۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (65) (بخش آخر)


تحلیلی از شین میم شین

نمی ‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی

·        معنی تحت اللفظی:
·        از همدمان اثری نیست.
·        از غصه دلم خون شد.
·        ساقی می بیاور.
·        از خرابات روی برنگردان.
·        چون آنجا کلید درهای بسته را می فروشند. 

1
نمی ‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی

·        خواجه در این دو بیت، می را ایدئالیزه می کند (به عرش اعلی می برد.)   
·        در قاموس خواجه می هم غمگسار و هم مشکل گشا ست.

·        می تحت عناوین و اسامی مختلف از باده تا آتش میخانه و شراب و غیره یکی از مقولات فلسفه اجتماعی خواجه است و باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.

·        سؤالی که ما را از دیرباز به خود مشغول کرده، این است که چرا می به مقام باب الحوایج و حلال مشکلات ارتقا می یابد؟ 

2
·        احتمال آن می رود که منظور خواجه نه خود می، بلکه نتیجه حاصل از میخواری باشد.
·        می به قول خود خواجه «خانه خرد را به آتش می کشد.» 
·        درست به همین دلیل مفهوم «می» به مقام مقولة المقولات اعتلا می یابد.
·        می توان گفت که می بهترین وسیله برای خردستیزی است.
·        هم خواجه و هم عرفان هر دو به دلیل خردستیزی به ایدئالیزه کردن مفهوم «می» می پردازند.
·        هنر می این است که کارخانه مغز را از کار می اندازد و مست را نسبت به جامعه و جهان بی اعتنا می سازد.
·        خواجه می را برای تئوری اجتماعی مبتنی بر تحمل و رضایت و تسلیم لازم دارد.
·        عرفان می را (و مواد مخدر و هلوسیناتیو دیگر را) برای بی خویشی و پرواز خیالی روحی به سوی حق کذائی لازم دارد.

·        می مفتاح هیچ دری نمی تواند باشد.
·        می فقط می تواند به تخریب جسم و جان آدمی منجر شود.

3
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌ برد شیوه بی ‌وفایی

·        معنی تحت اللفظی:
·        عروس دنیا، اگرچه خیلی زیبا ست، ولی ضمنا خیلی بی وفا ست. 

·        خواجه در این بیت جهان را به عروسی بزک شده و بظاهر زیبا، ولی در باطن مکار و غدار تشبیه می کند.
·        در ابیات دیگر عجوزه حیله گر می نامد.

·        نیهلیسم در ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین همه جا به تحقیر جامعه و حیات می پردازد، تا زمینه را برای اثبات پوچی زیست و تجلیل از مرگ در همه فرم های آن از قبیل جنگ، کشتار، خودکشی و انتحار آماده سازد.
·        فوندامنتالیسم نیز فرم نقابدار نیهلیسم است که از فرزندان خلق، بمب زنده و رونده و تپنده می سازد و بر ضد خلق به خدمت می گیرد.

می صوفی افکن کجا می ‌فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی

·        معنی تحت اللفظی:
·        می قوی کجا می فروشند تا بخرم و بخورم و از شر زهد ریائی نجات یابم؟  

·        خواجه در این بیت نیز اهل عرفان را از سوئی به هشیاری و از سوی دیگر به تزویر و تظاهر و ریا متهم می کند.
·        صوفی در مقابل می مقاومت به خرج می دهد و حتی الامکان از مستی پرهیز می کند.
·        در اتیک فئودالی ـ بنده داری خواجه، چنین خصوصیتی بغایت مذموم و قابل نکوهش و انتقاد است.

بیاموزمت کیمیای سعادت:
ز همصحبت بد جدایی، جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی

·        معنی تحت اللفظی:
·        کیمیای سعادت را از من بیاموز:
·        از معاشر بد، گریزان باش.
·        حافظ از ستم دوران شکوه مکن.
·        چون تو بنده ای بیش نیستی و لذا از کار خدا بی خبری.

1
بیاموزمت کیمیای سعادت:
ز همصحبت بد جدایی، جدایی

·        منظور خواجه از همصحبت بد، اهل عرفان است که اوپوزیسیون ضد فئودالی ـ ضد روحانی در قرون وسطی را تشکیل می دادند و نفوذ فکری عمیقی در جامعه و حتی در اعضای هیئت حاکمه داشته اند.

2
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی

·        خواجه در این بیت آخر غزل، با تیر واحدی دو نشان ایده ئولوژیکی بسیار مهم می زند: 

الف
مکن حافظ از جور دوران شکایت

·        خواجه از سوئی خواننده شعر خود را به تسلیم و تحمل و رضایت فرا می خواند.
·        او به خواننده حتی اجازه شکایت از جور روزگار نمی دهد.
·        این گرایش ایده ئولوژیکی اصلی خواجه است.
·        باید وضع موجود حفظ شود.
·        خواجه فقط اگر خیلی مست باشد، «فلک را سقف می شکافد و طرح نو در می اندازد»، طرحی که به درد خودش و اعوان و انصارش می خورد.  

ب
چه دانی تو ای بنده کار خدایی

·        خواجه از سوی دیگر تئوری شناخت ارتجاعی و غیر علمی خود را تبلیغ می کند.
·        این تئوری شناخت خواجه ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) نام دارد.
·        خواجه بنی بشر را عاجز از شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی می داند.
·        داننده بلامنازع، شخص شخیص عالم الغیب یعنی خدا ست.

·        امروزه طبقه حاکمه امپریالیستی نیز همین مکتب معرفتی ـ نظری را تبلیغ می کنند.

·        در فیس آباد هم گروه های مرتجع لاادری (اگنوستیک) صفحات پرطرفداری افتتاح کرده اند و به مسموم سازی مشتریان خود مشغولند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر