۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۸۴)

سرچشمه:
صفحه فیسبوک
زهره اسحاقی

اﻧﺪﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻃﻌﺎﻡ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺍﺭ

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻭ ﻧﻮﺭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻴﻨﻰ
ﺗﻬﻰ ﺍﺯ ﺣﮑﻤﺘﻰ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺁﻥ
ﮐﻪ ﭘﺮﻯ ﺍﺯ ﻃﻌﺎﻡ ﺗﺎ ﺑﻴﻨﻰ
(ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺳﻌﺪﻯ | ﺑﺎﺏ ﺩﻭﻡ | ﺣﮑﺎﯾﺖ ۲۱)
ویرایش و جمعبندی از
مسعود بهبودی


میم
 
اشکال بینشی سعدی کجا ست؟


حریف

از نظر من اشکالى نداره.


میم

نه.
سعدی به تجربه شخصی به این نتیجه رسیده است.
وقتی غذا خورده باشیم و معده پر باشد، مغز کار نمی کند.
علم در زمان سعدی اما چندان رشد نکرده بود که سعدی به علت اصلی این پدیده پی ببرد.

علتش چیست؟
چرا وقتی اطعام می کنیم ، مغز از کار می افتد.


حریف

چون بدن انرژى خودشو صرف هضم غذا می کنه

میم

درست است است. ولی دقیق نیست.
چرا خواب مان می گیرد؟

 
حریف

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ، ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮔﻮﺍﺭﺵ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻋﻤﻞ ﺟﺬﺏ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﯿﺮﺩ.
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ﻭ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﺪ.


میم

عجب استدلالی!

۱
جاری شدن خون به دستگاه هاضمه چه ربطی به از کار افتادن چشم و گوش و دست و پا و مغز و غیره دارد؟


۲
حرف سعدی در تحلیل نهایی از این است که با اطعام غذا، مغز از کار می افتد. 


۳
مغز ولی از کار نمی افتد.
چون اگر مغز از کار بیفتد آدم مجنون بیابانگرد می شود، نه معتاد خواب آلود. 


۴
سعدی میان مقدار غذا در معده و شعور رابطه معکوس برقرار می کند. 


۵
ولی تجربه دیگری بطلان پندار سعدی را اثبات می کند.
چون اگر قضیه ازاین قرار باشد باید جماعت گدا گشنه و یا روزه، علامه دهر باشند.


۶
بالاخره معده معدن معرفت است و یا نه؟
حق با سعدی است و یا نه.
اشکال نظری سعدی کجا ست؟ 


۷
اگر خالی بودن شکم به تشعشع نور معرفت منجر نمی شود، چرا باید به سعدی حق داد؟
تجربه ادعای شیخ را تأیید نمی کند.

 
حریف

تحلیل شما از حکایت ۴۰ گلستان نظر شما را براى من روشن کرد.
سعدى دو بيت آورده که شما يه بيتشو تحلیل کرده ايد.
تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسید
تو مپندار که از پيل دمان انديشد

ملحد گرسنه در خانه خالى بر خوان
عقل باور نکند کز رمضان اندیشد

شما چرا بيت دوم را تحلیل نکرديد؟
ايا به خاطر این نبود که بيت دوم این اندیشه را نشون میداد که اگه به جاى ملحد کسى ديگر بود گرسنگى را طاقت می آورد؟


میم

بیت دوم هم در بخش بعدی تحلیل شده است.
شما باید خودتان بیندیشید و مسئله را به سلیقه خود حل کنید.
هیچ تحلیلی کامل نیست.
اگر خود تحلیل کننده هم پس از مدتی دوباره تحلیلش کند، چه بسا به نکات دیگری اشاره خواهد کرد.
کل حقیقت هرگز شناخته نمی شود.
به حقیقت عینی می توان نزدیک شد، ولی نمی توان بدان رسید.

چرا پس از اطعام نمی توانیم کاری بکنیم.
مثلا شعری بخوانیم و یا بسراییم.
چرا چاره ای جز استراحت نداریم.
مغز که نمی تواند از کار بیفتد.
پس چه می شود؟


حریف

سعدى در گلستان فقط تجربیاتش را ننوشته است.
حکمت را با تجربه در هم آميخته است.
نهى سعدى از غذا خوردن را نمیتوانم به طور کامل ناشى از کسلى بعد از غذا بدانم.
منظور سعدى چيز ديگرى بوده است:

ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻗﻨﺪ ﺧﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﮑﺒﺎﺭﻩ ﺑﺎﻻ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﻧﮑﺮﺍﺱ (ﻟﻮﺯﺍﻟﻤﻌﺪﻩ) ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﻧﺴﻮﻟﻴﻦ ﺗﺮﺷﺢ ﮐﻨﺪ.
ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﻧﺴﻮﻟﻴﻦ، ﭘﺮﻭﺗﺌﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﺗﺮﻳﭙﺘﻮﻓﺎﻥ” ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﻐﺰ ﻣﻲ ﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺑﻪ ﺳﺮﻭﺗﻮﻧﻴﻦ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.
ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻱ ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﻫﺎﻱ ﻋﺼﺒﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ
ﺳﻠﻮﻝ ﻋﺼﺒﻲ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﺷﮑﮔﻴﺮﻱ ﻓﺮﺁﻳﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﻢ ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ ﺍﻳﻔﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ.

ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﻣﻲ ﻳﺎﺑﺪ، ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﻲ ﺷﻮﻳﻢ.

میم

خوب.
فرض کنیم حق با شما ست.
این اما چه ربطی به تئوری سعدی دارد؟
سؤال دیگر:
چرا وقتی مثلا بچه و یا مادر کسی تب کرده و در آستانه مرگ قرار دارد، اشتهایش کور می شود و حتی نمی تواند چیزی بخواند و یا کاری بکند؟
چرا آدم عملا فلج می شود؟


ادامه دارد.

۲ نظر: