تحلیلی از
ربابه نون
سراغی نیست
ز مرد ِ مرد
به ایوان پلید خانه ی بی زاد و رود ما ، چراغی نیست:
اجاق نسل ما کور است و درد ما همه این درد
ربابه نون
سراغی نیست
ز مرد ِ مرد
به ایوان پلید خانه ی بی زاد و رود ما ، چراغی نیست:
اجاق نسل ما کور است و درد ما همه این درد
آنچه که محمد زهری در این شعر و احتمالا در اشعار دیگرش تبیین می دارد، حاوی بینش معیوب حاکم بر روشنفکریت وطنی است.
برای تئوریزه کردن این بینش به بررسی عمیق تر، مشخص تر و عینی تر آن نیاز مبرم است.
برای تئوریزه کردن این بینش به بررسی عمیق تر، مشخص تر و عینی تر آن نیاز مبرم است.
1
محمد زهری علیرغم داشتن مغز سرد ستایش انگیزی، به دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو معینی، دیالک تیک نسل ها را درست درک و منعکس نمی کند.
او بی اعتنا به دور و بر خود حتی، خیال می کند که فرزند هر توده ای حتما باید توده ای و شاید حتی توده ای تر باشد.
به همین دلیل از کوری اجاق نسل خویش سخن می گوید.
اگر تصور ما در این زمینه درست باشد و او واقعا چنین بیندیشد، این به چه معنی خواهد بود؟
۲
این اولا به معنی عدم درک دیالک تیک کهنه و نو خواهد بود.
در دیالک تیک کهنه و نو، نقش تعیین کننده نه از آن کهنه، بلکه از آن نو است.
اگر دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک نسل کهنه و نسل نو بسط و تعمیم دهیم، تصمیمگیر اصلی نه نسل کهنه، بلکه نسل نو خواهد بود.
چون این نسل نو است که نسل کهنه را نفی دیالک تیکی می کند تا توسعه فردی و اجتماعی امکان پذیر گردد.
نفی دیالک تیکی کهنه به چه معنی است؟
۳
نفی دیالک تیکی نسل کهنه (و هر چیز دیگر) به معنی حفظ و تداوم و توسعه جنبه های مثبت و مفید نسل کهنه از سوئی و نقد و حذف جنبه های منفی و مخرب و مزاحم نسل کهنه از سوی دیگر است.
در غیر این صورت، هم فرد (دختر و پسر) درجا می زند و می پوسد و هم جامعه و همبود.
این قانون دیالک تیکی حتی در عالم نباتات و جانوران حاکم است.
توله های جانوران پس از تعذیه و رشد و بلوغ، مجبورند که آغوش گرم و نرم و راحت خانواده را ترک کنند و خانواده جدیدی برای خود تشکیل دهند.
این کردوکار تنها و تنها به دلیل دیالک تیک عینی حاکم بر رابطه کهنه و نو (نسل قدیم و نسل جدید) صورت می گیرد.
در غیر اینصورت حفظ نوع (مثلا نوع شیر و یا پلنگ) و تکثیر نوع و یا تداوم نسل ها و بازتولید جامعه محال می گردد.
۴
حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
فرزندان انقلابی ترین شخصیت ها درست به دلیل همین دیالک تیک کهنه و نو (که بطرزی جبری اراده خود را به کرسی می نشاند) چه بسا کمترین عشق و علاقه ای به انقلاب و رهایش اجتماعی ندارند.
فرزندان خیلی ها که در پارسائی و زلالی و زیبائی زیست شان کمترین تردیدی روا نیست، نه انقلابی، بلکه چه بسا ارتجاعی و در بهترین حالت رفرمیست اند.
اینکه آثار و اشعار پدر خود را با عکس های درخور ایده ئولوژی امپریالیسم منتشر می کنند و از شط اعتبار پدر انقلابی و توده ای، برای طبقه حاکمه ارتجاعی ماهی می گیرند، تغییری در این حقیقت امر اعمال نمی کند.
ساده لوحانه است، اگر کسی دختر و یا پسر شاعری انقلابی و توده ای را انقلابی و توده ای تصور کند.
۵
ایراد دیگر این بینش معیوب، خانوادگی، طایفه ای، قبیله ای و موروثی تصور کردن سنگرها و سمتگیری های اجتماعی و سیاسی است.
دختر و یا پسر مادر و یا پدری که جانبدار انقلاب مشروطه و دموکراسی بوده، می تواند به دلیل جایگاه اجتماعی معین خویش، طرفدار خشن ترین و خونریز ترین استبدادها باشد.
۶
ایراد دیگر این بینش معیوب، عدم درک خصلت طبقاتی ایده ئولوژی بطور کلی و از هر نوع است.
در این بینش معیوب، نقش تعیین کننده جایگاه انسان ها در جامعه و پایگاه طبقاتی ناشی از آن، یعنی تز «درک ماتریالیستی تاریخ» (مهمترین کشف مارکس) تحقیر و چه بسا حتی فراموش می شود.
آن سان که برای ایده ئولوژی، منشاء خانوادگی، طایفه ای، قبیله ای و موروثی تعیین می شود.
این طرز تفکر ریشه فئودالی دارد و با بینش علمی بیگانه است.
اگرچه در جوامع عقب مانده از حمایت تجربی عظیمی برخوردار است:
۷
چون با چشمانی از حیرت دریده می توان مثلا در کشور عه هورا شاهد این حقیقت امر بود که طرفداری سطحی و صوری از احزاب و سازمان ها، خانوادگی، طایفه ای، قبیله ای و موروثی است:
صفر قهرمانی با طنز دهقانی خاصی از گوسفند وارگی خلایق عقب مانده روایت می کرد:
کمک به گوسفندی در پرش از رودی سبب می شود که بقیه گوسفندان پشت سر یکدیگر بپرند.
کمک به گوسفندی در پرش از رودی سبب می شود که بقیه گوسفندان پشت سر یکدیگر بپرند.
فرقه ای، توده ای، فدائی، حزب اللهی و غیره شدن پدری و یا عموئی و یا پسر عموئی چه بسا همه اعضای قبیله را بطرز سطحی و صوری و کشکی و الکی فرقه ای، توده ای، فدائی، حزب اللهی و غیره می سازد.
به همین دلیل روزی هر خردگرائی حیرت زده از خود می پرسد:
«اینها دیگر کیانند که عکس توده ای ها را می چرخانند و عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین ایده ئولوژی ها را بی شرمانه تبلیغ می کنند؟»
۸
درست به دلیل پای بندی به این بینش معیوب است که روشنفکریت وطنی ـ اعم از چپ و راست ـ به عوض روشنگری به عوامفریبی و حتی خودفریبی کمر بسته است.
هدف حضرات جمع آوری فرصت طلبانه و بی پرنسیپ نوچه است.
بدین طریق، مکانیسم تهوع اوری بکار می افتد:
کسی حوصله یاد گیری و یاد دهی اندیشه ای را حتی ندارد.
هدف گرد اوری طرفدار است.
طرفدار با هر کیفیت و با هر درجه ای از جدیت.
به همین دلیل حرفه همه از دم می شود هوراکشی برای جفنگ و یا عکس همدیگر.
۹
در این بینش معیوب روشنفکریت وطنی در هر صورت تحلیل طبقاتی چیزها، پدیده ها، روندها، سیستم ها و انسان ها در حاشیه می ماند.
ضمنا جاده برای کجاوه «تئوری نخبگان» هموار می گردد.
آن سان جای توده تاریخساز را در بهترین حالت، یاران و در بدترین حالت، مهدی موعودی، چریک نیهلیستی، کاوبوی هفت بدستی، قلدر برنو بر دوشی می گیرد.
۱۰
سیاوش کسرائی نیز در خیلی از اشعارش، مثلا در شعر بلند «هنگامه ی هنگامه ها» همین بینش معیوب رایج را در فرم دیگری تبیین می دارد:
باری چنان شد که مردمان
پی سواد و سود خویش گرفتند
آری، چنان شد که حتی برادران
پی سواد و سود خویش گرفتند
آری، چنان شد که حتی برادران
معنی تحت اللفظی:
کار به جائی رسیده که نه تنها مردمان عادی، بلکه حتی برادران ما (توده ای های سابق) به دنبال تحصیلات و رفاه می روند.
ادامه دارد.
تئوری نخبگان
پاسخحذفhttp://hadgarie.blogspot.de/2010/09/blog-post_12.html