۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (47)


تحلیلی از شین میم شین
   
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو سعی کن عملا سلطان باشی و اخلاقا درویش پارسا.

1
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        دانای روشن نفس و یا خود شیخ شیراز در این بیت دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک سلطنت و پارسائی بسط و تعمیم می دهد.
·        سعدی آخرین کسی است که به این جفنگ خود ایمان داشته باشد.

·        چرا و به چه دلیل این رهنمود دانای روشن نفس جفنگ است؟

2
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        اولا به این دلیل که خود سعدی در حکایات دیگر ضد همین رهنمود را از تجربه عینی زندگی استخراج کرده است.
·        مثلا در حکایتی، سلطانی درویشی را که در گوشه پرت افتاده ای به ریاضت و عبادت روزگار می گذراند، به کاخ می آورد و اتاقی با همه مخلفات جاندار و بی جان در اختیارش قرار می دهد.
·        درویش پارسای علفخوار در طرفة العینی به عیاشی تمامعیار استحاله می یابد.

·        شیوه زیست تعیین کننده شیوه تفکر و اخلاق و غیره است.
·        درویش دربار که با حوری و غلمان در بهشت زمینی محشور باشد، چگونه می تواند به عباردت و ریاضت و غیره تن در دهد.
·        حالا همان سعدی از اتابک تکله می خواهد که هم سلطان باشد و هم درویش پارسا.

3
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش


·        اشکال تجربی این جفنگ دانای روشن نفس این است که سلطان در این صورت هم باید نماینده طبقه حاکمه باشد و هم نماینده توده.
·        چنین چیزی محال است.
·        چون منافع طبقه حاکمه و توده ضد یکدیگرند و به آب و آتش می مانند.
·        سلطان در سیستم اجتماعی فئودالی فقط نماینده طبقه حاکمه، یعنی اشرافیت بنده دار و فئودال نیست.
·        بلکه خود بزرگ ترین ارباب فئودال است.

·        رضاخان پس از کسب قدرت سیاسی، در مدت کوتاهی به یکی از بزرگ ترین اربابان فئودال بدل شد.
·        این مسئله خاص ایران هم نیست.
·        در اروپا نیز چنین بوده است.

4
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        درست به همین دلیل روحانیت شیعه نمی توانست، مترقی تلقی شود.
·        کسانی که خمینی و دار و دسته اش را خلقی تلقی می کردند، عملا و علنا ماتریالیسم تاریخی را، یعنی بزرگ ترین کشف مارکس را که به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده، زیر پا می نهادند.
·        اشرافیت بنده دار و فئودال به هیچ دلیلی نمی تواند نماینده خلق باشد.
·        جفنگ «که بر که»، پایه و اساس عملی و نظری نداشته است.
·        چنین جفنگی فقط می تواند تراوش ذهنی کسانی باشد که پیرو ماتریالیسم مکانیکی اند.
·        پیرو ماتریالیسم مرده ی بی خونی اند که سر از آخور ایدئالیسم و درک ایدئالیستی تاریخ در می آورد.
·        چنین خط مشی هائی با روح مارکسیسم ـ لنینیسم در تضادند.

5
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        سعدی در این بیت، از سوئی دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک پادشاه و درویش بسط و تعمیم می دهد و بعد در سنت عرفان، دو قطب متضاد آن را در هم ذوب می کند و فاتحه ای بر دیالک تیکیت دیالک تیک می خواند، آن سان که پادشاه هم می تواند پادشاه باشد و هم درویش.

6
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·         سعدی ضمنا برای اثبات صحت این ادعا، دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک ظاهر و اخلاق، دیالک تیک تخت سلطانی و اخلاق درویشی بسط و تعمیم می دهد و با اعلام بحق نقش تعیین کننده بود (ماهیت و اخلاق درویشی)، نمود (تخت سلطانی) را تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد و از دیده ها پنهان می دارد.

7
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        بدون درک و هضم دیالک تیک ماتریالیستی، نمی توان در دام هائی نیفتاد که سعدی بر سر راه خواننده می گسترد.
·        ترفند های دیالک تیکی سعدی را فقط می توان با درک دیالک تیک ماتریالیستی کشف و افشا کرد.
·        نمود (تخت سلطانی) هیچ نیست.
·        هیچ انگاشتن نمود به معنی تار و مار کردن دیالک تیک است که شالوده تئوریکی استدلال سعدی را تشکیل می دهد.
·        هیچ و پوچ نمی تواند در رابطه ای دیالک تیکی شرکت کند.
·        دیالک تیک، عضو هیچ واره و هیچکاره نمی پذیرد.

8
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

·        این ادعای سعدی هم مبنی بر اینکه می توان سلطان بود و در عین حال اخلاق درویشان را داشت، یاوه ای بیش نیست.
·        اخلاق پدیده ای ثانوی است و از طرز زیست نشئت می گیرد.
·        سعدی خود، بیش از هرکسی، به بطلان این حکم واقف است.
·        اخلاق لومپنی و یا اشرافی نه صفتی لدنی و مادر زادی، بلکه پدیده ای اجتماعی است.
·        این شیوه زیست لومپنی است که اخلاق لومپنی را هم ایجاب می کند و هم پدید می آورد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر