۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

هماندیشی با حریفی که توده ای نیست (9)


یدالله سلطان پور   

حکومت های دیکتاتوری از قدرت کنار زده می شوند
و بدی های شان را برای فرزند خوانده های شان به جا می گذارند  

1
·        در همین جمله حریف ـ قبل از همه ـ جهان بینی ایدئالیستی او عربده می کشد:
·        چون حریف در این حکم، روح را می بیند و نه ماده را.
·        شعور را می بیند و نه وجود را.
·        شعور اجتماعی را می بیند و نه وجود اجتماعی را.

2
·        در همین حکم حریف، ضمنا درک ایدئالیستی او از جامعه و تاریخ عربده می کشد.
·        حریف و نه فقط حریف از کشف عظیم مارکس تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ» بکلی بی خبر است.   
·        به همین دلیل با فرم حکومت جامعه را ارزیابی می کند.
·         مفاهیم هرکس آئینه جهان بینی او ست.

3
·        در این حکم حریف ضمنا طرز تفکر (اسلوب بینشی) متافیزیکی او بالاعم و طرز تفکر فرمالیستی او بالاخص عربده می کشد:

4
حکومت های دیکتاتوری از قدرت کنار زده می شوند
و بدی های شان را برای فرزند خوانده های شان به جا می گذارند  

·        حریف روبنا را می بیند و روحش حتی از زیربنا خبر ندارد.
·        حریف فقط می تواند ببیند که فرمی از دیکتاتوری جای فرم دیگری از آن را گرفته است.
·        به قول عوام الناس، شاه رفته و شیخ آمده است.
·        دیکتاتوری ساواک و ارتش و ژاندارمری رفته و دیکتاتوری عبا و قبا و نعلین و یا سپاه و بسیج و لباس شخصی جای آن را گرفته است.
·        این معنائی جز پرسه زدن در سطح چیزها و پدیده ها ندارد.

5

·        حتما حریف در حرف می تواند بگوید که به دیالک تیک فرم و محتوا باور دارد.
·        این ولی مانع آن نمی شود که در تحلیل چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی به ساز فرم برقصد و محتوا را به باد فراموشی سپارد.

·        دیری است که عوامفریبان چپ و راست هم در رسانه های فوندامنتالیستی و امپریالیستی با کله ای خالی هارت و پورت می کنند و  مفاهیمی از قبیل دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، دیکتاتوری و غیره را بطور مکانیکی تکرار می کنند.
·        با همین بینش متافیزیکی بالاعم و فرمالیستی بالاخص است که میان دیکتاتوری مقاومت خلق و دیکتاتوری طبقه حاکمه امپریالیستی علامت تساوی گذاشته می شود و لاشخورانه استالین در کنار هیتلر قرار داده می شود.

·        در بینش فرمالیستی واقعا هم میان استالین و هیتلر فرق چندانی وجود ندارد:
·        حزب واحد.
·        رهبر واحد.
·        دستگاه دولتی مشابه.
·         سرکوب مخالفین نظام
·        ایده ئولوژی واحد
·        و خیلی چیزهای صوری و فرمال مشابه دیگر.

6
حکومت های دیکتاتوری از قدرت کنار زده می شوند
و بدی های شان را برای فرزند خوانده های شان به جا می گذارند  

·        محبوبیت فرمالیسم برای لاشخوریسم ملی و بین المللی بی دلیل نیست.
·        با توسل به منطق ضد منطقی فرمالیسم می توان حتی میان خیر مطلق و شر مطلق علامت تساوی گذاشت.
·        واقعیت اما این است که فرم واحدی می تواند فرم های متفاوتی و حتی متضادی داشته باشد.
·        دیکتاتوری شاه فقط بظاهر با دیکتاتوری شیخ یکسان است.
·        فقط بظاهر.
·        دیکتاتوری شاه دیکتاتوری انقلاب بورژوائی سفید بوده است.
·        دیکتاتوری شیخ دیکتاتوری ارتجاعی فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی ـ عهد بوقیستی است.
·        کسی که قادر به درک محتوا و ماهیت متضاد دیکتاتوری ها نباشد، ول معطل است.

·        به همین دلیل دیکتاتوری را با توجه به محتوا و ماهیت آن می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف
·        دیکتاتوری قوای انقلاب، مقاومت و پیشرفت  

ب
·        دیکتاتوری قوای ارتجاع، سرکوب و پسرفت.  

7
 حکومت های دیکتاتوری از قدرت کنار زده می شوند
و بدی های شان را برای فرزند خوانده های شان به جا می گذارند  

·        حریف چنان وانمود می کند که انگار «بدی های» ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی میراث طبقه حاکمه انقلاب سفید است.

·        کدام فرزند خوانده؟


·        ارتجاع فئودالی ـ روحانی بخشی از طبقه حاکمه ماقبل انقلاب سفید بوده است.
·        انقلاب سفید مرزبندی جناح متمدن و مدرن بورژوازی از طبقات اجتماعی فئودالی و بنده داری کپک زده ی عهد عتیق بوده است.
·        ما در این جور موارد نه با رابطه پدر و فرزند، بلکه با رابطه انقلاب و ارتجاع سر و کار داریم.
·        «بدی های» ارتجاع حاکم بدی های سنتی و طبقاتی خاص آن است و نه میراث دیکتاتوری انقلاب سفید.
·        اعضای طبقه حاکمه انقلاب سفید با این اجامر و اوباش ارتجاعی و قرون وسطائی اصلا قابل مقایسه نیستند.
·        سران ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی با هیتلر و پینوچه و بن لادن و بوش و یلسین و پوتین و لاشخورهای دیگر قابل مقایسه اند.

8
روبنا و زیر بنا
 اصلی که شما مطرح می کنید در ایران معنی وارونه دارند
برای مردم ما اسلام و دین زیر بنا ست

·        به این می گویند:
·        شق القمر نظری!

·        بر ما چه رفته است که به این روز افتاده ایم؟

·        حریف اصلا نمی داند که روبنا و زیربنا منشاء عینی و واقعی دارند.
·        درست به همان سان که درخت و رخت منشاء عینی و واقعی دارند.
·        منشاء عینی و واقعی مفهوم درخت، میلیون ها درخت مختلف از سرو تا سپیدار است.
·        و منشاء عینی و واقعی رخت، میلیون ها رخت از پیراهن تا پیژامه است.

9
روبنا و زیر بنا اصلی که شما مطرح می کنید در ایران معنی وارونه دارند
برای مردم ما اسلام و دین زیر بنا ست

·        حریف به همین دلیل، فکر می کند که روبنای ایده ئولوژیکی و زیربنای اقتصادی چیزهای دلبخواهی و سوبژکتیو هستند.
·        اگر ملتی خر باشد، در چشم به هم زدنی جای زیربنای اقتصادی با روبنای ایده ئولوژیکی عوض می شود.
·        خریت و خرافه آنگاه به مثابه زیربنای اقتصادی تصور و تصویر می شوند.
·        در این صورت توضیح پدیده های اجتماعی نیز بر اساس خریت و خرافه صورت می گیرد.

·         حریفی بحق می گفت:
·        هنر عیرانی جماعت از هر طبقه و قشر اجتماعی ریختن آبروی ایران و ایرانی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر