پروفسور
دکتر هانس هاینتس هولتس
فصل ششم
متافیزیک
برگردان
شین میم شین
بخش
یازدهم
مسائل
«متافیزیکی» در ماتریالیسم دیالک تیکی
ادامه
13
·
ضمنا باید در نظر داشت که درک نظری
از جهان به مثابه کل، عنصری از سمتگیری عملی در ماتریالیسم دیالک تیکی است و حاوی
فونکسیون راهنما و هادی عمل است.
·
از این رو، سیستم اهداف و دورنماهای
اجتماعی نمی تواند بدون وساطت (واسطه گری) طرح کلیت، به طرز راسیونال
(عقلائی) طرحریزی شود.
14
·
هسته هر جهان بینی (که در آن، تنوع
مندی پدیده ها بر وحدت بنیادی آنها استوار است)، بر نظام قانونی آنها (پدیده
ها) تمرکز دارد، نیز موضوع فلسفه
مارکسیستی ـ لنینیستی است و در این موضوع، موضوعات متافیزیک کلاسیک حی و حاضرند.
·
بدین طریق، داربست سیستم بسته ی متافیزیک
قدیم منفجر می شود.
15
تئودور ایلیچ اویسرمن (1914)
فیلسوف روسی
مؤلف اثاری راجع به
هگل
مارکس
تاریخ فلسفه
·
به قول اویسرمن، «جهان بینی علمی ـ
فلسفی مارکسیسم به مثابه پایان فلسفه به معنی سنتی کلاسیکش»، بر دوئالیسم موضعگیری
دگماتیکی ضد علمی (یعنی مواضع قرینه بلحاظ «جایگاه فکر نسبت به عینیت» متافیزیکی)
غلبه می کند.
·
(تئودور ایلیچ اویسرمن، «ماتریالیسم دیالک
تیکی و تاریخ فلسفه»، 1982، ص 65)
16
·
تأکید اویسرمن بر این نکته که ماتریالیسم
دیالک تیکی حاوی فرم سیستماتیک فلسفه است (البته با تفاوت ماهوی با سیستم های
کلاسیک)، بدان معنی است که خصلت سیستمی طرح های تشکیل دهنده متافیزیک کلاسیک بورژوائی
به خدمت گرفته می شوند.
·
البته به طرق متفاوت.
17
·
اویسرمن بدین طریق در همنظری با
انگلس از «درونمایه اونتولوژی واقعی مفهوم در فلسفه» پرده برمی دارد.
·
(همانجا، ص 71)
18
·
البته همه موضوعات موجود در سنت متافیزیک
را نمی توان امروزه جزو فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی محسوب داشت.
·
اگر تعریف کانت از متافیزیک را در
نظر بگیریم، مبنی بر اینکه «متافیزیک سیستم فلسفه محض است»، نتیجه حاصله این خواهد
بود که فلسفه علمی است که از مرزهای طبیعت پا فراتر می نهد و «طبیعت تجسم کلیه
موضوعات دانش تجربی است.»
·
(کانت، «درس هائی راجع به متافیزیک»، ص 17)
19
·
بنابرین، از موضوعاتی که از متافیزیک
قدیم به خدمت گرفته می شوند، موضوعاتی باقی می مانند که اساسا نمی توانند متعلق به
دانش تجربی باشند.
·
اما می توانند به مثابه شرط امکان
دانش تجربی معتبر باشند:
·
این مسئله را اما باید نه بطرز فلسفی
ـ ماورای تجربی (ترانسندنتال)، بلکه بطرز دیالک تیکی حل کرد.
·
یعنی به مثابه تشکیل کلیت ممکنه
روند دانش تجربی حل کرد که مبتنی بر تک تک دانش های تجربی است.
20
·
در اثر هگل، تحت عنوان «فنومنولوژی
روح»، اسلوب تشکیل کلیت (البته در وارونگی ایدئالیستی اش) نشان داده شده است.
·
به همین دلیل وارونه سازی ماتریالیستی
آن ضرورت مبرم دارد.
·
(هانس هاینتس هولتس، «گذاشتن هگل از کله بر
روی پا»، مانفرد بور و اویسرمن، «شهامت شناخت»، ص 46،
·
هانس هاینتس هولتس، فولدا، «فلسفه گمانورز
و ماتریالیستی»، «مونیسم ایده علیه وارونه سازی ماتریالیستی» (مسائل تفسر هگل)،
1982)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر