تحلیلی
از شین میم شین
نمی
بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم
خون شد از غصه ساقی کجایی
ز
کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند
مفتاح مشکل گشایی
·
معنی تحت اللفظی:
·
از همدمان اثری نیست.
·
از غصه دلم خون شد.
·
ساقی می بیاور.
·
از خرابات روی برنگردان.
·
چون آنجا کلید درهای بسته را می
فروشند.
1
نمی
بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم
خون شد از غصه ساقی کجایی
ز
کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند
مفتاح مشکل گشایی
·
خواجه در این دو بیت، می را
ایدئالیزه می کند (به عرش اعلی می برد.)
·
در قاموس خواجه می هم غمگسار و هم
مشکل گشا ست.
·
می تحت عناوین و اسامی مختلف از
باده تا آتش میخانه و شراب و غیره یکی از مقولات فلسفه اجتماعی خواجه است و باید
مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
·
سؤالی که ما را از دیرباز به خود
مشغول کرده، این است که چرا می به مقام باب الحوایج و حلال مشکلات ارتقا می
یابد؟
2
·
احتمال آن می رود که منظور خواجه
نه خود می، بلکه نتیجه حاصل از میخواری باشد.
·
می به قول خود خواجه «خانه خرد را
به آتش می کشد.»
·
درست به همین دلیل مفهوم «می» به
مقام مقولة المقولات اعتلا می یابد.
·
می توان گفت که می بهترین وسیله
برای خردستیزی است.
·
هم خواجه و هم عرفان هر دو به دلیل
خردستیزی به ایدئالیزه کردن مفهوم «می» می پردازند.
·
هنر می این است که کارخانه مغز را
از کار می اندازد و مست را نسبت به جامعه و جهان بی اعتنا می سازد.
·
خواجه می را برای تئوری اجتماعی
مبتنی بر تحمل و رضایت و تسلیم لازم دارد.
·
عرفان می را (و مواد مخدر و
هلوسیناتیو دیگر را) برای بی خویشی و پرواز خیالی روحی به سوی حق کذائی لازم دارد.
·
می مفتاح هیچ دری نمی تواند باشد.
·
می فقط می تواند به تخریب جسم و
جان آدمی منجر شود.
3
عروس
جهان گر چه در حد حسن است
ز
حد می برد شیوه بی وفایی
·
معنی تحت اللفظی:
·
عروس دنیا، اگرچه خیلی زیبا ست،
ولی ضمنا خیلی بی وفا ست.
·
خواجه در این بیت جهان را به عروسی
بزک شده و بظاهر زیبا، ولی در باطن مکار و غدار تشبیه می کند.
·
در ابیات دیگر عجوزه حیله گر می
نامد.
·
نیهلیسم در ایده ئولوژی طبقات
اجتماعی واپسین همه جا به تحقیر جامعه و حیات می پردازد، تا زمینه را برای اثبات
پوچی زیست و تجلیل از مرگ در همه فرم های آن از قبیل جنگ، کشتار، خودکشی و انتحار
آماده سازد.
·
فوندامنتالیسم نیز فرم نقابدار
نیهلیسم است که از فرزندان خلق، بمب زنده و رونده و تپنده می سازد و بر ضد خلق به
خدمت می گیرد.
می
صوفی افکن کجا می فروشند
که
در تابم از دست زهد ریایی
·
معنی تحت اللفظی:
·
می قوی کجا می فروشند تا بخرم و
بخورم و از شر زهد ریائی نجات یابم؟
·
خواجه در این بیت نیز اهل عرفان را
از سوئی به هشیاری و از سوی دیگر به تزویر و تظاهر و ریا متهم می کند.
·
صوفی در مقابل می مقاومت به خرج می
دهد و حتی الامکان از مستی پرهیز می کند.
·
در اتیک فئودالی ـ بنده داری خواجه،
چنین خصوصیتی بغایت مذموم و قابل نکوهش و انتقاد است.
بیاموزمت
کیمیای سعادت:
ز
همصحبت بد جدایی، جدایی
مکن
حافظ از جور دوران شکایت
چه
دانی تو ای بنده کار خدایی
·
معنی تحت اللفظی:
·
کیمیای سعادت را از من بیاموز:
·
از معاشر بد، گریزان باش.
·
حافظ از ستم دوران شکوه مکن.
·
چون تو بنده ای بیش نیستی و لذا از
کار خدا بی خبری.
1
بیاموزمت
کیمیای سعادت:
ز
همصحبت بد جدایی، جدایی
·
منظور خواجه از همصحبت بد، اهل
عرفان است که اوپوزیسیون ضد فئودالی ـ ضد روحانی در قرون وسطی را تشکیل می دادند و
نفوذ فکری عمیقی در جامعه و حتی در اعضای هیئت حاکمه داشته اند.
2
مکن
حافظ از جور دوران شکایت
چه
دانی تو ای بنده کار خدایی
·
خواجه در این بیت آخر غزل، با تیر
واحدی دو نشان ایده ئولوژیکی بسیار مهم می زند:
الف
مکن
حافظ از جور دوران شکایت
·
خواجه از سوئی خواننده شعر خود را
به تسلیم و تحمل و رضایت فرا می خواند.
·
او به خواننده حتی اجازه شکایت از
جور روزگار نمی دهد.
·
این گرایش ایده ئولوژیکی اصلی
خواجه است.
·
باید وضع موجود حفظ شود.
·
خواجه فقط اگر خیلی مست باشد، «فلک
را سقف می شکافد و طرح نو در می اندازد»، طرحی که به درد خودش و اعوان و انصارش می
خورد.
ب
چه
دانی تو ای بنده کار خدایی
·
خواجه از سوی دیگر تئوری شناخت
ارتجاعی و غیر علمی خود را تبلیغ می کند.
·
این تئوری شناخت خواجه ندانمگرائی
(اگنوستیسیسم) نام دارد.
·
خواجه بنی بشر را عاجز از شناخت
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی می داند.
·
داننده بلامنازع، شخص شخیص عالم
الغیب یعنی خدا ست.
·
امروزه طبقه حاکمه امپریالیستی نیز
همین مکتب معرفتی ـ نظری را تبلیغ می کنند.
·
در فیس آباد هم گروه های مرتجع
لاادری (اگنوستیک) صفحات پرطرفداری افتتاح کرده اند و به مسموم سازی مشتریان خود
مشغولند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر