۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

هماندیشی با عطا (۱)

سرچشمه:
صفحه فیسبوک عطا
 باد بر نخلستان بردمید و او را عاشقانه به آغوش کشید،
 گره از گیسوانش باز گشود و بر آنها به پریشانی، موج نشاند.
نخلستان به طنازی چهره خود را در آینه ی کارون بزک کرد و سپس اندامِ جوان خود را به نفس شیدای باد پیوند زد.
ماه که دامن سپیدش را در پهنه ی شب گسترده بود و ستارگان را که مشتاقانه و در سکوت به روایتش به گوش نشسته بودند،لحظه ای از سخن باز ماند و به شوق، بر گیسوی پریشان نخلستان که در همآغوشی با باد، شهد عشق را به رگِ زمین جاری می کرد، خیره شد.
باد از نگاه ماه بر گیسو و پیکر نخلستان به حسادت برآشفت، غریو بر حنجره دراندخت و به خشم بال بر آسمان کشید.
با پنچه ی ابر سیمای ماه را خدشه زد و دامن سپیدش را ـ به چنگ ـ درید.
از نفیر تازیانه اش ستارگان نیز به شتاب رخ در چادر سیاه پوشاندند و به ترک آسمان برآمدند .
خشم باد را اما دیگر پایانی نبود.
به آشفتگی و سرگردانی در پهنه ی آسمان روزگاران گذراند و روز را به شب و شب را به روز رساند.
نخلستان به انتظار بازگشت باد، گیسو به سفیدی رنگ باخت، اندام به خمیدگی کشید و از آن پس هرگز در آینه ی کارون چهره بزک نکرد.
عطا/ بولونیا

ویرایش از
 مسعود بهبودی

پیشکش به خواهر لر خوزستانی ام
زهره

مهدی
 
کاکا جانم!
نخل‌‌های سرزمین تو بی‌سر هم که باشند شاعرند.
خرمای مضافتی‌شان را می‌توان بزمِ ختم‌شان کرد، اما شاعرند
ما دل مان به نان و خرما خوش بود، میرغضب آمد و گفت بچه‌ها ساکت بنشینید می‌روم برای تان از خرما و نخل رنگینگ درست کنم و ما غافل بودیم
او نخل‌ها را با جنگی که نعمت خواندش سربرید و از آن ساطور و تبر و تابوت ساخت.
شعر بگو شاعر که کلام و سرایش‌ ات شاخ‌ مان تیز کند و بر شکم گرگ بد‌کاره که بچه‌ها را فروبلعید فرود آریم و شنگول و منگول نجات دهیم.

ستاره

گرمای جان جهان،
از دل عاشق نخل های جنوب برآمد
و به آسمان چشم انتظار، صعود کرد
و به مهمانی ماه و ستارگان دعوت شد
و از خوان «مهر» آنان، رهاوردی
برای فرزندان زمین تشنه لب آورد
و دیگر بار، پیوندی از سر مهر،
میان آنان بسته شد، به یاری زیباترین
نگاه ها و اندیشه ها 

 
میم

مشخصه اصلی این قصه چیست؟

عطا

مشخصه؟
عطر نخلستان را به مشام کشیده اید، قبل و بعد از جنگ؟

میم
 

نه.
ما به هنگام جنگ کودکی بیش نبوده ایم.
هنوز نه نخلی دیده ایم و نه نخلستانی.
منظور مشخصه فرمال و ساختاری خاص این اثر هنری است.
با این فرم انعکاس هنری ـ استه تیکی در آثار فروغ  فرخ زاد، بطرزی مثبت و در آثار شعرای عمدتا زن زنده دیگر به طرز منفی مواجه می شویم.

عطا

دوست من، براین اندیشه ام که آیا می شود از این قصه به مثابه یک اثر  هنری  یاد کرد و در جستجو یساختاری خاص در آن برآمد؟
تنها بیان ناشیانه ی یک احساس بوده است.
مناسب دنیای مجازی و بدور از هر گونه ادعا.
به همین جهت پرسش کردم هوای نخلستان را به مشام دارید.
مهارتی در شناخت شعری ندارم، گرچه قراوان می خوانم و بدان علاقه دارم.
 بنابرین، نمی توانم ارزیابی درستی از اشعار فروغ و دیگر زنان سراینده داشته باشم.

میم

با یکبار خواندن اثری نمی توان قضاوت قطعی راجع بدان کرد.
ولی در هر صورت ادر ارجمندی هنری ین اثر که مادیت یابی روح است، نمی توان تردید داشت.
شما هم منکر آن نیستید که احساسی جامه مادی کلام پوشیده است.
مشخصه این اثر بنظر ما اروتیزاسیون عناصر طبیعی است و یا 
ناتورالیزاسیون روحیات اروتیکی انسانی و اجتماعی است.
این طرز انعکاس علل طبقاتی دارد.
هم در اشعار فروغ و هم در اشعار شعرای معاصر از زن و مرد.
 این بحث اما بحث شورانگیزی است.

عطا

شاید خواننده نتواند با یک بار حکم قطعی صادر کند، اما "نویسنده" به خوبی می داند چگونه قلم رانده است.
نه ، من منکر مادیت بخشیدن به یک احساس نیستم.
بر این باورم هرآنچه بر صفخه ای نقش می بندد مادیت یابی احساس و اندیشه (روح) است، خواه بیانی استادانه داشته باشد و یا به گونه ای ابتدایی ابراز شده باشد.
 اینکه علل طبقاتی دارد، خوب در حامعه طبقاتی همه چیز طبقاتی است.
کنش و واکنش ها بیانگراین وابستگی است!

میم

آره.
حق با شما ست.

۱
ولی علل طبقاتی را ما نه بطور انتزاعی و کلی، بلکه بطور مشخص و عینی بر زبان می رانیم.

۲
منظور این است که اروتیزاسیون پدیده های طبیعی و یا برعکس، ناتورالیزاسیون پدیده های اروتیکی انسانی و یا اجتماعی جزو کسب و کار طبقات اجتماعی معینی است.
یعنی پدیده ای عام است و در مقایس جهانی از همین قرار است.

۳
بحث هم محدود و منحصر به این اثر هنری شما نیست.

۴
در اشعار فروغ مثلا باد با پیراهن زنانه در بند رخت، عشقبازی می کند و حتی «حالی به حالی می شود.»

۵
اکنون شعرای طبقات اجتماعی واپسین «پورنوفیکاسیون» (عملیات و آلات جنسی) خاصی را وارد همه مسائلی می سازند که در فرم قصه و شعر طرح می کنند.

۶
ما روزی در کارخانه ای که کار می کردیم به دختر جوانی که کلافه بود، 
گفتیم:
«کتاب بخوان.»

گفت:
«کتاب می خوانم، ولی بیشتر تحریک می شوم و کلافه تر می شوم.»

درجه دهاتی بودن ما را باش.
بعد شنیدیم که محتوای سه چهارم کتب منتشره در کشور مورد نظر، 
بطور مستقیم و یا غیرمستقیم،
 از پورنو تشکیل یافته است.

عطا

تصور می کنم تمایز عمده ای میان هنرهای اروتیکی و پورنو موجود باشد.
اگر چه در مواقعی تشخیص و تفکیک آنها به راحتی میسر نباشد.

شاید یکی ازوجوه مشخص آنها هدف و پیامی باشد که از سوی آنها ارائه داده می شود.
اینکه برخی حتی از دیدن ساق پایی تحریک می شوند را نمی توانیم به حساب صاجب پا بگذاریم.
یا اینکه من از لغزش شبنمی بر برگی حالی به حالی شوم آنرا حاصل پورنوی طبیعت بدانم.
اینکه شعرای طبقات اجتماعی واپسین این مسئله را در تمامی مسائل اجتماعی وارد کرده اند، پدیده تازه ای نیست .
نظامی که بر ایران حاکم است مصداق این امر است
اگرچه تلاش می کند تا عکسش را به جامعه نشان دهد.
بهرجهت به شخصه تصور نمی کنم که بتوان از نوشته ام به مثابه نمونه ای از هنر اروتیکی یاد کرد.

میم

اروتیسم که بد نیست.

۱
اروتیسم با سکس یکی نیست.

۲
وجود عناصر اروتیکی در اشعار فروغ هم فی نفسه منفی نیست.

۳
شعرای طبقات اجتماعی واپسین چیزی عرضه می کنند که نه حاوی اروتیسم است و نه پورنو ست.
ولی تهوع آور است.

۴
اشعار فروغ و این اثر شما از این جنس نیستند.

۵
این ادبیات طبقات اجتماعی واپسین ـ چه قصه و چه شعر ـ نه اروتیکی اند و نه پورنو.
ولی اگر مطالعه کنید متوجه می شوید که مؤثرتر و مخرب تر از پورنو هستند.

۶
مؤلفین مدرن و معاصر این آثار، از جوانان طبقات اجتماعی واپسین اند
(فئودال زاده، خان زاده، بورژوا زاده) اند.

۷
این مسئله حتمالا هنوز مورد تحلیل قرار نگرفته است.

۸
در کامنت شما راجع به طبقه حاکمه وطنی، هسته درست مهمی هست:
هیئت و طبقه حاکمه وطنی سکس و عناصر مربوط بدان را بطور غیرمستقیم ایدئالیزه می کند.
به آنها در ضمیر جامعه و در افکار عمومی، محویت و مرکزیت می بخشد.

۹
طبقه حاکمه ایران هم در زمان شاه و هم اکنون طیفی از طبقات اجتماعی واپسین  از بنده دار و فئودال و روحانی تا بورژوازی واپسین بوده و است.

۱۰
سکس اکنون در مقیاس جهانی چیزی شبیه مذهب است.
مذهب دیگری است.

۱۱
این بحث خیلی ارزشمندی است.
شاید فلسفه حجاب و غیره در پرتو همین مذهب جدید بهتر روشن شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر