراز است که
به سگ جماعت، محل سگ هم نمی گذاشت.
پایان
شعر زیبایی است.
سگ
چرا و به چه دلیل بنظرت زیبا ست؟
سنگ
نمیشه انکار کرد.
نميشه زيبايى و حرکت را فراموش کرد.
سگ
به، به!
پس منظورت خود شاعر بود و نه شعر؟
ما را باش.
خر بودیم و خیال می کردیم که سگ هستیم.
فکر کردیم منظورت شعر او ست.
حالا روش و رفتار و قیافه شناسی به کنار.
چه برداشتی از این شعر شاعر داری.
سنگ
منظورم شعرش بود!
سگ
پس بیشتر توضیح بده
استدلال کن تا سگ ها هم ارشاد شوند،
رشد کنند، توسعه یابند و رستگار شوند.
شاید روزی آدم شدند.
به قول محراب:
سگ ولگرد
چه کم از حضرت عنتر دارد؟
سنگ
ﺑﻔﺮﺽ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ لب هایت ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﺸﻨﻮﻧﺪ
ﺑﺎ ﻋﻄﺮ ﺧﺎﮎ ﻧﻢﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ
ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺳﻤﺎﺀ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪ !
رقص و حضور دختر این قد تاٽير گذاره که نمیشه فراموش بشه.
سگ
کشتی سگ ها را با این فراموشی.
شاعر چی می خواد بگه؟
سنگ
می خواد بگه نمیتونى فراموشم کنى.
سگ
مخاطب شاعر کیه؟
سنگ
بى توجهی مخاطب بى اٽر است.
سگ
مخاطب کیه؟
ضمنا دخترکی که زیر باران سماء می رقصید، کیه؟
سنگ
معلوم نیست.
سگ
۱
این شعر
بنظر سگ ها
شعری عرفانی و پسیکولوژیکی
است.
۲
در این شعر مستمع و صاحب سخن در همدیگر ذوب شده اند، یکی شده اند.
۳
شاعر در آن واحد
هم صاحب سخن است و هم مستمع.
۴
به عبارت دیگر، مخاطب شاعر خود او ست.
روی سخن شاعر با خویشتن خویش است.
با من درونی خویش است.
۵
این شعر بیانگر کلنجار درونی است.
سوبژکت و اوبژکت
در این شعر بر هم انطباق یافته اند.
مثل دو مثلث متساوی که بر هم انطباق می یابند.
۶
دخترکی که زیر باران می رقصید، خود شاعر است و نه کس دیگر.
۷
شاعر در این شعر،
با «من» پریشان اندیش، خودستیز و خردستیز خویش در افتاده است.
با من کودک واره، دیوانه، بی خبر از خرد، کله شق، سمج و سرسخت خویش
در افتاده است که
نه، می بیند، نه، می شنود و نه، می گوید.
۸
شاعر ولی خردگرا و خردمند است.
می اندیشد و با من خردستیز خویش دست به یخه می شود.
«منطق» ضد منطقی و کودکانه «من» خرفت
خود را با
تسلیحات تجربی و منطقی
در هم می شکند.
خیلی زیبا ست:
گیرم که نشنوی، ننگری و نگویی،
با جلال بی جانشین زندگی چه خواهی کرد،
با نیروی نیرومند زندگی چی خواهی کرد
که بسان چشمه ای در اندرونت می جوشد؟
۹
شاعر کودکی و نوجوانی خویش را
در لوح خاطر خویش تجسم می بخشد
که با کفش های بند باز، بی نیاز از چتر و بی هراس از بیماری،
زیر باران آسمان آبی می رقصید.
۱۰
این چیزی جز
دفاع انقلابی از زندگی
نیست.
این چیزی جز
خردگرایی و خوش بینی فلسفی (اوپتیمیسم)
نیست.
همین شعر نشانگر تعالی فکری روحی و روانی شاعر است.
سنگ
بد نبود.
البته در قرآن کریم هم آمده است
که از بعضی از سگ ها نباید قطع امید کرد.
چون امکان آن هست که
سگ در معاشرت با سنگ
تحول کیفی یابد و مثلا سنگ شود.
سگ های ولگرد
از سوره ی اصحاب کهف خبر دارند؟
سگ اصحاب کهف، روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
سگ
شعر از خودته؟
خیلی امید بخشه.
سنگ
نه از شیخی از شیراز است که
به سگ جماعت، محل سگ هم نمی گذاشت.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر