محمد زهری
در باغ افتخار
(تهران شهریور ماه ۱۳۴۱)
بوی گلی که باد در آغوش می کشید
بی آن که زنده ماند در شیره ی گلاب
مسموم می شود
در چشم انتظار
در ﺯَﻣــﻬَــﺮﯾــﺮ (سرمای سخت) برف زمستانی
دیوار گرم سینه کش آفتاب (در معرض آفتاب) تند
معدوم می شود
شب، بی ترانه ایّ و نشانی
بر این خراب خواب
بیدار می شود
سقف سیاه عرش
در سایه ی سکوت غم، آوار می شود
خاک صبور
بیمار می شود.
ای مانده، تلخ و تنها در باغ افتخار،
با دست تنگ و دیده ی نابینا
آیا چه نادره خواهی دید؟
بی آن که زنده ماند در شیره ی گلاب
مسموم می شود
در چشم انتظار
در ﺯَﻣــﻬَــﺮﯾــﺮ (سرمای سخت) برف زمستانی
دیوار گرم سینه کش آفتاب (در معرض آفتاب) تند
معدوم می شود
شب، بی ترانه ایّ و نشانی
بر این خراب خواب
بیدار می شود
سقف سیاه عرش
در سایه ی سکوت غم، آوار می شود
خاک صبور
بیمار می شود.
ای مانده، تلخ و تنها در باغ افتخار،
با دست تنگ و دیده ی نابینا
آیا چه نادره خواهی دید؟
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش:
پاسخحذفدر باغ افتخار،
بوی گلی که باد در آغوش می کشید
بی آن که زنده ماند در شیره ی گلاب
مسموم می شود.
بدین معنا که نام این شعر در مطلع شعر تکرار می شود.