پروفسور
دکتر هانس یورگ سندکولر
فصل هفتم
ماتریالیسم
برگردان
شین میم شین
بخش
دوم
فونکسیون
معرفتی و اجتماعی مفهوم ماتریالیسم
در جامعه
بورژوائی
·
توسعه ماتریالیسم همانند توسعه
رابطه مبتنی بر تضاد آن با ایدئالیسم، مراحل روند بلوغ را از سر می گذراند، که در
آنها علل فلسفی ـ علمی و مادی ـ اجتماعی تعیین کننده اند.
·
به همین دلیل نگارش تاریخ فلسفه
باید با مسئله گذاری های علمی و اجتماعی ـ تاریخی در پیوند باشد.
·
تاریخ فلسفه گواه بر آن است که
مناسبات میان طرز تفکرها و تئوری سازی با واقعیت اجتماعی به چه میزانی در تشکیل
ساختار تاریخ فلسفه موثرند.
1
·
دلیل واقعی بروز ماتریالیسم و
ایدئالیسم به مثابه آنسامبل تضادها این است که تئوری ها، سیستم های علمی و جهان
بینانه، پیدایش و فونکسیون اجتماعی خود را بنا بر آماجگذاری های متفاوت و بنا بر
واقعیت در نحوه وجودی عینی شان سمت و سو می بخشند.
الف
·
تاریخ فلسفه به همین دلیل، نه فقط
عوامل اجتماعی تعیین کننده ی تشکیل تئوری را، بلکه حقیقت ماتریالیسم و ایدئالیسم
را مورد پرس و جو قرار می دهد.
ب
·
تاریخ ماتریالیسم بدین طریق، نقد
اصول تاریخ نگاری ایدئالیستی ـ بورژوائی واپسین را می طلبد.
·
یعنی نقد یکسان انگاری خود به خودی
حقیقت تئوریکی با ایده های اجتماعی حاکم را می طلبد که مانع ورود ماتریالیسم
به حیطه علاقه تحقیقی می شود.
2
·
فلسفه کلاسیک بورژوائی در گرایشات
عمدتا ایدئالیستی اش و در گرایشات ماتریالیستی همپیوند با گرایشات ایدئالیستی اش و یا در گرایشات ضد ایدئالیستی علنی اش شبکه ای
از روابط با سنن فلسفی، معارف علمی و مطالبات اجتماعی نمودار می سازد.
3
·
تجربه گرائی، حسگرائی، ماتریالیسم و
تردیدگرائی ایدئالیستی انگلیس با راسیونالیسم، آنتی راسیونالیسم و ماتریالیسم فرانسه
و همچنین با متافیزیک آلمانی و با نقد ایدئالیستی و یا ماتریالیستی از متافیزیک آلمانی
در رابطه متقابل قرار داشته اند.
4
·
چالش میان تئوری سازی متافیزیکی و
استدلال مبتنی بر دانش تجربی ـ اجتماعی تئوری از قرن 16 با توسعه فلسفه بطور
لاینقطع همراه بوده است.
·
انحلال سیستم های عقیدتی مبتنی بر
اصول مذاهب وحی در رقابت با اصول علوم طبیعی به مثابه بنیان سمتگیری دانش استنتاجی
(گذار از منفرد به عام) و یا شیوه های
استقرائی مبتنی بر مدل های اتمیک و مکانیک کلاسیک، به هیچکدام از طرح های فلسفی بی
اعتنا نمی گذرد.
5
·
پس از انتشار آثار فرانسیس بیکن
تحت عناوین «مقدمه ای بزرگ» (1620) و «اسباب
نوین شناخت» (1620)، فلسفه ای به مثابه علم گام به صحنه می نهد که مسئله یقین معرفتی را و
عینیت شناخت را در کانون تئوری فلسفی قرار می دهد.
·
دانش تجربی، آزمایش، تفکر علی (علت
و معلولی) و استدلالات عقلی کرد و کار فهم در چالش های جاری به پیش شرط های مهمی
هم برای تلاش های ماتریالیستی و هم برای تلاش های ایدئالیستی بدل می شوند و فلسفه را
به صدور احکام قانونی قادر می سازند و دفاع از حقیقت بنا بر موازین آزمون و آزمایش
و امتحان را امکان پذیر می سازند.
6
·
متافیزیک کلاسیک، هندسه، ریاضیات و
علوم طبیعی (علم الاشیاء) مدل های لازم را برای فهم شیوه تولید کاپیتالیستی توسعه یابنده
به مثابه سیستم تنظیم، به مثابه سیستمی که آن را می توان با شناخت قانونمندی های بنیادی
و تسلط بر آنها هدایت کرد، عرضه می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر