یدالله
سلطان پور
روبنا
و زیر بنا
اصلی که شما
مطرح می کنید
در
ایران معنی وارونه دارند
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
بنظر حریف، دیالک
تیک هستی طبیعی و اجتماعی، فاقد عینیت است.
·
یعنی مستقل از سوبژکت،
مثلا مستقل از این و آن، وجود ندارد.
·
این اما به چه
معنی است؟
1
روبنا
و زیر بنا
اصلی که شما
مطرح می کنید
در
ایران معنی وارونه دارند
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
این بدان معنی
است که دیالک تیک هستی طبیعی و اجتماعی بسته به میل و هوس و خواست این و آن تعریف
می شود و نه بر اساس آنچه که هست.
·
اگر با طناب
اسلوبی حریف به چاه تحلیل مسائل اندر شویم، خر تو خری رواج پیدا می کند که فاجعه زا
ست.
·
مثلا دیالک تیک
اکسیداسیون و احیا، بسته به کشور و ملت، زیر و رو می شود.
·
یعنی هویت عینی
خود را از دست می دهد.
·
استاندرایت دیالک
تیک اکسیداسیون و احیا در علم منفرد شیمی مختل می گردد:
·
در این صورت، فقط
گوشه چشمی کفایت خواهد کرد تا اکسیداسیون احیا جا زده شود و احیا اکسیداسیون.
·
آنگاه درک منظور
یکدیگر برای هر دانشجو و دانشمند شیمی محال خواهد شد.
2
روبنا
و زیر بنا
اصلی که شما
مطرح می کنید
در
ایران معنی وارونه دارند
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
درست با این متد
و اسلوب فکری است که حریف نتیجه می گیرد که در کشور «عه» ـ هورا، روبنا زیربنا شده
و زیربنا روبنا.
·
چرا و به چه
دلیل؟
3
·
برای اینکه «مردم»
چنین خواسته اند.
·
فقط باید فانتزی (قوه
تخیل) بخور و نمیری داشت و وارونگی زیر
بنا و روبنا را در عمل، مثلا در معماری (آرشتکتور) خانه ها تصور کرد.
·
در کشور حریف، زیربنای
خانه ها جای سقف آنها را خواهد گرفت و برعکس.
·
کشوری از سرتاپا وارونه
و مردمی از پا تا سر وارونه اندیش و وارونه زی.
4
روبنا
و زیر بنا
اصلی که شما
مطرح می کنید
در
ایران معنی وارونه دارند
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
همین نظر حریف از
بینش سوبژکتیویستی او پرده برمی دارد.
·
بنظر حریف، چیزها،
پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی وجود درخود و فی نفسه ندارند.
·
یعنی عملا آن نیستند
که نمودار می گردند.
·
بلکه آن هستند که
«مردم» اراده می کنند.
·
در منطق سوبژکتیویستی
حریف، دیالک تیک پروتون و الکترون در هر ذره اتمی، بطور عینی وجود ندارد.
·
بار مثبت پروتون
و بار منفی الکترون کشک اند.
·
اگر مردم دیار عه
هورا اراده کنند، بی اعتنا به علم و علمای ول معطل شیمی، الکترون بار مثبت می گیرد
و پروتون بار منفی.
·
یعنی ساختار اتم
زیر و رو می شود.
5
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
به همین دلیل است
که در کشور حریف، برای «مردم»، اسلام زیربنای جامعه است و نه مناسبات تولیدی حاکم.
·
نتیجه این که جامعه
ایران در دوره های قبل از ظهور پیامبر اسلام یا فاقد زیربنا بوده و پس از حمله اعراب
به ایران علاوه بر دین اسلام، زیربنای اسلامی هم کسب کرده است و یا زیربناهائی از
قبیل زرتشتیسم، مزدکیسم و یا مانیگرائی و غیره داشته است.
·
مناسبات تولیدی حاکم
در هر صورت، ول معطل است و در بهترین حالت بر پایه اسلام و یا دین دیگر برپا می
شود.
·
اول ملاطی از اسلام
و یا دین دیگر ریخته می شود و بعد بر روی ملاط آیات و روایات و احادیث الهی، مناسبات
تولیدی میان انسان ها تشکیل می شوند.
·
خرافه بر ساختار اقتصادی
ـ اجتماعی جامعه، یعنی روح بر ماده، یعنی شعور اجتماعی وارونه بر وجود اجتماعی
تقدم دارد.
·
نتیجه نظری و
اخلاقی حاصل از این ایده ئولوژی برای کودکان کودکستان های عه هورا چه خواهد بود؟
6
برای
مردم ما اسلام و
دین زیر بنا ست
·
نتیجه نظری و
اخلاقی این خواهد بود که دست زدن بر اسلام و دین به مثابه زیربنا، همان و فروپاشی جامعه،
همان.
·
بنابرین، اسلام و
خرافه و دین باید دست نخورده بمانند و حتی تقویت و تحکیم شوند.
·
در غیر این صورت،
مناسبات تولیدی (ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه) مختل خواهند شد.
·
بنظر حریف ارکان اصلی
جامعه عه هورا را اسلام و خرافه و دین تشکیل می دهد.
·
همه تقصیرات در
این وارونگی جهنم جمهوری اسلامی هم به گردن نازک تر از موی «مردم» است.
·
اگر مردم نبودند
و طالب سرسخت این وارونگی نبودند، امکان آن پدید می آمد که مناسبات تولیدی جامعه زیربنای
اقتصادی آن تصور شوند.
·
پیامد این وارونه
اندیشی از چه قرار است؟
7
شاه
هنوز هم مقدس هست
و طرفدارانی دارد
·
چون مردم اسلام
را شالوده و زیربنای جامعه می دانند.
·
به همین دلیل به
تقدیس محمد رضا شاه می پردازند.
·
همان مردمی که
عاشق دلباخته امریکا هم هستند و شب و روز قربان صدقه او ـ با ـ ما می روند.
·
خدا کند که کسی در
میان این «مردم» پیدا شود و به ما بگوید که اسلام چه ربطی به تقدیس مرده هفت کفن
پوسانده ای به نام محمد رضا شاه دارد؟
·
اگر حریف اندکی
منطقی بیندیشد، قاعدتا باید نتیجه بکلی دیگری بگیرد و بگوید که «مردم» عاشق مثلا
علامه خمینی و علامه مصباح و سید علی و
جنتی هستند.
8
مردم اقتصاد را نه به عنوان عامل اصلی
بلکه به عنوان وضع ما بهتر شود
تا بتوانیم با پول مان عشق و حال کنیم می شناسند
·
علامه ای به نام احمدی
نژاد در اردبیل همین ایده ئولوژی حریف را به «مردم» آن سامان در میادن شهر بلند
بلند تدریس می کرد و همه اهالی دنیا هم مستفیض می شدند:
·
علامه هم می گفت
که زیربنای هر جامعه اخلاق است و نه اقتصاد.
·
بعد همه با هم شعار
می دادند:
·
ما از حق تراکتور
اتمی صرفنظر نمی کنیم.
·
منظور آنها هم از
تراکتور اتمی، اسلام بود و اخلاق اسلامی.
·
اخلاقی که تصورش
حتی مو بر تن هر دیو و ددی سیخ می کند:
·
اخلاق شلاق و
شکنجه و تجاوز و توهین و تیرباران و خاوران و اسید پاشی و چاقوکشی و قمه زنی و قداره
کشی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر