پروفسور
هوبرت هورست من
برگردان شین
میم شین
7
نئوپوزیتیویسم
·
نئوپوزیتیویسم که رابطه بی واسطه با سنن امپیریسم ایدئالیستی و فنومنالیسم دارد، حسی را با تجربی و یا
امپیریکی یکی و یکسان می انگارد و به مثابه عرصه خاصی در مقابل نظری (تئوریکی) قرار
می دهد.
1
·
تجربی (در قاموس نئوپوزیتیویسم، حسی) به واقعیت امر قابل
مشاهده نسبت داده می شود، یعنی به آنچه که برای حواس «وجود بیواسطه دارد» و در
زبان خاص مشاهده تثبیت شده که هنوز فاقد مفهوم سازی نظری، تعمیم و غیره است.
·
مراجعه کنید به زبان پروتوکلی در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
2
·
نظری از دیدگاه نئوپوزیتیویسم، عبارت است از دانش منتج
از تجربه و یا امپیری، بطور منطقی حلاجی شده و به زبان رشته های مختلف علوم منفرد
فرمولبندی شده.
3
·
وظیفه تئوری شناخت و منطق علمی عبارت می شود از تدوین
متد لازم برای تحلیل منطقی مفهوم سازی های نظری، بررسی پیوند منطقی میان خاص، زبان
رشته ای علوم منفرد و زبان مشاهده، کشف منشاء نظری در تجربی، کنترل نظری در آنچه
که بطور بیواسطه موجود است و بدین طریق، استوار ساختن نظری بر شالوده مطمئن.
·
مراجعه کنید به تصدیق در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
·
وظیفه «علم واحد» عبارت می شود از همپیوندی نظری تصدیق
شده و مبرا از مفهوم سازی های مبتنی بر حدس و گمان با سیستمی که بر «زبان واحد»
مبتنی است.
·
مراجعه کنید به زبان واحد در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
5
·
اگرچه نئوپوزیتیویسم معارف منفرد ثمربخشی در رابطه با پیوند
منطقی میان تجربی و نظری ارائه داده، تقاضای آن مبنی بر خلاصه کردن نظری در تجربی
و یکی انگاشتن تجربی و حسی نمی تواند قابل
قبول باشد و باید از سوی نمایندگان کنونی نئوپوزیتیویسم نقد و یا بطور کلی کنار
گذاشته شود.
8
درک
مارکسیستی از حسی و عقلی
·
درک مارکسیستی راجع به رابطه میان حسی وعقلی بلحاظ
تاریخی ـ فلسفی به حسگرائی (سنسوئالیسم) و تجربه گرائی (امپیریسم) ماتریالیستی می
پیوندد و ضمنا هم بر درک آندو از تصویر معنوی بمثابه کپیه کردن ساده واقعیت عینی
غلبه می کند و هم بر درک آندو از خصلت منفعل عمل انعکاس و قایل شدن نقش تماشاگر به
سوبژکت شناسنده در رابطه با جهان خارجی واقعی.
1
·
شناخت، ماهیتا به معنی از آن خود کردن روحی فعال جهان
است که در ضمن حسی بمثابه فرم انعکاس معنوی با تأثیرگذاری مستقیم عملی انسان بر
محیط زیست خود پیوند دارد.
2
·
«عیب و نقص اصلی
ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی در این است که در آن شیئ، واقعیت و حسیت فقط در فرم اوبژکت
و یا در فرم مشاهده در نظر گرفته می شود و نه بمثابه کردوکار حسی انسانی:
·
یعنی نه به مثابه پراتیک و نه بطور سوبژکتیف»
·
(مارکس و انگلس، جلد 3، ص
5)
3
·
پراتیک که بواسطه حسی تشکیل می شود، برای شناخت عقلی
منبع، نیروی محرکه و محک و معیار حقیقت است.
4
·
رشته های علمی منفرد (رشته های علوم منفرد) اگرچه هر از
گاهی مستقل از پراتیک بی واسطه توسعه می یابند، اما قاعدتا از نیازمندی های عملی
ناشی می شوند:
الف
·
با سطح توسعه معین کردوکار عملی انسانی (فن و تکنیک،
آزمایش، سطح رشد لوازم آزمایش و غیره) در پیوندند.
ب
·
بطور کلی تنها بکمک پراتیک می توانند به صحت و سقم فرضیه
ها، تئوری ها، پیشگوئی ها و غیره پی ببرند.
4
·
فلسفه مارکسیستی در پژوهش رابطه متقابل میان حسی وعقلی
بر معارف علوم زیر متکی است:
الف
·
بر فیزیولوژی عصبی (نویرو فیزیولوژی)
ب
·
بر سیبرنتیک
ت
·
بر فیزیولوژی
پ
·
بر علم زبان (زبانشناسی)
ث
·
بر سمیوتیک
ج
·
بر علوم منفرد
5
·
حسی وعقلی اگر چه بر شالوده های نویرودینامیکی (عصبی ـ پویای)
مختلف پدید می آیند و از فرم های کیفی متفاوت انعکاس معنوی حکایت می کنند، اما
ببرکت پیوندهای متنوع، با یکدیگر گره می خورند و برخلاف تصور نئوپوزیتیویسم نمی
توان آنها را در پیوندهای منطقی خلاصه کرد.
6
·
حسی نشاندهنده پیوند مستقیم ضمیر با جهان خارج است.
7
·
اما هیچ مرحله حسی معرفتی (شناختین) خالص وجود ندارد.
·
عناصر عقلی حتی با ادراک تحریکات بوسیله گیرنده های عصبی
وارد عمل می شوند.
·
چون هر گیرنده عصبی تنها به تحریکاتی واکنش نشان می دهد
که متناسب با فیزیولوژی آن باشند. (تحریکات منطبق)
·
(فیزیولوژی به علمی اطلاق
می شود که با روندهای حیاتی و فونکسیونال (عملکردی) در ارگانیسم سر و کار دارد.
مترجم )
8
·
فیزیولوژی خودویژه ی گیرنده های عصبی انسانی اما نتیجه
کشمکش عملی و نظری هزاران ساله انسان با محیط زیست خود بوده است:
·
به قول مارکس، «تشکیل حواس پنجگانه، کار تمامی تاریخ
جهان بوده است.»
9
·
در تشکیل احساس ها و ادراک ها بمثابه فرم های حسی انعکاس
سوبژکتیف معنوی، همواره عناصر عقلی شرکت دارند.
10
·
به این دلیل است که انسان منفرد ـ برای مثال ـ در جریان
زندگی خویش و انسان نوعی در جریان تاریخ نوعی خویش، عادات ادراکی معینی را کسب می
کند که خصلت اپریوریکی (ماورای تجربی) نسبی دارند و در تشکیل حسی نقش بازی می
کنند.
11
·
در اکت (عملیات) ادراک، تجارب و دانش های ذخیره شده به
خدمت گرفته می شوند.
12
·
بویژه ادراک ـ بمثابه تصویربرداری ـ با تفکر مفهومی و
زبان پیوند دارد.
13
·
بلحاظ توسعه تاریخی، توانائی انسان به تفکر عقلی بر بنیان
اشتغال به کار اجتماعی در تأثیر متقابل تنگاتنگ با زبان (که بتدریج پدید آمده)
تشکیل شده است.
14
·
اگرچه تفکر عقلی در روند شناخت به پیش شرط حسی نیاز
دارد، اما دارای استقلال نسبی از حسی است.
15
·
بدین طریق تفکر عقلی می تواند بکمک عملیات خالص روی
علائم، مفاهیم و سمبل ها با رعایت قواعد اسلوبی و یا متدیکی معین و قوانین منطقی
به معارف جدیدی دست یابد که شناخت حسی بی واسطه را به خطه آنها راه نیست.
·
مراجعه کنید به به تفکر، شناخت در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر