فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
آن
گناه تلخ و سوزانی که در راهش
جان
ما را شوق وصلی و شتابی بود
در
بهشتت ناگهان نام دگر بگرفت
در
بهشتت بار الها خود ثوابی بود
·
معنی تحت اللفظی:
·
گناه تلخ و سوزانی که جان ما در
شوق ارتکابش می سوخت، ناگهان تغییر ماهیت می دهد و در بهشت تو ثواب تلقی می شود.
1
·
فروغ در این دو بیت از بی پرنسیپی تئولوژی
(فقه) پرده برمی دارد.
·
سکس و عیش و شراب که در این دنیا
مذموم و ممنوع اعلام می شود، در دنیای خیالی و واهی دیگر، به مثابه اجر و پاداش
داده می شود و مطلوب و مجاز جا زده می شود.
·
این بدان معنی است که در قاموس تئولوژی
معیاری عینی برای گناه و ثواب وجود ندارد.
2
·
شاید بتوان این کرد و کار تئولوژی را
سوبژکتیویسم عملی نام داد:
·
گناه و ثواب نه معیار اوبژکتیف (عینی)،
بلکه معیار سوبژکتیف محض دارد:
·
هر چیز نه آن است که هست.
·
بلکه آن است که سوبژکت (خدا،
پیامبر، امام، ولی، اشرافیت بنده دار و فئودال و هر قلدر دیگر) اراده می کند.
هر
چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی
مهر
من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر
که را من خواهم او را تیره دل سازم
هر
که را من برگزینم پاکدامان است
پس
دگر ما را چه حاصل ز این عبث کوشش
تا
درون غرفه های عاج ره یابیم
یا
برانی یا بخوانی، میل میل تو ست
ما
ز فرمانت خدایا رخ نمی تابیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
دار و ندار ما به قول خودت از تو
ست.
·
از تو که خود را دریای مهر و طوفان
قهر محسوب می داری و انسان ها را تو یا تیره دل و یا پاکدامن می سازی.
·
پس تلاش ما برای رفتن به بهشت، بیهوده
است.
·
پس خوانده شدن و رانده شدن ما از
سوی تو یکسان است.
·
چون صاحب اختیار فقط توئی و نه ما.
1
هر
چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی
مهر
من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر
که را من خواهم او را تیره دل سازم
هر
که را من برگزینم پاکدامان است
·
خدای محمد انعکاس آسمانی ـ انتزاعی
طبقه برده دار است و بسان اعضای طبقه برده دار، دیالک تیک مهر و قهر بی حساب و
کتاب است.
·
اسلام دیالک تیک خدا و انسان را به
شکل دوئالیسم برده دار و برده بسط و تعمیم می دهد:
·
کشف دقیق فروغ جوان، ولی خردمند و
تیزهوش همین است:
·
مختار و خودمختار بلامنازع خدا (طبقه
حاکمه برده دار) است و انسان فاقد اختیار
و آزادی است.
·
یعنی وابسته است.
·
برده است.
2
·
به همین دلیل هم بوده که فلسفه روشنگری
و هومانیسم و فلسفه کلاسیک بورژوائی و بویژه مارکسیسم، سوبژکتیویته (فاعلیت) انسان
را با برسمیت شناسی خردمندی انسان ها به او برمی گردانند.
·
به همین دلیل است که شعار برنامه ای
بورژوازی انقلابی و ضد فئودالی، آزادی ـ برابری ـ برادری بوده است.
·
به همین دلیل است که خرد انسانی
برجسته می شود تا حتی خدا را به محاکمه کشد.
·
به همین دلیل است که تنها چیزی
برسمیت شناخته می شود که از محکمه خرد سربلند بیرون آید.
3
یا
برانی یا بخوانی، میل میل تو ست
ما
ز فرمانت خدایا رخ نمی تابیم
·
فروغ در این بیت، منطق توخالی،
متناقض و ضد منطقی تئولوژی (فقه) را افشا و رسوا می سازد:
·
بنا بر منطق ضد منطقی تئولوژی، وجود
بهشت و جهنم یاوه و بی دلیل است.
·
چون انسان فاقد فاعلیت (سوبژکتیویته)
است.
·
کرد و کار هر کس به اراده غیر است
و نه به اراده خویشتنش.
·
کرد و کار نیک و بد هر کس به اراده
خدا ست و نه به اراده و خواست خود او.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر