۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

چاله ها و چالش ها ( ۵۱۶ )


نسل امروز نمی داند، سه دهه پیش چه گذشت.
خطاهای خمینی خطاهای ملت ما هم هست.
در بررسی این خطاها غلو نباید کرد
همانگونه که بر روی آن سرپوش نباید گذاشت.
انتقاد از خمینی انتقاد از خود است.
نگاه یک ملت به اندیشه و به تاریخ به گذشته خود است. 

راه «توده»
جمعبندی و ویرایش از
مسعود بهبودی


الف
 
تحمیل این دیکتاتوری مذهبی به ملت پای خیلیها نوشته میشه.
روی خیلی ها سیاهه.
خیلی ازونایی که خود من روزی بهشون ایمان داشتم.
این فریب جوانهای اون دوره توسط بسیاری ار تئوریسین های محبوبشون 
باعث و عامل دیکتاتوری امروز شد
باز نمیکنم ولی روی خیلی ها سیاه.

ب
 
سیاست مدار راستگو و درستکار در این سرزمین وجود نداشته.
همه فریبکار بودند.

میم

فقط همین یکی را ملت بدبخت عیران کم داشت:
گذاشتن همه جنایات ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی به حسابش.

احمد

احزاب سیاسی بسان اسب های گاری ( جامعه ) محسوب می‌‌شود ،
 اما شوربختانه زمان انقلاب اسب‌ ها و گاری جایشان عوض شد 
و احزاب به دنبال توده‌های مردم روان شدند .
به قول یک فدایی سابق ؛ موضع مهندس بازرگان و نهضت آزادی 
به عنوان منتقد خمینی در تاریخ ثبت شد ، 
اما کیانوری و حزب توده به عنوان حامی‌ خمینی !

اکبر
 
این نظرات جای تأمل دارد

پ
 
بالاخره باید همه نظرات را خواند و شنید

میم
 
شنیدن کی بود مانند دیدن؟
مهندس بازرگان و نهضت عا ـ زادی 
کثیف ترین جریان سیاسی بوده است

ف
 
کیانوری بنظر من بزرگترین شخصیت سیاسی صد ساله اخیر ایران است

میم
 
کیانوری  
غیر از عقل اندیشنده  
چیزی کم و کسر نداشت.

فریبرز
 
ظاهرن هنوز  
چپ های ارتدکس و توده ای ما 
تضاد اصلی جامعه ی ما را تضاد سوسیالیسم وامپریالیسم می دانند 
و این بعداز 70 سال یعنی فاجعه.
یعنی هیچی از تاریخ نیاموختن فقط برای این که بگوییم 
ما اشتباه نکردیم
یا ازهمه کم تر اشتباه کردیم

پ
 
تضاد اصلی جامعه مربوط می شود به اینکه منافع مردم در برابر منافع قدرت هایی که به ضرر آنها عمل می کنند، قرار می گیرد.
حالا این قدرت ها هم می توانند داخلی باشند و هم خارجی.

میم
 
اگر سرخ ها نبودند 
حالا در خیابان ها بعضی ها با مهر هیتلر بر پیشانی راه می رفتند
و حتی شلواری به تن نداشتند. 

سرخ ها شکست می خورند ولی تسلیم نمی شوند.
پیگیری در ذات آنها ست.
 
تضاد اصلی جامعه همان تضاد اصلی جهان است.
تضاد کار با سرمایه است.
تضاد توده های زحمتکش با اقلیت انگل است.

اس
 
راه و روش حزب توده درست بود و برای رسیدن به 
جامعه ای مسئول و پاسخگو، 
راهی است که توده ای ها سنگ بنای آن را نهاده اند 
و اصلاح طلبان هم چنان رفتار می کنند.
بدانیم راه دیگری برای رسیدن به جامعه ای با رضایت نسبی، 
فقط به فقط با نگاه اصلاحات، ممکن می گردد.

میم
 
حزب توده اصلا حزب توده نبود.
خریتی نبود که مرتکب نشود.
حزب توده باید نقد دیالک تیکی شود تا خطاها و خریت ها تکرار نشوند.

ص 
 
اگر حزب توده ایران همه "خریت" ها را مرتکب شده چه حاجتی به نقد دارد؟
این حزب دو بار گذارش به سلاخ خانه دشمنان این مملکت افتاده است آیا دلیل آن"خریت" های این حزب در پهنه سیاسی و اجتماعی ایران بوده است؟

میم
 
نقد دیالک تیکی خریت ها 
راه را بر تکرار آنها می بندد.
 
مارکسیسم تئوری انتقاد است.
 
برای روشنگری آلترناتیوی وجود ندارد.
خر نمی تواند توده ای باشد.
طویله هم نمی تواند حزب توده باشد.

ش
 
برای کیانوری مسئله تاریخی اتحاد ناممکن همه روشنفکران و همه مذهبیون نیست، بلکه اتحاد روشنفکران چپ و مذهبیون چپ 
در برابر اتحاد روشنفکران راست و مذهبیون راست است.

اتحاد بر اساس عقیده جای خود را به اتحاد بر اساس مواضع و منافع بدهد
تضاد چپ و راست جانشین تضاد مذهبی و غیرمذهبی و توده و روشنفکر شود.
در این تقسیم بندی او 
پرچمدار اتحاد توده های وسیع مذهبی و ماركسیست های زیر پرچم اتحاد چپ است.
نه اتحاد چپ در بالا بلكه اتحاد چپ در پایین، در جامعه، در میان مردم.

میم
 
نه.
شما توهمات خود را به حساب کیانوری می گذارید.
منافع و مواضع بر خلاف تصور شما نه فکری، بلکه طبقاتی اند.
 
روشنفکر چپ 
هم می تواند فاشیست باشد و هم می تواند کمونیست باشد.
 
فوندامنتالیسم بسان فاشیسم چپ نما ست.
خواهان حکومت عدل علی بوده 
به همان سان که هیتلر خواهان سوسیالیسم برای نژاد برتر بوده است.
 
با داس و چکش می توان بهتر از هر چیز دست به عوامفریبی زد.
 
ایرادات حزب توده در این چیزهای تاکتیکی نیست.
ما آثار اکثر روشنفکران مورد نظر شما را تحلیل کرده ایم و تحلیل می کنیم.
اگر کسی ذره ای صداقت دارد بخواند.
شاید رستگار شود.

احمد
 
در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸ خمینی فتوای جهاد علیه کردها صادر کرد ، 
ارتش با تمام قوا حمله کرد و هواپیماهای جنگی شهرها
 و مناطق زیادی را بمباران کردند ، 
ملا حسنی امام جمعه ارومیه دستور قتل عام ها در روستاهایی مانند
 قارنا ، قلاتان و چندین روستای دیگر را داد ، 
خلخالی گروه های ده بیست نفره را در دادگاه های چند دقیقه ای 
در فرودگاه ها محاکمه و اعدام می کرد ، 
پاسداران به صغیر و کبیر کردها رحم نمی کردند ، 
در این میان حزب توده با ذره بین به دنبال رد پای امپریالیسم 
در کردستان می گشت !
کیانوری رهبر حزب دمکرات را 
متهم به ارتباط با بختیار ، پالیزبان ، ضد انقلاب و آمریکا کرده کرده 
و می گفت مدارکش پیش اوست !!
هنوز از نسل آنزمان کسانی مانند من زنده ایم و شاهد ، 
اما ما هم نباشیم تاریخ قضاوت کننده بیرحمی است .

میم
 
قحط تفکر است.
ایرانی ها چه راست و چه چپ توان تفکر مفهومی ندارند.
هنوز هم همین است.
فرق ماهوی بین اوپوزیسیون و اجامر حاکم وجود ندارد.

پ
 
بگو ببینم ایا مگر مائوئیست های پیشین از تفکر بالا می روند.
آنها به کجا رسیدند و چه گلی زدند سر ملت؟
اصلا برای خودشان قوقولی قوقو هنور دارند شعار می دن 
و هیچ کاری هم به مردم و خواست هاشون ندارند.

میم
 
همینه دیگه.
دو زاری کج و کوله.
ما در صدد تهیه و ترجمه تحلیلی راجع به مائوئیسم هستیم.
و راستش نمی دانیم منظور از آن چیست.
اما پس از ترجمه خواهیم فهمید.
حالا شما بفرمایید من ـ زورتان از این مقوله چیست 
و به چه ترفندی ما شدیم مائوئیست؟

پ
 
حالا شما هم برچسب می زنی
ما هم حالا یکبار بگذار خطا کنیم و برچسب بزنیم.
شما این همه زحمت می کشید.
 شاهد مقالاتت هستیم.
اما چرا اینقدر با مردم فاصله می گیری.
چرا اینقدر از بالا برخورد میکنی.
چرا مردم را دست کم میگیری.
میگن درود بر موسوی ... میگی بی خود میگن.
میگن درود بر نسرین ستوده.
میگی بیخوده.
حافظ بیخوده؟
سعدی بیخوده؟
چه می دونم میگی صادق هدایت بیخوده
اخه بابا جون روشنفکری هم حدی داره.
بیا کمی تو مردم.
ببین دنیا دست کیه.

میم
 
برچسب یعنی چی؟
شما حتی نظری به پروفایل ما نینداخته اید.
مائوئیست که از عکس مائو صرفنظر نمی کند.
این یعنی حواس پرتی

م
 
فراموش نکنیم عملکرد اکثریت مردم در سال ۱۳۷۶، ۱۳۸۸و ۱۳۹۲ 
تاییدی بر درستی نظرات و روش کیانوری بود.
حال اسم ان را هر چه بگذارید،
جنبش اصلاحات یا سبز.

میم
 
بیچاره مردم.
دیوارشان کوتاه ترین دیوارها ست و هر از ره رسیده ای آستین بالا می زند
 و فوری از آن بالا می رود.
اول مردم را خر می کنند و دنبال خمینی ها و هیتلرها می فرستند 
و اگر تن در ندادند، تحت فشار می گذارند تا مجبور به تمکین شوند.
بعد همه کاسه ـ کوزه ها را بر سر همان مردم خرد و خراب می کنند 
که شطی از خون از اندام شان ریخته می شود. 

حزب توده باید پیشاهنگ توده باشد و نه دنباله رو توده.
 
ما حالا داریم آثار طبری را تحلیل می کنیم.
ترهات کیانوری اصلا ارزش خواندن ندارند.
طبری طرز تفکر اسکولاستیکی دارد.
با جهان بینیی پرولتاریا بیگانه است.
 
کیانوری اصلا اندیشیدن بلد نبوده.
به قول خودش بیشتر از ۲۰۰ تا واژه در کله و چنته نداشته است.

احمد
 
مرحوم کیانوری 
در نامه‌ای به خامنه‌ای ، شکنجه‌های قرون وسطایی را که بر او ، همسرش مریم فیروز و دخترش و اکثر زندانیان دیگر رفته بود را افشا کرد .
بعد از آن هم از تمامی اعضا و هواداران حزب توده که شکنجه و اعدام شدند 
و نیز مردم معذرت خواهی کرد .
دوستان فراموش نکنند که گذشته سیاه است ، 
توجه داشته باشند که هر گونه وارونه سازی تاریخ به ضّد خود بدل شده 
و تاثیر منفی‌ بر جای خواهد گذاشت

میم
 
همین نامه را باید تحلیل کرد.
بی شعوری او در همین نامه عربده می کشد.
ضمنا عیب فقط در یکی دو نفر نبوده و نیست.
حزب توده تازه صد سر و گردن بهتر از بقیه طویله های راست و چپ است.

ر
 
دوستان عزیز کمی کلاه خودتون رو قاضی کنید اگر بین سالهای
۵۷ تا ۶۰ اینقدر تند نمیرفتید و خودتونو از بدنه انقلاب جدا نمیکردید شاید الان این چنین نبود رهبریت بیشتر حرکت های چپ با تعیین راه حل مسلحانه ابزار لازم برای کشتار جوانان یران را در اختیار حکومت گذاشتند

میم
 
شما هم که ماشاء الله خیلی حواس تان پرته. 

رهبری حزب توده 
کمترین اهانتی به این جانیان بالفطره نکرده بود. 
 
حتی در تعیین کلمه ها و فرمولبندی ها دقت مینیاتوری به خرج می داد 
تا به کسی برنخورد. 

رهبری حزب توده 
در نهایت معصومیت و مظلومیت شقه شقه شد. 

بی سابقه ترین جنایت در تاریخ 
که فقط با جنایات و خردسیتزی های فاشیسم قابل مقایسه است. 

سخنان موسوی 
در همان شب سرکوب حزب توده از تلویزیون شنیدنی بود:
به غرب علنا می گفت بفرمایید.
این از ماهیت آنتی کموینستی ما پرده برداشت.
پس از ما حمایت کنید. 

این چیزها فراموش ناشدنی اند.
باید  از اینها درس گرفته شود و تکرار نشود.


ر
 
اولا من حواسم زیاد هم پرت نیست 
اگر چریک بازی همه گل نمیکرد حکومت در سال ۶۲ جرات سرکوب حزب رو پیدا نمیکرد و حتی قتل عام 67 هم اتفاق نمی افتاد
دوما زمان خیلی مسایل را روشن کرد ولی بعضی از دوستان هنوز نمی خواهند عینک چریکی خودرابردارند

میم
 
بحث بند تنبانی 
به همین بحث ها می گویند.
 
در ایران اصلا انقلاب نشده.
عنگلاب شده. 

انقلاب یعنی تحول ماهوی جامعه.
انقلاب یعنی گذار از فرماسیون کهنه به نو و عالی تر.
در ایران انقلاب بورژوایی سفید شکست خورده 
و فئودالیسم و روحانیت سرنگون شده دوباره به قدرت رسیده. 

در ادبیات مارکسیستی 
 به این فاجعه رستاوراسیون می گویند. 

رستاوراسیون یعنی پیروزی ارتجاع سرنگون شده بر انقلاب.
 
شاه مترقی از خمینی بوده است.
 
همین بحث ها نشاندهنده سطح نازل دانش تئوریکی شماها ست.
بهتر است معنی مفاهیمی را که بر زبان می رانید بیاموزید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر