سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین
تحلیل شعر
له له و تنفس
ادامه
بند
چهارم
در زیر پاشنه هر در
در پشت هر مغز
من له له سگان مفتش را
ـ پی جوی و هرزه پوی ـ
احساس می کنم
حتی
·
سیاوش ـ بی شباهت به همگنان ـ به تئوری رهائی بخش مسلح است.
·
او هرگز کور و کودن و کوته بین نبوده است.
·
او حیات را در داربست دیالک تیکی اش، در ساختار تضادمندش
می بیند.
·
به همین دلیل، له له سگان مفتش
را در زیر پاشنه هر در و حتی در پشت مغزها احساس می کند، که کاری جز پی جوئی و
هرزه پوئی ندارند.
·
روشنگری همواره با اختناق، در
فرم های مختلفش همراه است.
·
تلاش برای رهائی هرگز خالی از اسارت و سرکوب نبوده است.
·
آزادی تنها چیزی است که در زر ورق هدیه نمی
گنجد.
·
آزادی را کسی به کسی هدیه و سوقات نمی دهد.
·
آزادی را باید در نبردی دشوار بدست آورد و در نبردی
دشوار از آن پاس داشت.
بند پنجم
از هر
بلور واژه که جان می دهد به خلق
نان و گل و سلامت و آزادی
می بینم آشکار
این پوزه های وحشت را
ـ له له زنان و هار
ـ
·
سیاوش هراس طبقه حاکمه را از واژه ها می بیند:
·
هراس طبقه حاکمه از بلور واژه های نان و گل وسلامت و
آزادی.
1
·
دلیل این هراس این است که واژه ها ـ چه بسا ـ قوالب مفاهیم
رهائی بخش اند.
·
و مفاهیم رهائی بخش حامل انرژی
شگفت انگیزی اند، که پس از نفوذ در جان توده ها به نیروی مادی قهرآمیز مهیبی بدل
می شوند.
·
هراس ارتجاع از بلور واژه ها
بیهوده نیست.
2
·
عمل دگرگونساز از خطه نامرئی اندیشه
رهائی بخش می گذرد:
الف
·
نبرد رهائی بخش در دیالک تیکی
از رهائی روحی و رهائی مادی قوام می یابد.
ب
·
ایده و اندیشه انسان را و جامعه را
زیر و رو می کند.
ت
·
از این رو ست که دشمنان ترقی دست به سرچشمه می برند و به
تفتیش و تعقیب و شکار حاملین گونه گون ایده و اندیشه
می پردازند.
پ
·
توده ها بدون جادوی رهائی بخش
اندیشه ها کاره ای نیستند، غول بی سر اند و بی چشم و گوش.
3
·
شکار رهبران اندیشنده ی توده ها، شاهکار بی بدیل دشمنان توده ها بوده است.
4
·
کسی که دیالک تیک شخصیت و توده
را، دیالک تیک روشنفکر ارگانیک توده و توده را
نمی فهمد، ابلهی بیش نیست.
بند ششم
آن گیاه از میان صداهای گونه گون
این له له، آن تنفس
هر دم بلند
بنهفته هر صدایی دیگر
تا آستان قلبم بی تاب
نزدیک می شوند
نزدیک می شوند و خوابم نمی برد
·
در این بند شعر سیاوش، پسیکولوژی شاعر انعکاس می یابد:
·
او نه شب خواب و نه روز آرام دارد.
·
زندگی شاعر آلوده به درد، آلوده به تشویش و دلهره است.
·
زندگی شاعر دیالک تیکی از ممات
و حیات است.
·
مرگ هر روزه، به خاطر زندگی سزاوار زندگان!
بند هفتم
اینک منم
مهاجم و محبوس
لبریز آب های طاغی دریای سهمگین
قربانی سگان تکاپو
می گردم و به بازوانم مواج
هر چیز را به گردم می گردانم
می ترسم
اما می ترسانم
·
زندگی دشوار مبارزان انقلابی در شرایط اختناق و استبداد را
بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد:
1
·
مبارزان انقلابی دیالک تیکی از
مهاجم و محبوس اند.
·
دیالک تیکی از آزادی و اسارت است.
2
·
ژان لافیت از قول ویکتور هوگو
خواهد گفت:
·
زنده آنانند که می رزمند!
·
در قاموس هوگو، مبارزه رهائی بخش به مثابه دیالک تیکی از ماده و روح، دیالک تیکی از زندگی و معنای زندگی
است.
3
·
موجوارگی انسان مبارز، اقبال
خواهد سرود، با تفسیری متافیزیکی و نادرست از چند و چون موج:
موجیم که آرامش ما
خود عدم ما ست.
(نقل به مضمون)
·
موج اما نه حرکت مطلق، بلکه دیالک
تیک حرکت و سکون است.
·
موج دیالک تیک خفت و خیز
مدام است.
4
·
سکون موج مرحله تدارک خیزش پر توانتر موج است.
·
عقب عقب رفتن انسان جهنده است، برای جهشی فراتر از
معمول.
5
·
در قاموس سیاوش، مبارزان انقلابی به دلیل جذب اندیشه های
رهائی بخش از آب های طاغی لبریز اند و شباهت غریبی به دریا دارند.
·
ظاهری آرام و درونی منقلب دارند.
·
از این رو ست که دیالک تیکی از
هراسیدن و هراساندن اند.
6
·
بازجو به ظاهر قربانی بی پناه خواهد نگریست و به تحقیر
خواهد گفت که سرتاپایش صناری ـ حتی ـ نمی ارزد.
·
و قربانی بطور منطقی خواهد خواست که رهایش کنند.
·
چه هراسی ازخسی که سرتاپایش صناری ـ حتی ـ نمی ارزد؟
·
چه هراسی از خواندن جزوه ای و یا شنیدن رادیوئی؟
7
·
بازجو خواهد گفت که تنها پس از استفراغ دانسته ها نفس
راحتی خواهد کشید.
·
پس خسی که سرتاپایش صناری ـ حتی ـ نمی ارزد، چیزی در
اختیار دارد که دانستنش برای هیئت و طبقه حاکمه حیاتی است.
·
دیالک تیک هراسیدن و هراساندن بودن مبارزان انقلابی همین است و به همین دلیل است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر